ادبیات و فرهنگ
گفتگو بامحمدغلامی - هفته نامه ی اتحادجنوب- شماره 360 دوشنبه 11مهر1384صفحه ی فرهنگ وهنر- مصاحبه کننده: آقای مهدی بسارده
* مختصری ازبیوگرافی خودتان .
درخردادماه 1342دربنارآب شیرین متولدشدم. درزادگاهم، زیارت، برازجان، شیرازوشهرکرد درس خواندم ... به شعرعشق می ورزم وشاعران رادوست دارم.
* چه شدکه واردخط شعروشاعری شدید؟
شعرهرچندمثل الان مرزهایش موردتهاجم قرارگرفته باشد، امادرواقع کسی نمی تواندبه دلخواه واردآن بشود. اگربه قول« ایرج » دروجودت طبع روانی یابه قول« سهراب » سرسوزن ذوقی داشته باشی، شعردستت رامی گیردوباخودمی برد. ازدوره ی راهنمایی، کلام آهنگین می سرودم. پدرم دفترم رابرمی داشت وبه مجالس می بردوبه دیگران نشان می دادومن منتظرعکس العمل ها بودم که معمولاً همراه باتعریف وتمجیدبودوبعدهافهمیدم که چقدرمؤثربوده. دردوره ی راهنمایی آقای بشیرآخوندزاده، دبیرادبیات ما، درکلاس مراتشویق می کردودردبیرستان هم استاداسدالله لاری دشتی که همیشه مدیون هرسه هستم.
* آقای غلامی گروهی معتقدندکه شعر، عاطفه ای تنهاست وگروهی دیگرنیزمعتقدندشعرشعورتنهاست وبه گمان من این بدان جهت است که شعرهمیشه یک عنصرعاطفی ویک عنصرعقلانی دارد چرااگرقرارباشدشعرعاطفه ای تنهاباشد بسیاررمانتیک واحساساتی واگرقراربرعقلانی بودن محض شودیک کارفلسفی یایک کارپندواندرزی ازکاردرمی آید. به نظرشمابرای ادغام اصولی وصحیح این دوچه بایدکردوآیااصولاً به ادغام این دوعنصراعتقاددارید؟
من معتقدم شعرنبایدخالی ازاندیشه باشدبه همین جهت طبع من شعرهایی که صرفاً کارهای زبانی است رانمی پسندد. اگربه قول شماشعورتنهادرشعرجلوه کند، شعربه نظم نزدیک می شود. عاطفه واحساس هم جزیی ازشعراست امادراین دوره به هردوموردکمترتوجه می شودوشایدهمین نیزباعث شده باشدکه خواننده های شعرکمترشوندیاخواننده های حرفه ای هم ازشعرلذت نبرند. اصولاً شعرامری نیست که سعی کنیم اصولش رابشماریم وفهرست کنیم. شاعربایدیادبگیردکه عناصر سازنده ی شعررابه موقع به هم گره بزندوتلفیق کندواین امرناخواسته دروجودش شکل می گیرد.
* آیاغلبه ی عنصرخیال وعاطفه برشعروادبیات درکشورهای شرقی وازجمله کشورمارامی توان به ضعف تفکرسامان مند، تفکرفلسفی وازآن طریق به ناتوانی دربحث وگفتگونیزتعبیرکرد؟
کارشعرارائه ی تفکرفلسفی مطلق نیست. شعرمی تواندواردفلسفه بشودوآن رازیرچترخودبکشدولی نبایدزیرپرچم فلسفه برودزیراازحیطه ی شعربیرون می رود. ازطرفی شعرتنهاتخیل وعواطف نیست. علاوه براین هابسیارمواردشناخته شده ویاناشناخته ی دیگرهم دارد. دریک کلام شعرمحدودنمی شود. به همین جهت غلبه باتخیل وعاطفه نبایدباشد. عاطفه واحساس نمک شعراست واین امرنه تنهادرشرق که درغرب هم وجودداشته. ماترجمه ها رامی خوانیم متوجه ی این قضیه می شویم که همه ی انسان هامثل هم فکرمی کنند مثل هم دوست می دارنداماشرایط جغرافیایی وفرهنگی، زبان هاراتشخـّص می دهد. شرایط اقتصادی روابط انسان هافرق می کندوکم کم بعضی عناصرکم رنگ می شوند.
