سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بیازماى تا دشمن آن گردى ، [ و بعضى این جمله را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند : و آنچه تأیید مى‏کند از سخنان امیر مؤمنان ( ع ) است روایت ثعلب از ابن اعرابى است که مأمون گفت : اگر على ( ع ) نگفته بود « اخبر تقله » مى‏گفتم « أقله تخبر » . ] [نهج البلاغه]
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8

سرانجام جشنواره ی شعر فجر با همه ی کمی وکاستی هایش در بوشهر برگزار شداما برگزاری جشنواره درحالی بود که بسیاری از شاعران مطرح کشور و بوشهر دراین جشنواره حضور نداشتند.....نصیر بوشهر این بار به سراغ تعدادی از شاعران بوشهر که دراین مراسم حضور نداشتند رفته و سوالاتی را....ماحصل گفت وگوهای نصیر بوشهر باجمعی از شاعران بنام استان را می خوانید:

1- نظر شما راجع به برگزاری مراسم افتتاحیه چهارمین جشنواره بین المللی شعر فجر در بوشهر چیست؟

2- دلیل عدم حضور شما دراین جشنواره چه بوده است؟

3- به نظر شما دلیل عدم حضور دسته جمعی شاعران بوشهری چه بوده است؟

4- ارزیابی شما ازکناره گیری شاعران مطرح کشوری ازجمله ساعد باقری، سهیل محمودی، و عبدالرضا کاکایی ازحضور در داوری دراین جشنواره چیست؟

5- نتیجه ی این جشنواره را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

محمد غلامی شاعر :

1- هر برنامه ای ادبی – هنری که برگزار می شود، زمانی ارزشمند است که بتواند تأثیر مثبتی درآن محیط داشته باشدواین زمانی ممکن است که بتواند بزرگان آن رشته را زیر یک سقف جمع کند ونتیجه بدهد حال آن که جشنواره ی بین المللی شعر فجر تحت تأثیر مسائل جاری مملکت قرار گرفت ونه تنها نتوانست این کاررا انجام دهد بلکه میان طرفداران شعر فجر هم شکاف انداخت تا جایی که چند تن از افرادی که همیشه رویشان حساب می کردند هم از داوری سر باز زدند.

2-خوشبختانه دراین جشنواره دعوت نبودم فقط یک روز پیامکی به دستم رسید که از من می خواست در جشنواره شرکت کنم ومعلوم نبود از طرف کیست. لابد دعوت کنندگان می دانستند اگر دعوت می شدم نمی رفتم.

3- درجریان تصمیم جمعی شاعران نیستم. فکر می کنم هرکدام به صورت فردی جشنواره را تحریم کرده باشند. هرکس هم می تواند دلایل خودش را داشته باشد البته وقتی شعر دولتی و وزارتخانه ای شد، اهداف آن هم دولتی می شود حال آن که ادبیات خلاق، در اعماق می رویدواز هرم قدرت سفارش نمی پذیرد همچنین مسایل جاری در کشورمان ، نحوه ی برخورد با اهل قلم، تعطیلی نشریات، وجود ممیزی، نارضایتی شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران از عملکرد مسئولین هنری و ادبی استان و...باعث می شود که ازچنین برنامه هایی استقبال نشود.

4- نه تنها دراین جشنواره بلکه درجشنواره های دیگر هم، افرادی کنارکشیدندازجمله جشنواره های فیلم فجر وهرکس برای خودش دلایلی دارد. شاید خیلی ها نخواهند یا نتوانند دلایل را بیان کنند اما به هر صورت افرادی مثل باقری، محمودی و کاکایی که معمولاً درچنین جاهایی حضوری پررنگ دارند، نبودشان سوالاتی را به وجود می آوردکه احتمالاً بتوان در پاسخ سوال اول، جواب آن را هم یافت.

5- کسی که تحریم می کند ، با سکوت فریاد می زند و تحریم، فریاد اعتراض است و صداها درگوش زمانه منعکس می شود .

