ادبیات و فرهنگ
به شاعر دیارم محمد غلامی
______________
بهار می دمد
دامانی از شعررا
در خاک می گذاری
دستانت رودی ست
که از آفتاب می آید
از باران می گویی
ابر ها حماسه شان را
وقتی سرودند
که دستانت را
دنبال ریشه ها
فرستاده بودی
از عشق نفس می گیری
پاهایت را
در شعر جا می گذاری
عکس پدرانمان را
قاب کرده و
به سقفی آویخته ای
که بهار
همه سال
آنجا لانه می کند
سرزمینت را بوسیدی
آوازمان دادی و
به صف نشاندی
تا خاکمان را
بخندانیم
و شهر را
آذین بندیم
برای درختانی
که در رهند و
شکوفه هایی
که خود
شروعشان بودی
آقای علامه زاده با آمدنم موافقت کرد و من نیز با شهرام پاپری تا برازجان آمدم . رضا پاپری هم بود و نیما که خورموج کلاس داشت . عصر به بوشهر رفتیم . محمد حمیدی و دخترم سارا به منزل حاجی حمیدی رفتند و من و همسرم به مجتمع فرهنگی و هنری تا در مراسم چهلمین روز درگذشت استاد حسن زنگنه شرکت کنیم . امید غضنفر مثل همیشه دست اندر کار بود و نبض جلسه را در دست داشت . شاهین بهرام نژاد مجری بود . مرتضی زند پور خودش را از شیراز رسانده بود . دکتر عاشوری با صمیمیت ذاتی اش و... سید قاسم یاحسینی ، کاوه بیات و دکتر عبدالرسول خیراندیش سخنرانی کردند . دکتر رضا معتمد ، استاد فرج الله کمالی و حسین فیروزی شعر خواندند . اسماعیل روشن روان با گروه خود آمد و اجراهایی فوق العاده داشت . عبدالحمید تنگستانی فلوت نواخت . آکا صفوی شروه خوانی کرد . چند کلیپ از زندگی تا مرگ استاد زنگنه پخش شد . در طول برنامه شماره ای از نصیر بوشهر و شماره ی 15 بوشهر نامه توزیع شد تا من فی البداهه در گوشه ای از آنان بنویسم :
هرگوشه نگاه می کنم پیدایی
هرجا که روانه می شوم با مایی
چون گوهر خورشید درخشان جنوب
چون موج خلیج پارسی ! پیدایی
و بدینسان آیین نکوداشت حیات زندگی استاد حسن زنگنه پایان یافت .ما نیز به منزل حاجی حمیدی رفتیم تا پس از شام ، به برازجان برگردیم .
مرخصی من اگرچه این بار بسیار کوتاه بود اما خبرهای پیاپی که می رسید ، لحظاتم را شیرین می کرد . در مسیر بودم که از انتشارات نوید زنگ زدند و خبر دادند کتابم مجوز گرفته است . منظومه ی « از رنگ باستانی چشمانت » را چند ماه پیش به انتشاراتی نوید شیراز سپرده بودم . پس از شام و به پیشنهاد دخترم فروغ ، جلسه ای خانوادگی در خانه تشکیل دادیم و پس از بحث و گفتگو ، نتایج مثبتی حاصل شد . صبح روز 29 مهرماه نیز با همسرم به بانک رفته ، سفته گرفتیم و در یکی از بانک ها مقدمات وامی را فراهم آوردیم . عصر به سالن کانون امام خمینی رفتیم . من ، همسرم ، غزاله و رسول . فروغ هم آمد. همایش استانی حافظ و زمانه ی ما برگزار شد . تعدادی از دوستان ، استادان و هنرمندان و جمعی از شاگردان دوران تدریس را ملاقات کردم . آرش آب شیرینی تار نواخت . من ، امرو هیچستانی و خانم معصومه خدادادی شعر خواندیم . منصور پایمرد ودکتر سیاوش جعفری در باره ی حافظ سخنرانی کردند . چند کلیپ زیبا پخش شد. استقبال از حافظ ، پر شور بود . شب افتخار میزبانی تعدادی از بزرگواران و بزرگان اهل قلم نصیبم شده بود . محور بحث ها و حرف هامان، حضرت حافظ بود . شبی به یاد ماندنی با حضور : ( به ترتیب الفبایی ) خانم زهره ابوقداره نویسنده و عضو هیئت مدیره ی انجمن دوستداران حافظ شیراز . رسول باقری . منصور پایمرد رییس انجمن های دوستداران حافظ ایران که چند غزل از خواجه شیراز خواندو همسر محترم ایشان . خانم دکتر پرهیزگاری ، نویسنده و محقق و همسر دکتر عاشوری نژاد . حسن حیدری .صالح دروند شاعر . دکتر مسلم زمانی . مرتضی زند پور شاعر . محسن شریف نویسنده ی شهیر جنوب و بوشهر . دکتر عباس عاشوری نژاد ، نویسنده و محقق . غزل غلامی . فروغ غلامی که با غزل خوانی خود ، شب را از آنچه که بود ، شیرین تر کرد . اسفندیار فتحی شاعر . همسرم بتول قاسمی و حضور فعالش . ملیحه کریمی عضو هیئت مدیره ی انجمن دوستداران حافظ شیراز . نجف قلی محمودی هنرمندی که ما را از اجراهای شیرین خود بی نصیب نگذاشت . دکتر رضا معتمد ، شاعر ، نویسنده و محقق .
تاریخ انتشار: 29 مهر 1393 - 18:42
اختصاصی اتحادجنوب:
برگزاری همایش استانی حافظ و زمانه ما در برازجان
اتحادجنوب- سیده هدیه بیت سیاح: همایش استانی حافظ و زمانه ما بعدازظهر سه شنبه 29 مهر ماه با حضور فرماندار دشتستان و جمعی از فرهنگیان، دانشگاهیان و علاقمندان به عرصه شعر و ادب، با همکاری انجمن دوستداران حافظ استان بوشهر، انجمن کنشگران مدنی برازجان و انجمن شهروندان پویای دشتستان در محل کانون امام خمینی(ره) شهر برازجان برگزار شد.
رئیس انجمن دوستداران حافظ کشور در این همایش ضمن مقایسه حافظ با سایر شعرا گفت: هیچ شعری به اندازه اشعار حافظ، درد ما را بیان نمی کند چرا که در تمام لحظات رنج و ظلمت، مردم را به امید دعوت می کند و در تمامی لحظاتی که ناملایمات زندگی کام ما را تلخ می کند، حافظ امید آفرینی می کند.
منصور پایمرد اظهار داشت: شعر حافظ سخت ترین لحظات و اندیشه های بشری را به خوبی به تصویر می کشد تا جایی که جامی برخی از اشعار حافظ را در حد اعجاز می خواند.
وی ادامه داد: ادبیات حافظ اگر به شکل نثر هم درآید، باز هم قالب شعری خود را حفظ می کند که این یکی از ویژگی های خاص اشعار حافظ است.
پایمرد افزود: اقبال مردم به حافظ از آنجایی نشأت می گیرد که در هیچ شعری همچون اشعار حافظ، حرف دلشان را نشنیده اند.
سیاوش جعفری رئیس دانشگاه پیام نور برازجان نیز در این مراسم با بیان اشعار حافظ راز ماندگاری این شاعر برجسته را مدارا، اهل زندگی بودن و پرداختن به دردهای اجتماعی بیان کرد و گفت: حافظ در دیوان خود بر علیه بسیاری از معضلات جامعه می پردازد و برخلاف برخی از شعرا که دنیا را پست می خوانند، حافظ این دنیا را بسیار جدی و زمینه ای جهت رشد و تعالی افراد می داند.
محمد آقایان حسینی دبیر همایش حافظ و زمانه ما نیز در این مراسم ضمن تقدیر از حضور حافظ دوستان از راه اندازی انجمن دوستداران حافظ دشتستان خبر داد.
گفتنی است در این همایش تعدادی از شعرای دشتستانی از جمله محمد غلامی اشعاری را در وصف حافظ خواندند و در پایان از تعدادی از فعالان شعر و فرهنگ و مسئولین اجرایی این همایش تقدیر شد./ ب
بین من و آقای عبدالحسین کشتکار ، سال هاست که گفتگوهایی منظوم جریان دارد . بخشی از این گفتگو ها را می آورم :
عبدالحسین کشتکار :
بناری یا برازجانی؟ِ تو ای دوست
و یا شاغل به کنگانی تو ای دوست؟
نشینم همچو یعقوب انتظارت
که عشقِ پیرِ کنعانی تو ای دوست
گفتم :
لبم پر خنده امّا دل غمینم
عرق از شرم دارم بر جبینم
برازجان آمدم برگشتم امّا
به رغم آرزو کنگان نشینم
گفت :
به هر جایی که باشی ، زنده باشی
به دور از غم ، خوش و فرخنده باشی
سر و گردن فرود آریم پیشت
مباد آن دم که تو شرمنده باشی
گفتم :
ز هجرِ رویِ یاران بی قرارم
رفیقان را سراسر جان نثارم
در این تنهایی و دردِ جدایی
رهینِ شعرهای کشتکارم
گفت :
نمی پرسی دگر حالِ خرابم
ز دل در آتش و گشته کبابم
ز هجرانِ تو از جورِ زمانه
چو مار زخمی اندر پیچ و تابم
گفتم :
سلام ای کشتکارِ با مروت
شدم محروم تو از روی و صحبت
اگر چه نیست دیدارت میسر
ولی شعرت مرا باشد غنیمت
گفت :
به کنگان هم برایم همدمی تو
به زخم هجر جانا مرهمی تو
دعا گوی تو هستم تا که هستم
فرشته خوی ، لیکن آدمی تو
گفتم :
به قربان تو و مهر و وفایت
فدای قلبِ پاک و با صفایت
تو خود لبریز احساسی که امروز
پیاپی شعر می گویم برایت
گفت :
پیامی می نوازم سویت ای دوست
خبر گیرم ز حال و کویت ای دوست
اگر چه دوری از چشمان عبدی
ولیک از دور بوسم رویت ای دوست
گفتم :
عرق صف بسته بر لوح جبینم
که یاران جمع و من خلوت نشینم
الهی فرصتی یابم دوباره
که رویِ شادِ عبدی را ببینم
گفت :
به یک تک زنگ ما را میهمان کن
سرافرازم چو کوهِ گیسکان کن
اگر خواهی کنی کامل محبت
پیامی سویم از سویت روان کن
گفتم :
دلت شادان و اقبالت جوان باد
کلاهت بر فرازِ آسمان باد
دلت مثلِ خلیجِ پارس ، سرسبز
ستبرِ قامتت چون گیسکان باد !
گفت :
دل ما بی رخِ ماهت پریش است
بسی آشفته چون شب های پیش است
فشاندی بذر مهرت را در این دشت
قدم را رنجه بنما ، وقتِ خیش است
گفتم :
من از رویِ تو دارم بی قراری
که دورم گشته آن رویِ بهاری
دریغا دورم از دیدارِ رویت
چرا ای دوست واتساپی نداری
گفت :
دلم آشوب و احوالم خراب است
تمام نقشه هایم نقشِ آب است
عزیزِ دل ! مرا معذور دارید
که هرچه می کشم از واتساپ است