سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرکس سه بار بر تو خشمگین شد و درباره ات سخنی ناروا نگفت، او را به دوستی بگیر . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

  بلندای قدت  پر نور بادا

صدایت نغمه ی سنتور بادا

نصیب چشم های عاشق من

ز باغ چهره ات    انگور بادا     


 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 94/6/1 و ساعت 6:45 صبح | نظرات دیگران()

 ماهی ها به چشمان تو پناه می برند

دلم برای ماهی ها می سوزد

وقتی آسمان را از آنان دریغ می کنی

 

پرندگان در تو صید می کنند

مرا

که نمی دانم در کدام گوشه غرق شده ام

دلم برای پرندگان می سوزد

وقتی دریا را از آنان دریغ می کنی

 

شب که پلک می بندی

دستی بر پلک هات

برایم فاتحه بخوان

_______________

برکه چوپان – اردیبهشت 94


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 94/5/27 و ساعت 6:39 صبح | نظرات دیگران()

 نیما در برکه چوپان ماند . محمد و سارا منتظر مهمان بودند و نیامدند . فروغ و حسن به اصفهان رفتند . غزاله و رسول نیز در برازجان  ماندند تا ما از برازجان و حاجی حمیدی از بوشهر حرکت کنیم و در گناوه همدیگر را ببینیم . حاجی با هاجر ، محدثه و علی آمده بودند و من با بتول و غزل . ساعت از 6 صبح گذشته بود که حرکت کردم . سید رضا در شمال گناوه میعادگاه مناسبی بود تا به همدیگر بپیوندیم و قبل از حرکت به سوی خوزستان ، صبحانه ای بخوریم و من و غزل و علی ، در مجالی کوتاه ، به آرامگاه ایرج شمسی زاده نیز سر بزنیم . پس از توقف کوتاهی در هندیجان ، به ماهشهر رسیدیم . همیشه نام ماهشهر مرا به یاد بندر معشور می اندازد که شاملو در یکی از شعرهایش به کار برده است . حمیدی راه بلد بود . هر خیابان را حداقل دوبار دور زدیم و یکی دو بارهم از شهر بیرون رفتیم و برگشتیم تا بالاخره به پارکی که در نظر داشت رسیدیم . من که دچار سرگیجه شده بودم ، خودم را روی فرشی زیر سایه درختی انداختم  تا برای رفتن به آبادان آماده شوم . ساعت از 4 بعد از ظهر گذشته بود که به آبادان رسیدیم . در مدرسه ی جلال آل احمد اسکان داده شدیم . اتاق ما که چند دقیقه قبل از ورود مان تخلیه شده بود ، به طرز مشمئز کننده ای بوی ماهی می داد . خواستیم سری به شهر بزنیم ولی چون مرکز شهر تا جایگاه ما فاصله داشت و از طرفی نگران ترافیک بودیم ، سعی کردیم با آژانس برویم اما کرایه ی آژانس را نیز دو برابر کرده بودند . بالاخره با رضایت برخی و اخم تعدادی دیگر ، برگشتیم که فردا به شهر برویم . من شب را بیرون از اتاق خوابیدم . ساعت 2 بامداد باران آمد و مرا در پناه بالکن برد .

صبح روز بعد ، کنار اسکله بودیم و در بازار ماهی فروشان . در کشتی های ماهی گیری هم رفتیم و غزل سکان کشتی را در دست گرفت و از او عکس گرفتم . گرمای آبادان از بیرون و قلیه ماهی از درون  نگذاشت تا ظهر خواب برویم . لذا به شلمچه رفتیم . شب نیز کنار پل جدید خرمشهر ماندیم و برای خوابیدن به آبادان برگشتیم .