__________________

هفته نامه ی نصیر بوشهر- شماره 525 یکشنبه 11 بهمن 1388


 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 90/9/12 و ساعت 10:49 عصر | نظرات دیگران()

علاقمندان به شعر وادب که از روزهای آغازین با ما همراه بوده اند با نام و شعرآقای محمدغلامی شاعر نوگرای دشتستانی آشنایی دارند. آقای غلامی ازجمله عزیزانی است که از همان ابتدا به صفحه ی ادبی آیینه ی جنوب وفادار بوده است وباارسال اشعارخود و دیگر شاعران خطه ی دشتستان درغنای این صفحه کوشیده است. ازوی تاکنون دفتر شعری با عنوان « ریشه های روز» منتشر گردیده است. برآن شدیم تا با این شاعرفعال به گفتگو بپردازیم. آنچه درپی می خوانید نتیجه ی این گفتگو با اوست. به امید برومندی روز افزونش.

*درک شما ازشعر مدرن و رسالت شاعر درعصر ما چیست؟

جهان امروز دو اسبه به پیش می تازد.انسان دیروز را استری بس بودوانسان امروز را هواپیمایی کم است.همچنان که تکنولوژی به پیش می رود، شعرنیز پا به پای آن باید پیش برود. اگر شعرجلونیامدبازمان هماهنگ نیست وخود به خود کنارگذاشته می شود.شعری پذیرفته است که آیینه ی امروز باشد.شعرامروز باید بتواند نیازهای انسان امروز را برآورده کند.به عبارت دیگر شاعر باید درزمانه ی خودش زندگی کندوبرای زمانه ی خودش حرف بزند. هرکس که ازکاروان عقب افتاد، می میرد.شعر، شرح دل وتاریخ روزگار است. هرشعری تصویری از زمانه است و درواقع شعرآیینه ای است که شاعردرمقابل رخسار روزگار قرارمی دهد.البته این کار به همین سادگی نیست. شاعر ازروح خود درکلام می دمد. شاعر باید سحرخیز ترین فرد قوم باشد. او درواقع راهدار جامعه است و همه چیزراازدورتشخیص می دهد و طبیعی است که چنین شخصی متعلق به خودش نیست بلکه مال همه است وچشم وزبان همه است. حال درچنین زمانه ای وچنین شرایطی به اهمیت کار نیما پی می بریم. او مسیری را نشان دادکه به بن بست نمی رسد وشاعرلنگر نمی اندازد.

*ازچه شاعرانی تأثیر پذیرفته اید؟

می دانید که بین تقلید کردن و تأثیر پذیرفتن فرق است. من تقلید را جایز نمی دانم ومعتقدم که آدم باید با پای خودش راه برودنه با عصای دیگران. درواقع هر شاعری باید صدایی داشته باشد همچنان که هرپرنده ای به نوعی آوازمی خواند.درادبیات ما هردو نوعش سابقه ای به بلندای عمر شعر دارد. شمااگر مثلاً داستانسرایی را در شعرکلاسیک نگاه کنید، می بینید که چند نفرمی خواستند نظامی بشوند! درواقع بسیاری از ایشان را تقلیدشان بر باد داد. درادبیات معاصر نیز شما حتی می توانید برای مثال از تلفیق شعر فروغ و سهراب ، دربعضی موارد یک شعر به دست دهید. برای من از قدما ، حافظ از جمله کسانی است که از نوجوانی با او بوده ام و هنوز هم در سایه اش خستگی در می کنم . از شاعران امروز ، شاملو ، اخوان، آتشی، فروغ، مشیری و اوجی را بیشتر خوانده ام امازاین که ممکن است رد پایی درکنارمن بیابید درقدم های اول شاید طبیعی باشد. اما من معتقدم که درهر آینه باید یک چهره جلوه کند و کالا ولو بی مقدار اما نباید بازار مشترکی باشد.