* همانطورکه مستحضریدپس ازابداع شعرنودرادبیات ایران گروهی ازشاعران به همان سمت حرکت نمودند ونسل های بعدی ازآنان نیزبه تبع همان انحرافی که درشعرسنتی پدیدارگشت حرکتی دیگرراآغازنمودندباعنوان موج نووشعرسپیددرحالی که یک مشت الفاظ نامأنوس وپیش پاافتاده راسرهم می نمایندوبه نام شعرسپیدبه خورد مخاطب می دهندالبته ازنظرخودشان بسیارزیباست ولی اگربه صورت عقلانی به آن بنگریم متوجه ضعف فاحش آن وتفاوت چشمگیری که حتی باقواعدشعرنوداردمی رسیم دراین خصوص نطرشماچیست؟
شعرنو، ادامه ی طبیعی شعرسنتی است واین یک ضرورت است که اگربه دست نیماهم انجام نمی گرفت، بالاخره روزی انجام می گرفت. اندک زمانی که گذشت شعرنوبه تجربه هایی دست زدواین طبیعی است. عده ای نیماراادامه دادند. شعرمنثورهم پدیدآمدجریان هایی مثل موج نو، شعرحجم و...پیداشد. امادرمورداین که می فرمایید الفاظ نامأنوس وپیش پاافتاده راسرهم می کنندبه نام شعرسپید، من قبول ندارم چراکه همان حکایت نذرپادشاه ودرم دادن به زاهدان درگلستان سعدی است واینکه آن که زاهداست نمی ستاندوآن که می ستاندزاهدنیست.امروزمتأسفانه دیواری کوتاه ترازدیوارشعرنوپیدانکرده اند. هرکسی زیرنام هایی مثل بازی زبانی،معناگریزی، پست مدرن، چه وچه کارهایی می کندوکاربه جایی رسیده که اگرشعروشاعرهردوحاضرباشند بازمشکل حل نمی شود. البته این هابحران هایی هستندوهیجان هایی که تایک اندازه وجودشان طبیعی است وپس ازاندک زمانی خودبه خودفروکش می کند. ناهنجاری های دوران جوانی شعراست. بالاخره شعرامروز، روزی به کمال می رسدوخودرامی یابدومن درجایی دیگرگفته ام همان طورکه شعرنیمایی ادامه ی منطقی شعرکلاسیک است، اگر به صورت اصولی شعرنیمایی راادامه بدهیم ، راه راگم نمی کنیم وزودتربه کمال می رسیم والبته خوانندگان شعروشاعران جوان نبایدبه تبلیغات توجه کنند. تبلیغ یک دوره تمام می شودوواقعیات چهره نشان می دهدآنگاه می دانیم که چه شعری ماندگاراست. به صفحات نشریات وکتاب هانبایدچشم بسته ایمان بیاوریم.
* چرابرخی از شاعران جوان هنگامی که شعرشان به لحاظ معنایی ضعیف است به دامن این جمله که شعرمن معناگریزاست پناه می آورندنظرشماپیرامون معناگریزی درشعرچیست؟
قسمت هایی ازپاسخ رادرسؤال قبل گفته ام. بسیاری ازجوانان متأسفانه ریشه رانمی شناسندوکورکورانه تقلیدمی کنندبه دنبال مدمی روند. این جمله ی معناگریزی درشعرخودش معناگریزاست. جوانان بدانندکه جوانه ای رشدمی کندکه پیوندی باریشه وتنه داشته باشد.
* این روزهابازاراشعاربه قول جوان های تازه کارمدرنیته وپست مدرنیته گرم است شمادراین خصوص چه دیدگاهی دارید؟
من به بازارکاری ندارم چراکه دربازارجنس های تقلبی زیادپیدامی شود. شعرواقعی، برخاسته ازاجتماع است وازاعماق بیرون می آیدوشکل می گیرد. انصافاً دردشتستان ماچه چیزی بوی مدرن می دهدکه شعرمان پست مدرن باشد. هنوزدربعضی جاها، کشاورزان باالاغ زمین راشخم می زنند. من نمی توانم چیزی راانکارکنم ولی پست مدرن محصول طبیعی جوامع پیشرفته است. دست آورد منطقی اجتماع پیشرفته، حالاشعرپست مدرن برای ماچه مفهومی دارد؟ شعری که اززندگی جداست. قرن هاپیش شعرجایش دردربارشاهان بود. اززمان مشروطه ، شعرماهم بااجتماع تکانی خوردوبه سمت مردم روی آورد. اماامروزشعرومردم دارندازهم فرارمی کنند. اگرمدرن برآمده ازدل سنت باشد، قابل قبول است ومنطقی. ازاین دیدگاه، نیمامدرن است. بااین همه ، من این هارابه حساب تجربه می گذارم. تجربه ای که به آینده ی آن اصلاً امیدوارنیستم.
