ادبیات و فرهنگ
سخنرانی کوتاه در مراسم « آیین دیدار با ده کتاب متولد شده سال جاری در دشتستان » عصر روز 24 آبان 95 در کتابخانه ی شهید بهشتی برازجان
به نام خدا
سلام
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
من پُرم از کتاب . پرم ازعشق به دشتستان اما متاسفم که پس از بازنشستگی از آموزش و پرورش ، در سواحل کنگان و عسلویه ، تجربه ها و کتاب های ننوشته ام را فدای نان می کنم . دشتستان عشق من است و روستایم بنار آب شیرین که تا کنون 400 قسمت در باره ی شناخت آن روستا در وبلاگ بنارانه گذاشته ام و همچنان خواهم گذاشت .
تا کنون 6 کتاب از من چاپ شده وخوب ، آخرین کتاب من بهانه ای شد که این افتخار نصیبم شود در خدمت شما بزرگواران ، استادان عزیز که همه ی شما تاج سر من هستید ، و از مفاخر استان ما و دشتستان ما هستید ، باشم . آخرین کتاب من دشتستان در آینه ی شعر ، خیلی کوتاه بگم و مصدع اوقات نشم . در 700 صفحه گرد آوری و تدوین شد . طبق برآوردی که کردند انتشاراتی ها ، قریب 10 میلیون تومان هزینه می خواست برای چاپ که من دست به دامن اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان شدم و اما در پاسخ نامه ی من ، تلفن شفاهی که به من شد ، فرمودند که ما کتاب های نفیس را چاپ می کنیم و این شامل کتاب من نشد خوب لابد معیارهایی داشتند و من حتی هر نوع کمکی از جمله وام خواستم که پاسخی نشنیدم تا این که دوستی ، همکار من از دیار فارس آقای مهندس عبدالحمید علامه زاده هزینه ی چاپ آن کتاب را به عهده گرفت و من تونستم گزینشی کنم از آن کتاب و 300 صفحه از 700 صفحه را به چاپ برسونم .
هنرمندان بدون شک عضوی از پیکره ی ارشاداسلامی هستند و من خودم را از این خانواده جدا نمی بینم . با موفقیت هایی که به دست می آورند خوشحال می شم و اگرهم موفقیتی نباشه ، بدون شک منم ناراحت می شم .
شاملو در یکی از حرف هاش گفته در دست نویسندگان ما کتاب هایی هست که اگر روزی چاپ شوند ، جامعه را تکان می دهد . من معتقدم متولیان فرهنگ نه تنها باید شرایط چاپ چنین کتاب هایی را فراهم کنند بلکه باید خودشان آن ها را پیدا کنند . در اینجا کاری به آثار خودم ندارم . امید وارم شرایط چاپ کتاب های دیگران فراهم شود .
موفقیت هنرمند و ارشاد وابسته به یکدیگر است و هر چه این تعامل بیشتر باشد ، به اعتلای فرهنگی جامعه کمک بیشتری می کند .
اما به قول استاد کمالی :
بهارت خواشه و تَوسُونِتَم خَش
شمالت خواشه و هیرونتم خش
تو ایرونی ، مثِ استانِ بوشهر
همه ی? جات خواشه ، دشتسّونتم خَش
همه ی ما موظفیم تمام توان را صرف تحقیق و قلم زدن و خدمت به فرهنگ و جامعه کنیم .
من هیچگاه از کارهایم راضی نبوده ام چرا که معتقدم اگر تمام شبانه روزمان را برای دشتستان و برای آب و خاکی که از آن منّت زندگی داریم ، خرج کنیم ، باز هم دینمان را ادا نکرده ایم .
چگونه سر ز خجالت بر آورم برِ دوست
که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم
سپاسگزارم
صحبت های من در بزرگداشت منصور پورحیدری ، در مسجد جنت برازجان . آبان 95
به نام خدا
سلام
وقتی تو می آیی جهان آبی ست
وقتی تو می آیی
کوه سیاه و جنگل انبوه
مانند اقیانوس و دشت بی کران آبی ست
وقتی تو باشی
از زمین تا آسمان آبی ست
عشق از نوجوانی آمد و ریشه دواند . نوجوانی که آن روزها یک ضلع خانه اش از پوستر و صفحات مجلات ، آبی بود و امروز تمام وسعت قلبش آبی ست .
عمری ست که از وجود او می بالم
با اوست که شاد می شود احوالم
رگ های دلم آبی و خونم آبی ست
من عاشقِ آزادیِ استقلالم
این بار نیز نوبت به اسطوره ای دیگر رسید اگر چه اسطوره ها هرگز نمی میرند .
منصور پور حیدری مردی از تبار اسطوره ها و اخلاق . شخصیتی که در روزگار ریا و هزار رنگی ، هرگز رنگ نباخت و آسمانی ماند . بزرگ مردی که تاجِ استقلال بود . با او رشد کرد و بالید و کمال یافت و استقلال را به کمال رساند .