*رابطه ی بومی گری و شعر مدرن را چگونه ارزیابی می کنید؟

دراول اشاره ای کلی به فرهنگ داشته باشم و آن این که ما نباید درمسیر جهانی شدن برسر شاخ بن ببریم. ما ضمن این که باید انسان امروز باشیم، باید ریشه درگذشته ی خویش نیز داشته باشیم. اگرازفرهنگ بریدیم، بی هویت می شویم و هرقومی که هویتش را از دست داد، مرگش حتمی است.اما درپاسخ به سؤال بگویم که عناصر محیط و فرهنگ بومی بایدجزء وجود شاعر شده باشدودراوچون شیر و شکر حل شده باشد درآن موقع اگر درشعرمنعکس شود، نه تنها اشکالی نداردبلکه از نقاط قوت نیز می تواند محسوب شود. نمونه ای از این کاررا می توانید درعبدوی جط آتشی ببینید. آتشی دراین شعر از عناصرمحیط و فرهنگ وباورهااستفاده کرده اما درمحیط محصور نشده. شاعرباید ازمحیط خود الهام بگیرد. استفاده کند اماعناصرجزیی محیط را به عناصرکلی بدل کند و ازتنگنای محیط بگریزد. من سرو را با همه ی زیبایی هایش نمی شناسم و نخل که درآغوش آفتاب زندگی می کند برایم سمبل استقامت است.من گل بی منت باران را که بدون قطره ی آبی دردشت های سوزان می روید، مظهر آزادگی می دانم. برای من زمستان مظهر بی رحمی و خشونت و استبداد نیست. اخوان اگر در زمستان زمین را دل مرده وسقف آسمان را کوتاه می بیند، درعوض سرزمین من زمستان را با تمام وجود درآغوش می گیردوبرعکس ، تابستان گلویش را می فشارد.

*مرزمیان شعرو شعاررادرچه می دانید؟

شعارکالای زیبایی است که زود رنگ می بازداما شعر جاودانه است. شعارمی تواند قوس قزح باشدکه نظر همه را به خود جلب کند اماشعرخورشید است. من از این فراترمی روم و می گویم قصاید غرّایی که درپایان هر مصراع، صدها آفرین نثار سراینده ی آن می شودنیزازمقوله ی شعار است چون جایش درگوردیوان است. شعرعمر دراز دارد حال آنکه بسیاری از شعارها پیش از سرایندگانشان می میرندوخلاصه کنم آنچه در غربال زمانه می ماند شعر است وازهمین روست که درهمسایگی ماممکن است شاعرانی باشندکه سال ها ست مرده اندواین درحالی است که حافظ ، فردوسی، نیما و...باما زندگی می کنند.

*چه کارهایی دردست دارید؟

«عمر بگذشت به بی حاصلی و بلهوسی»کاغذ هایی که تا کنون باطل کرده ام، نمی پسندم. می دانم که سهل انگاری شده. به طورکلی از کارهایم راضی نیستم. همین « ریشه های روز » هم مرا راضی نمی کند. شعرهای پایانی آن اضافی است حال آنکه جای پاره ای از شعرهارادرآن خالی می بینم. بیش از سالی است که اطلاعاتی پیرامون تاریخ و فرهنگ دهستان« زیارت» جمع آوری می کنم. شاید این کار درواقع کارمن نباشداما جای آن را خالی می بینم. دلم می خواهد به سرزمینی که از هوایش زنده ام خدمتی کنم. حیفم می آید بیش ازاین دیر شود.البته این کاری است که هم وقت می گیرد وهم حوصله ی زیادی می طلبد. اندک کاری نیز در رابطه با لیلی و مجنون نظامی انجام داده ام که درحال اتمام است والبته دراین میان هرگاه شعری نیز گریبانم را بگیرد ، مرا با خود می برد

____________

آیینه ی جنوب- سال چهارم- شماره ی 145 - شنبه 25مرداد ماه 1376


 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 90/8/15 و ساعت 8:43 عصر | نظرات دیگران()

 اتحاد جنوب- نرگس محمدزاده فرد، شبی با اتحاد جنوب 4 ، با یک هفته تأخیر وبامحوریت بررسی مشکلات هنروهنرمندان در شهرستان وباحضورجمعی ازهنرمندان وبرخی روسای انجمن ها دردفترهفته نامه ی اتحادجنوب برگزارشد. جلسه با قرائت قرآن توسط نجفقلی محمودی آغازشدوباارایه ی نظرات حاضران ادامه یافت . .....

