ادبیات و فرهنگ
آن سوی روشنایی دستانِ سبزِ نخل
تصویرِ ماه
ماییم و خاطراتِ تو ای دوست
ماییم و ...
آه
___
دهقاید- تیر 1390
بر قلّه ها هنوز
خون می چکد در آینه ی صبح
خورشید به قامت مردی سترگ
فراز کچّه ی لرده
دریا
عرق نشسته هنوز از شرم
شب
از پچ پچ حرامیان بیدار
مردی میان دشت پر آشوب
جام خیال دونان را زهر
مردی میان کوه
آتشفشان
یک سینه خشم
یک دشت توفان
استوار
صخره ی گداخته ی پولاد
از کوره ی دشتستان
پژواک کل و گلوله می آید
و شیهه ی اسبی
که با نعل
کوهستان را ستاره می کارد
هاااای گیسکان !
سر کن
شعر شکوه انسان را
شعر حماسه
عشق
وطن
آزادی
شعر همیشه ی انسان را
بنار آب شیرین – مهر 1377
پیروزی را بدون استقلال معنا کردیم
پدیده را بدون گسترش
نفت را بدون دارایی
فردوسی
نود سال از ذوبِ آهن گفت
از پیکان در میدان
فردوسی پور
در نود
از حذف ماشین سازی
بال شاهین را چیدیم
تراکتور خاموش شد
با سیاه جامگان کف زدیم و
همه را به فحش گرفتیم
کورش را
با قیافه ی کی روش خواب دیدیم
و آزادی
استادیومی خالی شد .
برکه چوپان . 12 بهمن 95
سبزه ها به نخل می رسند
نخل ها به سبزه
برگ ها جوانه می کنند
بوی عطر می دمد ز خاک
بوی سادگی ز عطر
در سکوت سال های خشک
بلبلان دو باره می رسند
روی برگ نخل لانه می کنند
برکه چوپان . هفتم بهمن 95
پدرم در جنگ
عمویم در قطار
مادرم در زلزله
خواهرم در دهان سیل
اما برادرم !
تو ایستادی
تا کوه فوران کند و
دل بزنی به دیوارهای آهن و آتش
و مرا شفاعت کنی
در جهنم پلاسکو
محمد غلامی . دشتستان . یکم بهمن 1395