با آبیِ موج ها رهاییم هنوز
تا اوج فلک بال گشاییم هنوز
با ناصر و منصور که جاویدانند
ما فاتح بام آسیاییم هنوز
اینک اما
آنچه مرا به تحسین از حجازی ها ، مظلومی ها و پورحیدری ها وا می دارد ، تنها قهرمانی نیست . اگر چه :
مردانگی و همت و بازی عشق است
مانند عقاب ، سرفرازی عشق است
بر بام بلند آسیا تکیه زدن
با غیرت ناصر حجازی عشق است
اما این موقعیت برای هر تیمی می تواند فراهم آید که هر بار نیز تیمی به این مهم دست می یابد .
آنچه مرا وادار به تحسین می کند ، تنها وفادار ماندن به رنگ نیست چرا که این مهم نیز برای هر کسی می تواند اتفاق بیفتد .
آنچه مرا وادار به تحسین از منصور پور حیدری ها می کند ، آزادگی و انسانیت آن هاست که وقتی با موارد یاد شده می آمیزد ، راز ماندگاری انسان ها را رقم می زند .
کاش پیش از آن که مرگ ، عزیزانمان را دریابد ، خود آنان را در یابیم .خانواده ی استقلال بزرگ می تواند آغازگر راهی باشد تا به موقع از نامداران منطقه ای و ملی خود تجلیل کند .
نام تو غرور و افتخار و شادی ست
عشق تو چراغِ راهِ هر آبادی ست
هر جا سخنی ز نامِ پور حیدری است
تجلیل ز آزادگی و آزادی ست
روانش شاد
کد خبر: 5955
دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 30 / 9 صبح
خانم مجری :
امروز هم سری می زنیم به بوشهر می ریم سراغ جناب آقای محمد غلامی از شاعران محلی . سلام آقای غلامی
· عرض سلام دارم خدمت شما و همه ی شنوندگان عزیز و محترم
خانم مجری : زنده باشید . خوشالیم که صدای شما را می شنویم . آقای غلامی برای ما بفرمایید که چند سالتونه
· من متولد سال 42
خانم مجری : بله زنده باشید ان شا الله . چند ساله که شعر می گید ؟
· والله شعر از همان دوران نوجوانی در وجود من می جوشیده ولی خوب از دهه ی 70 به این سمت به صورت جدی دیگه با شعر برخورد کردم و حدود بیش از 30 ساله که شعر می گم
خانم مجری : بسیار بسیار عالی ان شاالله که موفق باشید . ما مشتاقیم که شعرتون را بشنویم .
· چند رباعی با گویش محلی خدمتتون تقدیم می کنم
خانم مجری : بفرمایید خواهش می کنم .
· ای عشق بیو که بلبلل عاشق تر
پُی نغمه و شعر ، ری گُلَل عاشق تر
فهمیدمِ بعدِ عمری عاشق بیدَن
مین هر چه سفید تر ، دِلَل عاشق تر
***
ای عشق بیو که بی حواسُم کردی
تـَمرِ غمِ خلطِ شوم و چاسُم کردی
دیرِ همه چی گرُفته ، خَو خَش بیدم
سِک دادی و سِک دادی و راسُم کردی
***
ای عشق ور تو هیچ نیدیم و گذشت
ما وخم تو باغ کاشتیدیم و گذشت
مکتیو ته جی د کرده بیدی سوغات
ما خارک کوکاوته جیدیم و گذشت
***
ای عشق دروغکی غرورَم دادی
سی کِشت ، همش مازه ی سورَم دادی
جون کندم و جون کندم و وختش که رسی
دسمِ نگرفتی و کـُلورَم دادی
***
ای عشق فقط قسمت ما غم دادی
از عیش که تا می ترسی کم دادی
رفتی تو خلاف مار و رفتی تو بهشت
تا گندمل نشون آدم دادی
***
ای عشق دلم همیشه بونش عشق ِ
ای کمتر بال اشکسه خونش عشق ِ
فرنالی نواویده که وش فهمیدم
کارش د خلاصه او و دونش عشقِ
متشکرم از شما
خانم مجری : ما هم از شما متشکریم جناب آقای غلامی . آقای خلعتبری اگر صحبتی هست بفرمایید خواهش می کنم .
آقای خلعتبری : خواهش می کنم . درود بر شما جناب آقای غلامی و از رباعی های بسیار زیبای محلی شما لذت بردیم . البته خوب فقط همان ای عشقش برای ما آشنا بود . من خواهش می کنم که از گویش این منطقه واین شعری که گفتید و خودتون برای ما صحبت کنید که مربوط به کدام منطقه ی بوشهر است این گویش ؟
· عرض کنم گویش دشتستان است . بله خاستگاهش از روستای بنار آب شیرین است ولی به طور کلی گویش دشتستانی است .
آقای خلعتبری : بسیار عالی . شما در قالب های دیگه هم شعرسرودید که به هر حال منتشر کرده باشید ؟
· بله بله کتاب گلبنگی در مثنوی و غزل به خصوص غزل هست و در اکثر قالب ها البته شعر گفته ام با گویش محلی رباعی دوبیتی و بسیاریشون در نشریات هم چاپ شده ولی مجموعه ی گلبنگی چند سالی است اومده بیرون
آقای خلعتبری : به چه معنی هست گلبنگی ؟
· گل همون جا و مکان است در دشتستان مثلا این گل اون گل یعنی اینجا آنجا . بانگ همان فریاد رسا همان در واقع گلبانگ است منهی در گویش دشتستان غیر از صدایی که به همه می رسه ، بـُعد منفی داره مثلا اگه یک خبری خوش همه جا پخش بشه کمتر بهش می گن گلبنگی شده ولی معمولا وقتی یه خبری منفی پخش می شه گلبنگی شده .