محمدغلامی شاعرونویسنده ی دشتستانی، دیگرسخنورنشست بود. وی ضمن سلام به اتحاد، برگزاری چنین جلساتی رابسیار ارزشمند دانست واضافه کرد : متأسفانه این جلسات تعدادشان درسطح کشوربسیارکم است.محمدغلامی گفت: هنرمند همیشه تنهاست واین تنهایی درطول تاریخ است وهمیشه کسانی ازهنر استفاده می کنندکه خودشان هنرمند نیستند. وی رمزموفقیت نجفقلی محمودی درزمان مدیریت فرهنگسرای ارشاد برازجان رابه خاطرهنرمند بودن وی دانست. نویسنده ی کتاب رهازمنت باران ادامه داد : امکانات فرهنگسراوانجمن ها مال دشتستان است وهنرمند هم دشتستانی است وبایدسعی کنیم با خود وامکاناتمان قهرنباشیم وحداقل استفاده راازآن ها ببریم. وی افزود : شایدبعضی افراد بخواهندکه ما کناربرویم ولی باید دست هنرمندان نوپا را گرفته وبه آن ها خدمت کنیم که نمونه ی این کارراآقای شاه حسینی وکسانی که بسیارارزشمند وفراتراز حد دشتستان هستند دارند انجام می دهند. حفظ کردن هنرمند مهم است ولی آوردن هنرمند خیلی مهم تراست. غلامی تصریح کرد : ساختمان ها وافراد ازبین رفتنی است ولی امکانات باقی می ماند وبایدازامکانات استفاده کرد. وی جا به جایی مکان فرهنگسرا رامطلوب ندانست وگفت : من درکنار آشپزخانه ی منزلم اتاقی دارم که نام کتابخانه رابرآن گذاشته ام واین کاربه این دلیل است که بچه های من باکتاب وکتابخانه ازکودکی آشنا شوند وبرای فرهنگ سازی باید بچه ها را از کودکی با فرهنگسراوهنر آشنا کرد . .......

______________

هفته نامه ی اتحادجنوب – شماره 652 دوشنبه 10 مرداد ماه 1390


 نوشته شده توسط محمد غلامی در پنج شنبه 90/5/13 و ساعت 10:3 صبح | نظرات دیگران()

با یک سبد مهربانی

gholami2

 

کلامش از مهربانی لبریز بود و سادگیش مثل بال گنجشکی ، که بر بام  یک کومه . نگاهش لهجه باران داشت ، مویش سپید شده بود درست مثل دلش .او هم سالها پیش  از روستای ما رفت مثل دهها معلم دیگر ،چرا که وطنش جایی دیگر بود.اما هیچگاه خاطراتش را باخود نبرد .خاطراتش را در ذهن شعرهایش ریخت تا به قول خودش کمی از خوبیهای مردم  روستا را پاسخ گفته باشد،اما این همان تواضعی است که او از آن سرشار است .وقتی از طلحه می گوید انگار پاره ای وجودش را تفسیر می کند.

