ادبیات و فرهنگ
ماهی ها به چشمان تو پناه می برند
دلم برای ماهی ها می سوزد
وقتی آسمان را از آنان دریغ می کنی
پرندگان در تو صید می کنند
مرا
که نمی دانم در کدام گوشه غرق شده ام
دلم برای پرندگان می سوزد
وقتی دریا را از آنان دریغ می کنی
شب که پلک می بندی
دستی بر پلک هات
برایم فاتحه بخوان
_______________
برکه چوپان – 94/02/30
نقد و بررسی کتاب شعر محلی
« گلبنگی »
اثر محمد غلامی
دوشنبه اول تیر ماه 1394
ساعت 30 : 12
از رادیو فرهنگ
بارها گفته ام، زنده یاد حاج علی مرادی شاعری بود در وطن خویش غریب، شاعری که فقط یک سروده داشت، سروده ای که شاهکار این شاعر بود، شاعری با یک شعر کاملا بی نقص، همیشه نو و همیشه مطرح، ماندگاری این منظومه، یعنی «کلاخا» مثل مانایی ـ برخی آثار بزرگ ادبی ایران و جهان است، نهایتا با یک تفاوت، نوع سرایش «کلاخا» گویش پیچیده ی محلی دشتی است.
کم کاری اهل فن و خبره ی دیار او که همزبانش بودند، باعث غربت «حاجی» و «کلاخا» شده است!
اگرچه عبدالمجید زنگویی در کتاب شعر دشتی و دشتستان منظومه اش را چاپ کرد و محسن شریف نویسنده، کوشش بسیاری نمود تا روزی را به نام او در تقویم شعر محلی بگنجاند (که مسئولان دولتی) نپذیرفتند اما کار بزرگ رضا معتمد و علی هوشمند به نام هفته نامه ی پیغام و معرفی شاعران بزرگی همچون فرج کمالی و ایرج شمسی زاده تا حدودی موثر بود، اما در سطح وسیع کشوری، باید گفت... هیچ، ترک ها «حیدر بابا» را جهانی کردند، ما کتابی به نام خود منظومه منتشر کردیم، در شهر خورموج، فقط پنجاه تای آن ... و حرفش را نزنیم بهتر است!
کلاخای چهل ساله را، بی سوادان و کم سوادان دهه ی پنجاه بیشتر تحویل گرفتند و سینه به سینه به نسل بعد سپردند، شاید عده ای از حرف های من برتابند، می پرسم برای کمالی و شمسی زاده و غلامی و بسیاری دیگر چه کرده ایم؟ ما تا توانسته ایم، روی شعر کپی شده ی دوران بازگشت، هزینه کرده ایم، نکرده ایم؟ بروید به انبوه بعضی از آن کارها نگاه کنید! البته دستشان درد نکند ولی اصل را از یاد برده ایم و دست پختی تکراری داشته ایم، بعد از این که کتاب کلاخا با کمک دوستانی همچون شریف و هوشمند و با شرحی که من نوشته بودم از چاپ در آمد، دیدم صداهایی در وبلاگ های بعضی ها درآمد که فلانی را چه و زبان دشتی؟! از آن جایی که خانزاده های مدرن شده را می شناختم، فقط به این حرف ها خندیدم، پیرمرد را گیج کرده بودند (مرحوم مرادی) و روزی توی خانه اش به من گفت: فلانی همه ی منظور من خان ها نبوده است! کتاب کلاخا را باز کردم و گفتم: حتی این نمونه: تو دولت، تو بُتِ خان ات تپوندن/ نماز و روزه تَم ری مات بوروندن؟! لبخندی با معنی زد و گفت: قبلا بعضی ها فقط می خواندند ولی حالا که تو نوشته ای ... و باز لبخند زد و من گفتم: حاجی، حالا دردشان گرفته است!
زنده یاد مرادی، به پشتوانه ی غنی آگاهیش، از ادبیات پیشین و به مدد اشراف خودش
بر زبان و گویش محلی سرزمینش، سوای ساختار و قالب، خالق اثری مانا و تکنیکی همیشه بدیع در این منظومه شده است، اگر به درستی ترجمه شود و آوانگاری، شک نخواهید کرد که جهان با اثری واقعا پست مدرن آگاهی خواهد یافت، شما آگاه تر از من هستید که هر چه روی «کلاخا» کار شود باز هم، جای پرداخت هست، روحش شاد و یادش گرامی!
برگرفته از اتحاد جنوب
دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 30 / 9 صبح
خانم مجری :
امروز هم سری می زنیم به بوشهر می ریم سراغ جناب آقای محمد غلامی از شاعران محلی . سلام آقای غلامی
· عرض سلام دارم خدمت شما و همه ی شنوندگان عزیز و محترم
خانم مجری : زنده باشید . خوشالیم که صدای شما را می شنویم . آقای غلامی برای ما بفرمایید که چند سالتونه
· من متولد سال 42
خانم مجری : بله زنده باشید ان شا الله . چند ساله که شعر می گید ؟
· والله شعر از همان دوران نوجوانی در وجود من می جوشیده ولی خوب از دهه ی 70 به این سمت به صورت جدی دیگه با شعر برخورد کردم و حدود بیش از 30 ساله که شعر می گم
خانم مجری : بسیار بسیار عالی ان شاالله که موفق باشید . ما مشتاقیم که شعرتون را بشنویم .
