ادبیات و فرهنگ
باستی: منظر و مبلمان شهرهای استان بوشهر در شان مردم نیست
تاریخ انتشار: 29 دی 1392 - 12:34
گزارش و تصاویر مراسم نکوداشت استاد ایرج شمسی زاده
در عصر آدینه 27 دی ماه مراسمی به منظور پاسداشت از استاد ایرج شمســـــی زاده به همت جمعـــی از دوستداران ایشان و با حضور تعدادی از شاعران ، هنرمندان و مردم هنــر دوست در شهر گناوه برگزار شد. گزارشی از این مراسم به همراه عکس های آن را می بینید
در عصر آدینه 27 دی ماه مراسمی به منظور پاسداشت از استاد ایرج شمســـــی زاده به همت جمعـــی از دوستداران ایشان و با حضور تعدادی از شاعران ، هنرمندان و مردم هنــر دوست در محل تالار میلاد گناوه برگزار شد. این مراسم ساعت 20 با تلاوت قرآن و سرود ملی با مجری گری دکتر اکبر مولایی و با یادی از هنرمند درگذشته گنــــاوه زنده یاد مرحوم اله کرم افتخاری شروع شد.
در ابتدا اسماعیل زمانی متنی را درباره استاد قرائت کردند و سپس شاعران به ترتیب جهت خواندن شعر خود به بالای سن رفتند. مراسم شعر خوانی با شعر استاد فرج الله کمالی شروع شد و در ادامه اصغر شمسی پور ، امان ابراهیمی ، جواد نگهبــــــان ، یدالله خدری ، رضا دهقانی ، سیدطالب هاشمی و
خانم معصومه خدادادی به اضافه استاد محمد غلامی اشعار خود را برای جمع کثیری از علاقه مندان که سالن پذیرایی تالار میلاد را پر کرده بودند خواندند.
همچنین منیرو روانی پور نویسنده بوشهری مقیم خارج از کشور نیز برای دقایقی از طریق تلفن به صورت زنده برای حضار صحبت کردند که با استقبال حضار روبه رو شد.
همچنین نماینده ای از طرف انجمن ادبی "گله دار" نیز دقایقی درباره استاد شمسی زاده به صحبت پرداخت و دسته گلی را به ایشان تقدیم کردند.
در فواصل بین شعر خوانی شاعران ، هنرمندان عرصه موسیقی هم به اجرای برنامه های متنوعــــــی پرداختند. که از آن جمله علی جعفری یک اثر با شعر استاد شمســــــی زاده را به صورت پاپ اجرا کرد. سلمانپور بار اصلی موسیقی را در این مراسم بر دوش داشت
در پرده آخر برنامه ، از کتابی که توسط چاپخــــانه افتخاری از آثار استاد درست شده بود هم پرده برداری و به ایشان تقدیم شد که نسخه ای از این کتاب به صورت کپی در بین حاضرین در سالن توزیع شد.
با خواندن نام استاد شمسی زاده جهت رفتن به بالای سن به یکباره سالن منفجر شد و حاضرین برای دقایقی ایستاده استاد را تشویق می کردند که شور و شوق خاصی را به سالن تزریق کرد.
استاد صحبت های خود را با تشکر و قدردانـــی از مردم شروع و با پیشنهادی مبنی بر ایجاد قطعه هنرمنـــدان در محل جدید گورستان گناوه ادامه دادند ، آقای شمسی زاده پیشنهاد کرد ند که در محل جدید دفن اموات گنــــاوه موسوم به بهشت رضا مکانی را به نام قطعه هنرمندان به در نظر بگیرند.
استاد در ادامه خواندن شعر "لزنیه" از ملک الشعــــــرای بهار با لحنی آتشین و زیبا جوی حماسی را در سالن به وجود آوردند.
در ادامه به اصرار حضار استاد شعر "بیو بارون" را هم اجرا کردند ، اجرای این شعر نیز با استقبال گرم حضار روبه رو شد.
شمسی زاده از کلیه کسانی که در طول بیماری ایشان را یک دم تنها نگذاشتند تشکر و قدردانی کردند.
