ادبیات و فرهنگ
شراع بر می گیرم
دریا
هزار جاده ی پنهان .
تو بودی و
دو فانوس .
اینک
من و
جستجویی بی پایان
بنار-فروردین 1376
به علی باباچاهی
جیرجیرک
و زمین در زنگ - تار
***
در ستاره کوچ
چشمانت
به استقبالی بزرگ
بیدار
بنار- شهریور 1376
نخل
یاس
شقایق
پرچمی بر خاک
*
سبز
سپید
سرخ
بهاری بر دوش
*
عشق
زندگی
مرگ
از سیامک تا همیشه
بنار-آبان 1374
به شمسِ وزیر
اژدهایی رو به سوی شهر
شهر
با دیوار های آهنین
در هیئت باغی
مردمانی سنگ.
*
قاهقاهی از کلاغی :
-او سپیدی را نمی یابد
خنده ای از ماکیانی :
-او نمی داند رهِ پرواز
زیرِ سنگِ طعنه ها
افتان و خیزان
راهِ خود را می کنم آغاز .
ارسلانم
خسته و دل تنگ
در پی ِاکسیرِ جان بخشی
تا بروید زندگی
در شهر های سنگ .
شهر اندر کام ِشب خاموش
دشت ، هول انگیز
راه نا پیداست
من به سوی قلعه های سنگ باران می سپارم راه
سوی صندوقی که رازِ زندگی آن جاست
بنار- آبان 1374
با خواب می روم
گوش بر کلامت
که به جانم نهفته ای .
بیدار می شوم
با دستِ پرنوازش ِشعری
که در آن شکفته ای
بنار- دی 1375