· چند رباعی با گویش محلی خدمتتون تقدیم می کنم
خانم مجری : بفرمایید خواهش می کنم .
· ای عشق بیو که بلبلل عاشق تر
پُی نغمه و شعر ، ری گُلَل عاشق تر
فهمیدمِ بعدِ عمری عاشق بیدَن
مین هر چه سفید تر ، دِلَل عاشق تر
***
ای عشق بیو که بی حواسُم کردی
تـَمرِ غمِ خلطِ شوم و چاسُم کردی
دیرِ همه چی گرُفته ، خَو خَش بیدم
سِک دادی و سِک دادی و راسُم کردی
***
ای عشق ور تو هیچ نیدیم و گذشت
ما وخم تو باغ کاشتیدیم و گذشت
مکتیو ته جی د کرده بیدی سوغات
ما خارک کوکاوته جیدیم و گذشت
***
ای عشق دروغکی غرورَم دادی
سی کِشت ، همش مازه ی سورَم دادی
جون کندم و جون کندم و وختش که رسی
دسمِ نگرفتی و کـُلورَم دادی
***
ای عشق فقط قسمت ما غم دادی
از عیش که تا می ترسی کم دادی
رفتی تو خلاف مار و رفتی تو بهشت
تا گندمل نشون آدم دادی
***
ای عشق دلم همیشه بونش عشق ِ
ای کمتر بال اشکسه خونش عشق ِ
فرنالی نواویده که وش فهمیدم
کارش د خلاصه او و دونش عشقِ
متشکرم از شما
خانم مجری : ما هم از شما متشکریم جناب آقای غلامی . آقای خلعتبری اگر صحبتی هست بفرمایید خواهش می کنم .
آقای خلعتبری : خواهش می کنم . درود بر شما جناب آقای غلامی و از رباعی های بسیار زیبای محلی شما لذت بردیم . البته خوب فقط همان ای عشقش برای ما آشنا بود . من خواهش می کنم که از گویش این منطقه واین شعری که گفتید و خودتون برای ما صحبت کنید که مربوط به کدام منطقه ی بوشهر است این گویش ؟
· عرض کنم گویش دشتستان است . بله خاستگاهش از روستای بنار آب شیرین است ولی به طور کلی گویش دشتستانی است .
آقای خلعتبری : بسیار عالی . شما در قالب های دیگه هم شعرسرودید که به هر حال منتشر کرده باشید ؟
· بله بله کتاب گلبنگی در مثنوی و غزل به خصوص غزل هست و در اکثر قالب ها البته شعر گفته ام با گویش محلی رباعی دوبیتی و بسیاریشون در نشریات هم چاپ شده ولی مجموعه ی گلبنگی چند سالی است اومده بیرون
آقای خلعتبری : به چه معنی هست گلبنگی ؟
· گل همون جا و مکان است در دشتستان مثلا این گل اون گل یعنی اینجا آنجا . بانگ همان فریاد رسا همان در واقع گلبانگ است منهی در گویش دشتستان غیر از صدایی که به همه می رسه ، بـُعد منفی داره مثلا اگه یک خبری خوش همه جا پخش بشه کمتر بهش می گن گلبنگی شده ولی معمولا وقتی یه خبری منفی پخش می شه گلبنگی شده .
آقای خلعتبری : یعنی اینکه یعنی همه ی مردم خبر دار شدن .
· احسنت . منتهی من مخصوص خواستم که بتونم وجه مثبتی هم از این کلمه ی بسیار زیبا توی دشتستاان به کار برده باشم
آقای خلعتبری : اگه باز توضیح دیگری در مورد گویش خودتون و گویشی که باهاش شعر می گین برای ما بگین و گرنه باهاتون خداحافظی کنیم
· عرض کنم گویش ما خوب چیزی نیست که ما بتونیم توی این چند کلمه آن را توضیح شایسته و بایسته ای بدیم . این فرصت و وقت بیشتری می طلبه که ان شاء الله مجال بشه اهل فن دراین زمینه بتونن باز کنن این مسایل را و وصل شدن این گویش به زبان پارسی کهن به اثبات برسونن
آقای خلعتبری : سپاسگزارم این کلماتی که به کار بردین برای خود من هم جالب بود . گل که به معنی مکان هست خیلی گله ما برخی مناطق داریم می گن این گله اون گله . سپاسگزارم از شما جناب آقای غلامی
· قربون شما خوشحال شدم تشکر می کنم از شما
خانم مجری : آقای غلامی بسیار بسیار از شما سپاسگزاریم که وقتتان را در اختیار برنامه ی صدای پای آب قرار دادید
· تشکر می کنم سپاس ممنونم از شما
خانم مجری : خدا نگهدار
· خدا حافظ شما
ما شعله ی آتشیم بر دامن خاک
سوزنده و سرکشیم بر دامن خاک
فریاد هزاره های پر افسوسیم
ما داغ سیاوشیم بر دامن خاک
اردیبهشت 94