* آقای غلامی درسال های اخیردرسطح شهرستان دشتستان شاهدچاپ برخی کتاب های شعرازسوی شاعران این شهرستان بوده ایم ضمن اینکه این مسئله دارای ارزش فرهنگی خوبی می باشدشماکتاب های چاپ شده رادرچه سطحی می بینید؟
من وجودکتاب هارادرهرسطحی مبارک می دانم. دشتستان نیازداردکه تکان بخورد. هرکتاب، سنگی برآبی است که موج برمی دارد.تشویق می کندتحریک می کند. قطعاً همه ی کتاب هاهم دریک سطح نیستند. کتاب های ضعیفی هم دراین میان وجوددارندولی به هرصورت بایددیگران هم بیایندوکارارائه بدهندتاکم کم ازلابلای آن هاکارهای قوی خودرانشان بدهد. این رابه این جهت می گویم که شعردشتستان منحصربه چندکتاب نیست. قطعاً کتاب های چاپ نشده ای هم داریم که قابل تأمل هستند.
* به نظرمن وضعیت انجمن های ادبی درسطح استان ومخصوصاً شهرستان دررده ی مناسبی نیست به گونه ای که نسبت به آموزش اصولی افرادی که علاقمندبه ادبیات چه شعروچه داستان هستندکم کارهستندواین یامی تواندازآگاهی ومعلومات اندک ناشی شودویاعدم تعهد به انجمن وآموزش، طوری که اکثر جلسات آنهابه نقدهای غیرعلمی وصرفاً تخریب آثاریکدیگرمی انجامد. به نظرشمابرای بهبوداین شرایط چه بایدکرد؟
انجمن ادبی ارشادبرازجان باوجودی که عیب هایی دارد، ولی چون فعلاً تنهاانجمن ادبی شهرستان است بایدحفظ شود.حداقل محلی برای دیدارشاعران وشنیدن حرف های همدیگراست. اماازاینکه ازآگاهی ومعلومات اندک رنج می بریم، شکی نیست. عدم تعهدرانمی توانم قبول کنم . وجودنقدهای غیرعلمی که نتیجه ی آن تخریب است هم ازنبودمعلومات وعلم نقدناشی می شودوالبته کسی که درانجمن می آیدبایدخودرابرای شنیدن آماده کندوبخشی ازنقدبه مذاق انسان خوش نمی آید.امامهم ترین راهکار، مطالعه است.نبایدانتظاربنشینیم تاچندنفربه مابگویندچه کارکنیم. بایدمطالعه بخشی اززندگی ماباشد. همان طورکه غذارا ترک نمی کنیم، بایدمطالعه رانیزادامه بدهیم درغیراین صورت به جایی نمی رسیم.دانش آموزی که نه کتاب داشته باشدونه قلم نه دفترونه درس بخواند، موفق نمی شود. مانیزیابایدشعررایکسره اززندگی کناربگذاریم یاباآن زندگی کنیم. این اولین قدم برای هرشاعرمی تواندباشد.
* چه سخنی باشاعران شهرستان دارید؟
بیایید باهمدیگرزندگی کنیم. همدیگررابه شدت نقدکنیم وبه شدت منصف باشیم.
* بهترین شاعردرحال حاضرازنظرشمادرسطح شهرستان – استان وکشورکیست؟
انتخاب ترین هاهمیشه مشکل است. هرکسی ازراهی به سوی مقصدمی شتابد. یکی ازکوچه های خاکی. یکی خیابان. تمام اهل قلم راارج می نهم.
* بیشترازچه سبک شعری خوشتان می آیدوکدام یک ازقالب های نظم رامی پسندید؟
پسندهایکسان نیست. گاه ازشعری سپیدبه وجدمی آیم. گاه غزلی ناب روحم راملتهب می کند. نیمارابسیارمی پسندم. شایدمتهم به چیزهایی بشوم. اشکال ندارد. همینم که هستم.
* تاحالازمانی که روی سن جهت قرائت شعررفته اید، شده شعری ازیادتان برودویابه نوعی کم بیاورید؟
بله. دراین مواردمعمولاً سراغ شعری دیگررفته ام. یک باردرشب شعرفاریاب شعری می خواندم که درحین خواندن، ادامه ی آن رافراموش کردم. بعضی اوقات نیزازخواندن شعرهای محلی ام راضی نبوده ام یعنی پس ازآن که شعرراخوانده ام برگشته ام، باخودگفته ام ای کاش حالانوبت من بود.
* وحرف آخر؟
ازاین که می توانستی چیزهای بهتری برای صفحه تدارک ببینی ولی این کاررانکردی، منتظرنفرین خوانندگان باش.
روزپنج شنبه29/7/1389رادیوبوشهرطی تماسی تلفنی وطبق قرارقبلی گفتگویی بااینجانب داشت که درارتباط بازندگی نامه ام
وکتاب رهازمنت باران بود. این گفتگو ساعت 11روزیک شنبه 2/8/1389 ازرادیوپخش شدکه بدون ویرایش ودست
بردن درجملات تقدیم حضورتان می گردد. باتشکرازآقای محمدحمیدی که این متن رادراختیارم قراردادند.
