ادبیات و فرهنگ
به همت انجمن اهل قلم و با همکاری انجمن نوای دشتستانی برگزار شد؛
اتحاد خبر- محمد شفیعی: آئین نکوداشت محمد غلامی شاعر محلی سرای دشتستانی به همت انجمن اهل قلم اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان دشتستان و با همکاری انجمن نوای دشتستانی در تالار فرهنگ برازجان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار اتحاد خبر؛ آئین نکوداشت " محمد غلامی " شاعر محلی سرای شهرستان دشتستان چهارشنبه شب با حضور شماری از مسئولان ، نویسندگان، شاعران و نخبگان ادبی و مردم که با رونمایی از کتاب "نام تو باران " آخرین اثر منتشر شده محمد غلامی همراه بود در تالار فرهنگ برازجان برگزار شد.
شروع این مراسم با اشعاری توسط معصومه خدادادی همراه بود و با موسیقی سه تار مجتبی مصدق و دکلمه اسفندیار فتحی ادامه پیدا کرد.
همچنین شعرخوانی ها و خواندن دوبیتی هایی از سید اسماعیل بهزادی، سیدطالب هاشمی و مهم تر از همه فرج اله کمالی، شور و هیجان وصف ناپذیری به این مراسم بخشید.
محمد باقری عضو شورای اسلامی روستای بنار آب شیرین در باره محمد غلامی سخنرانی کرد .
نیما و غزل غلامی(فرزندان محمد غلامی) هر کدام به ترتیب به معرفی اخلاق ادبی و شیوه ی زندگی استاد محمد غلامی و سبک خاص ترجمه ی اشعار پدر به انگلیسی پرداختند.
در پایان فایز خوانی محمد حسن آبیار و حضور محمد غلامی همراه با سرودن اشعارش که با رونمایی از آخرین اثر منتشر شده ی خود "نام تو باران " همراه بود این مراسم با تقدیر و تشکر از محمد غلامی و اهداء جوایزی به ایشان از سوی مسئولان و شاعران محلی سرا به کار خود پایان داد./ص با اندکی ویرایش
صدایت از اعماق می آید
آن سوی خاموشی
آن سوی پوست و استخوانی که در آن ریشه دوانده ام
مثل زلال چشمه ها
آنقدر زندگی هستی
که مرگ از تو نمی ترسد
خمیده
زرد
پژمرده
برگی مانده ای در توفان
___________
بیمارستان برازجان – 10 خرداد 96
اتحاد جنوب شماره 942 یک شنبه 21 خرداد 96
در ابتدای شاعری با چه کسانی در ارتباط بودید ؟ چه افرادی مشوق شما بوده اند ؟
بدون شک اولین کسانی که همیشه و همیشه در این مسیر خیلی مهم بودند پدر و مادرم هستند و بعد از آن قطعا برادر ها و خواهرم . یعنی خانواده ام همیشه پشت همه آرزوهایم ایستاده اند .
بعد از خانواده ام اسم چند نفر را می توانم بگویم مثلا اول راهنمایی که بودم دبیر ادبیاتمان آقای علی روزبه آدمی بود که خیلی در مسیر شعری من تاثیر گذار بود ، دومین نفر آقای محمد غلامی شاعر خوب شهرمان و دیارمان ، دیگر ، جلال خسروی بود که واقعا به نظر من شهر ما باید قدر دان حضور چنین شاعری باشد و خب بعدترها قطعا منوچهر آتشی ، خیلی خیلی تاثیر جدی و فراموش نشدنی ای در کار من داشت . علی بابا چاهی همینطور کسی بود که شعر من را در پانزده سالگی توی ماهنامه معتبر آدینه آن موقع چاپ کرد و خیلی تاثیرگذار بود و بعد ها خیلی های دیگر هم در این مسیر بودند ولی جز اولین کسانی که می توانم نام ببرم این آدم ها هستند . »
مادرم زنی روستایی و ساده بود . روزهای آخر زندگی اش همچنان به ما می آموخت . او با آنکه روی تخت بیمارستان افتاده بود و هوش و حواس نداشت اما چشم ما را به جهانی پر از رمز و راز باز کرد تا بتوانیم خیلی از اتفاقات به ظاهر پراکنده را به هم وصل کنیم و آن سوی برخی از قضایا را ببینیم . در فرصت مناسب در باره ی او خواهم نوشت اما اکنون که دومین پنج شنبه ی پس از مرگ اوست و خانواده ام به زیارت مزارش می روند ، من که این امکان برایم نیست ، قرآن را برداشته و پیش از باز کردن گفتم : خدایا ! قرآن را باز می کنم و هر صفحه ای آمد ، آیه ی ابتدای آن را می خوانم تا ثوابش به مادرم برسد . قرآن با ترجمه ی استاد بهاءالدین خرمشاهی را باز کردم . صفحه ی 314 آمد . سوره ی طه . آیه 38 « آنگاه که به مادرت آنچه باید وحی کردیم . »
کتاب هایی از من
موجود در کتاب فروشی ها :
1- دشتستان در آینه ی شعر
2- در سایه سار سنگ
3- از رنگ باستانی چشمانت
4- نام تو باران
برازجان . خیابان سازمانی . کنار استادیوم ورزشی . کتاب فروشی دشتستان