ادبیات و فرهنگ
به شهید مختار مرادی – به یاد شبی تا دیرگاه در میدان های زخمی خرمشهر
__________
در من هنوز
طرحی می شکوفد
تو
بر جاده ی بلند فانوسقه ات
هنوز خون.
مثل جراح
رگ های تلفن را پیوند می زدی
زیر سقف شب .
ما بودیم و خمپاره های مسافر
دیوی
آن سوی آب موشک تف می کرد و
مسلسل هامان به غشغشه می افتاد
لابلای بیشه
شب بود
خستگی خوابیده بود
تو بودی و
گلوی سبز تری بودخرمشهر
____________
خرمشهر – فروردین 1388
انسان دو شاخه بود
پیوند یک درخت
یک شاخه را بریدند
من
متولد ماندم
*
خالی ام کن
تارم کن
با شور مضرابت سرشارم کن
بگذار
اندیشه ی زلال برویَم
توت را ببین
تاک را
هر چوب خشک
در دست های تو می خواند .
_________
برکه چوپان – آبان 1391
… کلبه ام سرد است
شعر هایم را زیر ماه می نویسم
امروز اول اسفند است
مگر تو می خوانی
که اسفند
اتراقگاه زنگل و شب بوست ؟
مگر تو می گذری
که بهار
از شلال دست هات
مرمرشک بر می دارد ؟ .......
___________
برشی از منظومه ی زینو
دیروز
صف بستیم
رفتیم
با خونِ گرمِ شورِ آزادی
در رگ رگِ سرخِ خیابان ها
با دست های حلقه و در هم
با مشت های بسته
با آواز
*
امروز
صف بستیم
ماندیم
پشتِ دهان های دکان های سیاهِ شهر
کنجِ خیابان های سردِ بی رگِ خاموش
با ابروانِ خشمگین بر هم
با مشت های باز
*
فردا
....
فردا ؟
________
19 بهمن 92
شعر شاعران ِ پیر
بوی مرگ می دهد
شعر ِ من
بوی بوسه
عشق
بوی زندگی .
من چرا هنوز عاشقم ؟!!!!
_________
14 مرداد 92