ادبیات و فرهنگ
به : ا . بامداد
خورشید
کنارِپنجره
آرام
با جذبه ای طلایی
به خویش خواندم
از مدار گسستم
به جاری ِدستانش پیوستم
*
بتاب
تا نسترن ها
سجده ات کنند
____________
تهران- مرداد 1375
با پنجه ای کشیده
عریان نشسته ای به گذرگاه .
پاییز
کیمیاگری ز که آموخت
کاینگونه کرد
زرتارت ای کـُنار ؟
فردا
بهار
دیدارِ سبز دارد با تو
دیدار در بهار
________________
شیراز- دی 1371
نوروز
با شتاب می گذرد
از جاده های خشک
از راه های خاکی و متروک
از کوچه های خشتی ِویران
غریب وار
و گل های کاغذی
می پوسند .
بر خیز
از درّه های خشک
از جاده های سرد
از دشت های زرد
تا کوچه های پر گل ِخورشید
آنجا که بلبلان همه می خوانند
آنجا که نخل ها همه می رقصند
تا قله های سبز بهاران سفر کنیم
آنجا
نوروز
هر روزدر انتظارِ تو خواهد مانـد
_____________
بنار-فروردین 1369
هزار سال
لبم دروغ به لب داشت
وقتی به خنده وا می شد
و درد نی انبان می زد
در تالار سینه ام
وقتی
از چهار سو
هجوم تنبک اندوه بود
***
کجاست سنگ صبورم؟
کجاست شعر ؟!!
______________
برازجان – 26 آذر 94
واژه پر می گشاید
از لابلای باغچه ی ذهنم
گنجشک می شود
بر نخل بلند شعر لانه می بندد
و جیک جیک سر می رود از کتاب ها
و می تراود از لابلای برگ ها
تو را به شعرم می برم
تا گنجشکان
بر بلندای قامتت
در حرارت تابستانی به سایه بروند
و از الیاف تو لانه ببافند
در شعری که زندگی ست
____________
تیر ماه 95