ادبیات و فرهنگ
تو ای مقدس ِ بِی مانند !
تو ای شکوه ِ زلال !
خدا چگونه تو را ساخت ؟
که در وجود ِ تو خاکی نبود .
تمام عاطفه و احساس
تمام عشق و محبت
تمام زیبایی .
وجود ِ پاک ِ تو ، مهر
طلای جان ِ تو ، ناب
دلت قیامت ِ شیدایی
___________
کنگان - 30بهمن 1391
لبت می خواند شعر ِ دلبری را
دو چشمت شیوه ی افسونگری را
شدم فایز زدم بر وادی ِ عشق
تو را دیدم رها کردم پری را
26بهمن 91- کنگان
شبی با خضر می رفتم نهانی
مگر یابـیم اکســـــیر ِ جوانی
ز آب ِ چشمه او نوشید ، اما
من از لعل ِ تو آب ِ زندگانی
بهمن 1391
_____________
بهمن 91 - برکه چوپان
خود را از روزمره گی آزاد می کنی تا دل به دریای اینترنت بزنی و چند روز نبودنت را جبران کنی . شب . من و فرجام طاهری و گاه گاهی مطلبی ، حرفی و لبخندی . تلفن زنگ می خورد . دخترم فروغ از یزد . بی کلامی که بگوید ، صدایی در جانم می ریزد. سرشار از ملکوت . ریشه در چشمه سار صدای آسمانی شجریان . واین بار ، همایون . سرشار می شوم از عشق و احساس . تاب نمی آورم . اشک های شوق را پاک می کنم و در فیس بوک برگی می گذارم . که :