آقای خلعتبری : یعنی اینکه یعنی همه ی مردم خبر دار شدن .
· احسنت . منتهی من مخصوص خواستم که بتونم وجه مثبتی هم از این کلمه ی بسیار زیبا توی دشتستاان به کار برده باشم
آقای خلعتبری : اگه باز توضیح دیگری در مورد گویش خودتون و گویشی که باهاش شعر می گین برای ما بگین و گرنه باهاتون خداحافظی کنیم
· عرض کنم گویش ما خوب چیزی نیست که ما بتونیم توی این چند کلمه آن را توضیح شایسته و بایسته ای بدیم . این فرصت و وقت بیشتری می طلبه که ان شاء الله مجال بشه اهل فن دراین زمینه بتونن باز کنن این مسایل را و وصل شدن این گویش به زبان پارسی کهن به اثبات برسونن
آقای خلعتبری : سپاسگزارم این کلماتی که به کار بردین برای خود من هم جالب بود . گل که به معنی مکان هست خیلی گله ما برخی مناطق داریم می گن این گله اون گله . سپاسگزارم از شما جناب آقای غلامی
· قربون شما خوشحال شدم تشکر می کنم از شما
خانم مجری : آقای غلامی بسیار بسیار از شما سپاسگزاریم که وقتتان را در اختیار برنامه ی صدای پای آب قرار دادید
· تشکر می کنم سپاس ممنونم از شما
خانم مجری : خدا نگهدار
· خدا حافظ شما
متن سخنرانی کوتاه من در دفتر هفته نامه اتحاد جنوب به مناسبت چاپ کتاب « آسیب شناسی شعر امروز دشتستان » نوشته ی نصرالله قاسمپور- دوشنبه پنجم فروردین 1392
سال 91 را در شرایطی پشت سر نهادیم که چند کتاب خوب به گنجینه ی ادبیات دشتستان افزوده شد و بر غنای کمی و کیفی آن افزود . یکی از آن کتاب ها « آسیب شناسی شعر امروز دشتستان » نوشته ی نصرالله قاسمپور است که نشان داد وقت آن رسیده است تا شعر امروز دشتستان با چند دهه سابقه ، محکی جدی بخورد . گرچند گهگاه کسانی درقالب مقالاتی و به طور جزیی به این مهم پرداخته بودند اما این بار نوبت به این کتاب رسید تا در آستانه ی نوروز ، شعررا بتکاند . آسیب شناسی شعر دشتستان همان گونه که نویسنده ی کتاب خود اذعان دارد و ازنام آن نیز برمی آید ، نقد نیست بلکه آشکار کردن تاریکی های شعر دشتستان (از دید نویسنده ) است و طبیعی است که با طبع بعضی از ما سازگار نباشد .
شاید پاره ای از معیار های سنجش ارائه شده در کتاب یا شیوه ی سنجش اثر بر اساس آن معیارها ،یا نمونه های ارائه شده ، جای حرف داشته باشد اما بسیار پیش آمده که اثری را می خوانیم و درمقابل معایب آن سکوت کرده ولی پشت سر خالق اثر ، در گوش دوستانمان نجوا می کنیم . این کتاب به ما یاد آوری می کند که زمان آن رسیده است تا با شعر و با خودمان رک باشیم . هم جرات گفتن داشته باشیم و هم جرات شنیدن حتی اگر سخن طرف مقابل ما خلاف نظر ما باشد.
می توان گفت بیان معایب یک اثر ، رد کردن آن اثر نیست بلکه پیشنهادی برای بهتر نوشتن است . درست شبیه بنایی که او را ازمسیرش باز می داریم و بر کارش ایراد می گیریم و پیشنهاد دیگری به او می دهیم که به نتیجه ای جز زیباتر ساختن بنا نمی انجامد .
یک وجه شعر دشتستان نیز ، شعری است که با مترها و معیارهای ارائه شده در این کتاب قابل ارزیابی نیست اما جلوه های بارز شعر اعتراض است که درآثار استاد فرج الله کمالی نمود دارد وهمه می دانیم که امروز بسیاری از مسافران شهر شعر دشتستان از دروازه ای به نام کمالی وارد می شوند و به زیبایی های دیگری می رسند . بنا براین از دید من ، جا داشت آقای قاسمپور ، درمقدمه ی کتاب اشارتی به این موضوع نیز می کرد . فرجام سخن ضمن تبریک به جامعه ی ادبی دشتستان ، این کتاب با همه ی کاستی هایی که هر اثری می تواند داشته باشد ، جایش خالی بود و گام بلند و درخشانی محسوب می شود و در یک جمله ، هشداری جدی به شعر دشتستان است .