فضای طلحه را با گوهر کلام چنان می آراید که می توانی بی هیچ کم وکاستی آن را در ذهن خودت تصویر کنی .مهمان کلبه ما بود در دیار مهر. پای سخنش نشستیم .کسی که برای طلحه انقدر آشناست چنان که فرزند خویش .معلم سالهای دیرین ، شاعر ارجمند ،صاحب کتاب در سایه سار سنگ ها ،رها زمنت باران و.........محمد غلامی

 -عشق دارویی ناشناخته که از مردن جلوگیری می کند

 

-به سلامی شادشدن ودل خوش کردن که فلان، دانش آموزمن بودوبایادشان خوش بودن اما شاد، که زندگی رانباخته ای وهرجا، نهالی به ثمررسانده ای وسرمایه ات همین بس که دیگران به جایی رسیده اند.

-یکی ازدانش آموزان نوشته بودآقای غلامی چرااینقدرازخودتان تعریف می کنید ؟این برای من درس بزرگی شد.

gholami1عکس1

   مختصری ازخودتان

متولد1342پلکیده درخاک کوچه های بنارآب شیرین. آمیزه ای ازشنا، فوتبال، داس، بیل و غم وشادی. سال 1363به عنوان دبیرادبیات روستای طلحه و راه پیچاپیچ تنگ باهوش راطی کردن تاسال 1367بارها تکرارپیاده رفتن ها ازباهوش وکیخو وکلگه. چهارسال بامردم ودانش آموزان . بازی درتیم عقاب و...

- احساستان از30 سال معلمی

یک عمربرای دیگران زندگی کردن وفرصت برای خودبودن نداشتن/ باپیشرفت دیگران شیرینی درجانت ریختن . به سلامی شادشدن ودل خوش کردن که فلان، دانش آموزمن بودوبایادشان خوش بودن اما شاد، که زندگی رانباخته ای وهرجا، نهالی به ثمررسانده ای وسرمایه ات همین بس که دیگران به جایی رسیده اند.

 - اولین باری که سرکلاس رفتید?

یک شنبه 22مهر1363درمدرسه ی نوبنیادطلحه.مدرسه ای که نه میزداشت .نه نیمکت. چون صندلی هم نداشتم، اولین روزراایستاده آغازکردم واین لطف خدابودکه تاروزآخرایستاده باشم.. خیلی دلهره داشتم وتوفکربودم که چگونه وقت کلاس رابدون درس دادن وفقط باصحبت کردن، تمام کنم. قبل ازآن آیات واحادیثی درباره ی علم روی کاغذ کوچکی نوشتم ودرجیب پشت شلوارلی آبی رنگی که پوشیده بودم، گذاشتم تاهرگاه دروسط حرف زدن، یادم رفت، آن رابیرون بیاورم ونگاه کنم .جالب این که نوشته هابه ترتیب یادم می آمدومن هم مسلسل وارمی گفتم .بعدهافهمیدم چه چقدرنمی فهمیدم . آن روزصبح باکلاس اول شروع کردم.سعی داشتم که برای دانش آموزانم دروحله ی اول، یک دوست باشم.

- آخرین بار؟

بازنشستگی من پیش ازموعدبود. گاهی فکرنمی کردم که ازتدریس خسته شوم ولی این اواخر، مطالب کتاب، چنگی به دلم نمی زد. تغییرات فارسی جدید، قانعم نمی کرد. تصمیم گرفتم که کناربروم تادیگران بیایند. تدریس بعضی ازدرس ها، عذابم می داد. دلسردهم شده بودم . نمی توانستم باشم وکارنکنم به همین جهت درزمستان 1387، خودم رابازنشسته کردم چون عقیده ام این است که یابایدباجان ودل کارکرد، یاکناررفت.

 - تعریفتان ازیک معلم خوب

نه ازبدحادثه آمده باشی که عشق گریبانت راکشانده باشد ودیوانگی . به کلاس که بیایی چیزی ازخودت بیرون رهانکرده باشی وباتمام خودت بیایی وباتسلط بردرس وآگاه به روحیه های مختلف.