بسم الله الرحمن الرحیم. محمدغلامی هستم ازروستای بنارآب شیرین، دهستان
زیارت، ازبخش مرکزی شهرستان دشتستان، متولد 1342. ازدورانراهنمایی
شعردروجودم احساس کردم که داردشکل می گیرد. کلام منظوم می آمد،
می نوشتم ودرساعت انشا وفارسی می خواندم وموردتشویق معلم قرارمی گرفتم .
بعدکه به صورت جدی ترباشعرآشناشدم، ازدوران دبیرستان کتاب های شعر
وشاعران معاصررابیشترمطالعه کردم وازسال 76درجریان شعرامروزایران به
طورمستقیم قرارگرفتم به نحوی که باتعدادی ازشاعران بزرگ رفت
وآمدداشتم وازمحضرشان استفاده می کردم وآثارشان رامی خواندم. ماحصل علاقمندی
بنده به شعراین شدکه تاکنون یادداشت های زیادی داشته باشم وشعرهای زیادی
بنویسم وتحقیقات زیادی دررابطه باتاریخ فرهنگ روستاومنطقه انجام بدهم، پیرامون
مسایل ادبی مقالاتی داشته باشم، ولی خوب، به صورت کتاب، سال
1375مجموعه ی «ریشه های روز» منتشرشد. سال 1386«رهازمنت باران» که
گزینه ی اشعاروزندگی شاعران دشتستان بود. که ماحصل حدوداً ده سال تحقیق
بنده بود. سال 1388 هم مجموعه ی شعرنوازشعرهای خودم به نام« درسایه
سارسنگ» والان هم یک مجموعه ی شعرمحلی دارم که سپرده ام به ناشربرای
مجوزبه نام «گـُلبـُنگی» که اگرمجوزگرفته بشه، انشاالله چاپ خواهدشد. کتاب
«رهازمنت باران» درواقع اساس اندیشه ی شکل گیری آن، دروقتی که شعرهای
زیبایی می دیدم همیشه افسوس می خوردم ومی گفتم ای کاش که غیر
ازخودمن وتعدادمعدودی ازدوستان که این شعرهارادراختیاردارند، همه مردم
بتونستندازاین اشعارزیبا استفاده کنند. من درجمع دوستان اشعاردوستان راجمع
می کردم. درمطبوعات ازشاعران یابسیاری ازشاعران که درگذشته بودندودرگذشته
بودندبه هرصورت چیزی دراختیارنبود،نه خودشان نه آثارشان، برای همه آن
هاراجمع آوری می کردم ودرمحافل دوستانه می خواندم وبعدهابه فکراین افتادم که
ای کاش من جمع آوری کنم ودراختیارهم وطنان، هم استانی های عزیزوعلاقمندان
قراربدم وهمان طورکه گفتم ده سال به صورت جسته گریخته وقت گذاشتم واین ها
راجمع آوری کردم وخلاصه به لطف خداوندبزرگ وباکمک اداره کل ارشاداسلامی
بوشهر، شهرداری برازجان ، مقداری هم هزینه ی شخصی که خودم گذاشتم،
چاپ شدودراختیاردوستان قرارگرفت. اسمش راکه گذاشتم «رهازمنت باران» :، ماتو
منطقه ی دشتستان، یک گل داریم اوایل پاییزکه هواتغییرمی کندوروبه خنکی می رود،
بدون این که اولین قطره ی باران ببارد، این گل دردشت های سوزان وتفتیده ی
جنوب سبزمی شود. به نام گل بی منت باران. بدون این که منت بارانی راکشیده
باشه سبزمی شه وبسیارهم ظریف ولطیف وقشنگه. اساساًدیدم که هرکدام ازاین
شاعران، درواقع بدون کشیدن منت بارانی ازجایی، مثل آن گل درشورزاردشتستان
روییده اند. این کتاب دربرگیرنده ی مختصری اززندگی وشعرحدوداً180شاعر
دشتستانی است .
مجری برنامه :
آقای غلامی در کتاب «رهازمنت باران» تلاش کرده بیوگرافی هرشاعررااززبان خودش بیان کندوهرجابه ناگزیر، خودایشون درباره ی
شاعرسخن گفته، احتمالاًبه خاطریک دست بودن مطالب متن هابوده . درپایان برنامه ی امروزضمن خداحافظی ازمحضرشمابزرگواران ،
توجه شمارابه یک دوبیتی ازایشون جلب می کنیم:
کویر ِخشکِ دل راروح ِآبی
کتابِ زندگی راشعر ِنابی
به گوش ِخاطرم فریادِعشقی
توتفسیر ِشعاع ِآفتابی