روز 11 فروردین خاطرات من ورقی دیگر خورد . برگشتم به جوانی و جنگ . به فاو اعزام شده بودم . مسیر برایم زنده بود و انگار از مرخصی برمی گشتم با پوتین و لباس خاکی و فانوسقه . کنار راه می ایستادم تا لانکروز ها بیایند و به مقصد برسم . این بار خودم رانندگی می کردم . در لانکروز بودم . در 24 سالگی .  از میان نخل ها می گذشتیم . انبوه باغستان هایی که برای من زیبا بودند و امروز نخل های سوخته ای که اول بار می دیدم و باور کردنی نبود . بغض در گلویم نشسته بود . هر دو سمت راه تا چشم کار می کرد ، نخل های سوخته بود و اروند آمد با یک دریا خاطره . اول بار که آمدم ، مستقیم از پل شناور گذشتم و به فاو رفتم . در فاو در کنار کلاش تاشوی من ،  کتاب نیز بود . فوتبال هم بود  با بچه های بنار در بیمارستان صحرایی . مدرسه هم بود  ویرانه ای که در آن می گشتم . مسجد هم بود که از مناره ی آن بالا رفتیم . من و فرزند شهید رضایی از دیار آب پخش . تا آخرین نقطه ی ممکن رفتیم و پس از آن ، زیر پای او را گرفتم تا از شانه هایم بالا برود و او بالاتر رفت و به پرچم سبز امام رضا (ع)رسید که بر فراز مسجد شهر فاو نصب شده بود تا گوشه ای از آن را پاره کند و برای تبرک برداریم و برای همیشه در آلبوم عکس های جبهه ام جا خوش کند . برناوی که روی اروند می رفت سوار شدیم و خاطرات آن روزها را مرور کردم  با همسرم و دخترم غزل و چشم هایی که گرم شده بودند      .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در چهارشنبه 94/5/21 و ساعت 5:22 عصر | نظرات دیگران()

 5 تا 7 فروردین 94

عصر همان روزی که دکترحسینقلی انگالی را به خانه ی ابدی اش تحویل دادیم ، به مسجد آمدم و جلوی درب حیاط آن ایستادم . چهارشنبه پنجم فروردین بود. در گناوه نیز به طور هم زمان برای ایرج شمسی زاده مراسم بود و من نمی توانستم هم زمان در سه جا باشم . برازجان ، گناوه و محل کارم برکه چوپان .

نیما که وارد برکه چوپان شد ، به او گفتم ماشین را روی به برازجان پارک کند . با شتاب لباس پوشیدم و حرکت کردم . در مسجد جنّت مراسم برگزار بود . همه بودند و درراس همه ، استاد فرج الله کمالی که خودش بانی مجلسی بود که به یاد ایرج شمسی زاده برگزار کرده بود . بخش پایانی مراسم ، شعر خوانی و سخنرانی بود . احمد قایمی ، دکتر کورش انگالی ، من و تعدادی دیگر. با  مرتضی زند پور به خانه آمدم و عصر با هم به منزل محمد مصدق رفتیم . مردی کوهستانی که سال هاست در ویلچر نشسته و حسرت آن روزها در دلش لانه بسته است .  . خیلی وقت بود که پیشش نرفته بودم . خیلی وقت است که پیش خودم نیز نتوانسته ام بروم . اسفندیار فتحی هم آمد . حرف زدیم از تاریخ و ادبیات و ...  آقای زند پور را شب هنگام و از همان راه ،  طبق خواست خودش و خلاف میلم ، نزد دوستی رساندم و به خانه آمدم تا نزد  حاجی حمیدی بنشینم که آن شب مهمانم بود در جمعه هفتم فروردین . 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در چهارشنبه 94/5/21 و ساعت 6:41 صبح | نظرات دیگران()

 به راستی چه کسی می تواند زندگی خود را فدای دیگران کند که تو کردی بی هیچ انتظار .

در تو اندیشه های زلال جاری بود تا هر بامداد در میدان بزرگ شهر ، دکّه ای بگشایی و جوانان را به بیداری دعوت کنی  و بعد ها در آوارگی هات همچنان در گوشه ای مقابل شهرداری قدیمی یا  شمال میدان یا در خودت مثل اکنون و با خودت در تمام خیابان ها و کوچه های شهر تا هنوز که من دیروز اولین کتابم را از تو بگیرم و امروز به احترام نامت برخیزم و آواز بخوانم که :

خوش به حالت که دلت را به ره عشق نهادی

شیر ِآن شیر حلالت که از او رُستی و زادی

آنچه در مدت یک عمر ز یک دست گرفتی

با دو دستت همه را در کف اخلاص نهادی

چین پیشانی و آشفتگی موی سپیدت

یاد ایّام جوانی و نشاطی که تو دادی

دل ما خانه ی پیری که مراد همه را داد

عاشق خاک ( برازجان / زیارت /دلیران ) علیِ پیر مرادی

 

 

 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 94/5/20 و ساعت 12:23 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 217
بازدید دیروز: 509
مجموع بازدیدها: 474911
جستجو در صفحه

لینک دوستان
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه