ادبیات و فرهنگ
به ماهیان رودخانه ی بنار
جستن
جس تن
جس
تن
به خاک نشستن
آنگاه لب گشودن :
- آب
آب
*
خون
شور زار
قلاب
بنار- مهر 1375
به منصور اوجی
هر کجا
با منی
زدیگران گسسته ای
***
دستِ نازکی به رنگِ مهر
تیشه ای ظریف
و نوازشی به سینه ام
وشکل ِتو
*
سال هاست
در دلم نشسته ای
شیراز- آبان 1375
عقربک
تپّه های زمان را فتح می کند
ما
زیرِ چکـّه های ثانیه ها
سرگردان
بنار- اسفند 1375
هرگز نگرد نیست سزاوار مرد نیست- مشیری
بادی که از سمتِ خزان آمد
با دستِ سردش لاله ها را چید
وان گل که ما را مژده ی وصل ِبهاران بود
با کاروان کوچید .
*
ای اعتمادِ با شکوهِ سبز !
فردا به دستان ِ تو حاجتمند
گاهِ نشستن نیست
نخلی اگر پژمرد
با نخل ِدیگر کرد باید باغ را آباد
و این باغ
امروز ما را می کند فریاد
بر خیز
هرگز نشستن راهِ رَستن نیست
بنار- اسفند 1375
آسمان سر سبز
دشت آیینه
غنچه افسون کار
باغ بی کینه
*
خاک می بخشدمان امّید
آب می بخشدمان لبخند
عشق می خواندمان پرواز
مهر می خواندمان پیوند
بنار-فروردین 1376