حسن ختام برنامه هم اهدا جوائــــــز و دسته گل از طرف افراد و گروه های مختلف به استاد بود ، انجمن یوگای گناوه نیز با اهدا لوح از استاد قدردانی به عمل آورد. بعد از اعلام پایـان برنامه بیش از نیم ساعت بازار عکس با استاد و امضا پشت جزوات توزیع شده گرم بود.
بانیان و یلدانشینان گناوه در آخر وعده برگزاری بزرگداشت استاد فرج الله کمالی را در آینده دادند .
___________________________
برگرفته از اتحاد جنوب
اختصاصی فکرشهر/ بررسی «نقش دشتستان در مبارزه با استعمار»؛
فکرشهر: همایشی به نام «نقش دشتستان در مبارزه با استعمار» که در نهایت سکوت خبری و بدون تبلیغات قبلی و بعدی و تنها با حضور چند مورخ دشتستانی و چند تن از نوادگان ...
p, 06/13/1393 - 15:27
فکرشهر: روز گذشته، 12 شهریورماه بود و در کنار تمام مناسبت هایی که دارد، روز ملی مبارزه با استعمار نیز می باشد.
به گزارشفکرشهر، روز گذشته در استان بوشهر دو همایش به همین مناسبت برگزار شد، یکی یادواره ی شهید رییسعلی دلواری به عنوان نماد استعمارستیزی جنوب در دلوار که به صورت کشوری و با پخش مستقیم مراسم از صدا و سیما و با حضور رییس مجلس برگزار شد و دیگری همایشی به نام «نقش دشتستان در مبارزه با استعمار» که در نهایت سکوت خبری و بدون تبلیغات قبلی و بعدی و تنها با حضور چند مورخ دشتستانی و چند تن از نوادگان بزرگان استعمار ستیز دشتستانی در برازجان برگزار شد.
* آنچه در همایش «نقش دشتستان در مبارزه با استعمار» که صبح چهارشنبه، 12 شهریورماه برگزار شد بیش از هر چیز دیگری به چشم می خورد، تعداد به نسبت زیاد صندلی های خالی سالن پژوهش سرای متقین برازجان بود که قطعا به دلیل عدم اطلاع رسانی و تبلیغ از سوی برگزار کنندگان صورت گرفته بود؛ تا جایی که معدود حاضرین سالن با دعوت قبلی یا چند ساعت قبل برگزاری از همایش اطلاع یافته و در آن حضور به هم رسانیدند.
* یکی از برگزار کنندگان، برای دلایل عدم تبلیغ همایش گفت که می ترسیده اند مانند گذشته از برگزاری آن جلوگیری به عمل آید!
* در این آیین که فرماندار دشتستان را نیز برای ساعتی میهمان خود می دید، مورخ دشتستانی، محمدجواد فخرایی و روزنامه نگار قدیمی، ماشاالله کازرونی پیرامون تاریخ مبارزه با استعمار و جنگ با انگلیس، جنگ لرده و اتفاقات قبل و بعد آن، نحوه ی شهادت غضنفرالسلطنه و زندگی و آثار بزرگان استعمارستیز دشتستان سخن ها گفتند و مدارک بسیاری نشان دادند و استاد ادبیات استان، حسن انصاری نیز با قرائت شعری از میرزا محمدخان برازجانی پیرامون هویت ها، شعر و ادبیات دشتستانی ها به خصوص میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه مطالبی بیان داشت.
[[{"fid":"4172","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","attributes":{"height":567,"width":700,"class":"media-element file-default"}}]]
* آنچه بخش زیادی از مطالب این مراسم را به خود اختصاص داد، بیان سخنان و مطالبی درباره ی اجحاف های صورت گرفته به دشتستانی ها از مرکز استان بود، سخنانی که گاه با واژه های ظلم و حق خوری بیان می شد و البته برای آن مدارکی نیز وجود داشت؛ از جمله این کهرییسعلی دلواری هیچ عکسی ندارد و تصویری که به نام او پخش شده و به نماد تبدیل گشته است، متعلق به «محمد اسماعیل بیگ زیارتی» می باشد.
* شهید غضنفرالسلطنه ی برازجانی، آیت الله مجاهد برازجانی، آیت الله مجتهد درودگاهی، آیت الله شیخ عبدالحسین اعتصامی، آیت الله جعفری دهقایدی، آیت الله مهدوی سعدآبادی، منوچهر آتشی، حاجیه نساء بهزادی، شیخ عبدالکریم سعادت، شیخ محمد علی دانش پژوه، محمدشفیع رییسی، علیمراد فراشبندی، آیت الله شیخ علی ماحوزی، اسماعیل مرتضوی برازجانی و سید محمدرضا مساوات برازجانی از جمله کسانی بودند که در این همایش پیرامون زندگی و آثار و نقششان در تاریخ مطالبی بیان شد.
* استاد حسن انصاری در این نشست شناسایی، تهیه و معرفی آثار مکتوب و کتب بزرگان دشتستانی توسط مسئولین فرهنگی شهرستان را خواستار شد.
* خواندن شعری از محمد غلامی به نام حماسه ی لرده نیز از دیگر بخش های این همایش بود.
* در پایان این مراسم از نوادگان بزرگان استعمارستیز دشتستان با اهدای هدیه، تقدیر به عمل آمد.
عبدالحسین کشتکار طی پیامکی نوشت :
سلام ای گل ! سلام ای نازنینم !
الهی گلشنت پژمان نبینم !
نباشد گرد غم بر ماه رویت
لبت را دایماً پر خنده بینم !
در پاسخ سرودم :
درود ای نقش مهرت بر جبینم !
وجودت باغی اندر سر زمینم
به تقلید از تو می گویم دوبیتی
که اندر محضر تو خوشه چینم
دو غروب کمتر از 24 ساعت
این روزها مدام باران است . شاید کسی گفته باشد « هلاکم تشنه یم بی جون بیو بارون بیو بارون » که اینقدر صمیمی آمد . شبانه روز . از همه جا تا گناوه از گناوه تا دشتستان که من تنگ غروب راه بیفتم در باران . در آفتاب پسینگاهی سوم فروردین گناوه در باران اشک مقابل مردم شعر در تابوت خفته باشد . شاهرخ سروری مجری باشد . فتحی عکس بگیرد . فیلم برداری کنند . مارش غمناکی نواخته شود . کمالی که بیاید ، معلوم شود یک جلد از کتاب دوجلدی تمام شده و مردم شعرهایش را از بر شده اند . موج باشد و سرود ای ایران و آرش شعر های پدر را بخواند و ...
به سوی گور تنهایی خود که برود – برده شود – شعر بگرید و ادبیات جنوب شروه بخواند . جهانگیر اژدری آب تقسیم کند و اشک بریزد . پرویز هوشیار و خورشید فقیه به تابوت دوست نگاه کنند. عیسی عباس زاده بگوید :« حرف که می زد ، انگشت شست را در کف دست می نهاد و دست را تکان می داد و عجب که وقتی پیکرش را می شستم ، انگشت شست را در کف دست نهاده بود . » در دل بگویم شاید می خواست هنوز هم ... . معصومه خدادادی تعریف کند که بدون ایرج به یلداها نمی آید و من بگویم به همسر ایرج : « او نمرده است . ایرج در دل های مردم زنده است . » مهدی جهانبخشان بر گوری گلپوش ، باران شود و امید غضنفر سر در گریبان تا پایان. با هم بگرییم . با هم ؟ با همه . حسین عسکری ، حسین قشقایی و ... .
می نگریستیم و می گریستیم و باور نمی کردیم . برگشتیم . با همسرم . غروب در راه بود که از غروب پیکر ایرج شمسی زاده برمی گشتیم تا فردا بخشی از فرهنگ دشتستان را تشییع کنیم . اسطوره ای دیگر از بزرگواری و فروتنی . حسینقلی خان انگالی را . تا در کمتر از 24 ساعت دو غروب تجربه کرده باشیم . دو نام ماندگار را ....
بیو بارون
ندیدنش تلخ است اما واقعیت مانایی اش تسکینمان می دهد . ایرج شعرهایش را به کتابخانه ی دل های عاشقان سپرد و جاودانه شد .
او همیشه با ماست
هنوز صد سبدِ شعر داشتی رفتی
به سینه ها گل اندوه کاشتی رفتی
در این زمانه ی قحطی و روزگار خزان
تو ابر گشتی و باران نگاشتی رفتی
خوشا به حال تو کز این« جهان و کار جهان»
به غیر عشق دگر بر نداشتی رفتی
به دست بوسی تو آمدیم موسم عید
دریغ و درد که ما را گذاشتی رفتی