- بهترین خاطره ی دوران معلمی؟

یک کتاب کامل ازخاطرات طلحه دارم . نمی دانم کدامشان رابنویسم. روزی ازبلندگوی مسجداعلام کردیم که فردادانش آموزان به مدرسه بیایند. فردارفتیم. حدودشصت نفربودند. چندنفررافرستادیم که جاروبیاورند.من افتخارمی کنم دربین معلمان حاضردرآن روزودانش آموزان، اولین کسی هستم که جاروبرداشتم ومدرسه راجاروزدم بعددیگران شروع کردند/ چی بگم. از شبهایی که  چراغ توری به مدرسه می آوردیم ودرس دادن ها  / ازدیداربا محمدنوروزی، / ازروزهای طولانی باعزیزم «علی» بودن و« بگوتاباتوپاکوبند شاهدهای ارمن ها» و« بهاران که ازکوه سیلاب ها...»و... /هجوم خاطره راهم رامی بندد. بگذارآخری که به شیرینی انگورطلحه است رانیزبگویم. تابستانی که برای دیداربادوستان به طلحه می رفتم ،  یدالله خلیقی مرابه باغ خودشان دعوت کرد. درلابلای انگورهاکه می گشتیم، جایی خم شدوخوشه ای چیدوقسم خوردوگفت این خوشه رابرای تونگه داشته بودم . شیرینی دائمی ِ آن انگورتاهمیشه بامن است . و...

 - بدترین خاطره ی ؟

اگرنه این بودکه بایدصادقانه بنویسم ، نمی گفتم / شیرعلی (فامیلش یادم رفته)درس نخوانده بود. اورا تنبیه کردم. چوب به بندساعتش خوردوبازشدودرکلاس افتاد. هنوزتاهنوزخودم رابه خاطراین کارسرزنش می کنم . / خبرشهادت یا درگذشت چندتن ازدانش آموزان عزیزم  مثل افشین، راستی،  سیروس/...

 - زیباترین وشیرین ترین خاطره ی زندگی؟

مرورخاطرات باعزیزم «علی » وبااوبودن .

 - فضای آن زمان طلحه؟

طلحه ی ساده وبی امکانات برای من که امکاناتی ندیده بودم/ شب هاصدای پای علی راازکوچه می شناختم . مادرم می گفت برودررابازکن.وشب نشینی وقلیان وشعر. طلحه ومهربانی . فوتبال ودوستی. شب نشینی وهم دلی. بادانش آموزان به کوه زدن ها. مهمان سفره های مردم درآپرتلی . سنگ هاودره هارابامردم درنوردیدن و گاه به دنبال ره گم کرده های گاه گاهی کوهستان ، چراغ برداشتن . مردم راازخوددانستن وپذیرفته شدن. صداقت ویک رنگی، گم شدن دربخارسپیدجوی گرم پیش ازطلوع آفتاب زمستانی وقانع بودن به استکانی چای، فرازتخت ِ سنگی ِ تنگ زرددرپسین ِ طلحه و...

خنده دارترین خاطره ی زندگی؟

می خواستم به برازجان بروم.باران باریده بودوراه تنگ بهوش هم بسته شده بود.امرالله مرشدی بانیسان آمد. می خواست به تنگ ارم برود.جلوی ماشین که بیش ازحدمعمول مسافرنشسته بودحتی بغل دست راننده هم یک نفرجمع وجورشده بود.عقب ماشین هم سه گاوبودکه بندشان رابه میله هابسته بودند.چاره ای نبود. عقب نیسان نشستم ودرهرسراشیبی یاباهرترمزی ، گاوها به هم تکیه می دادندوبه سمت من می آمدندولی من که چنین لحظه هایی راپیش بینی می کردم، هربارخودرابه بالای میله ها می رساندم. ازتنگ ارم هم به هرزحمتی خودرابه برازجان رساندم . دوستی درخیابان مرادیدوگفت کجابوده ای که این قدرخاک آلودی؟ گفتم ،چهارنفرعقب نیسانی نشسته بودیم وبه برازجان آمدیم.

نداشتن امکانات درمدرسه باعث شده بودوقتی می خواستم گردش زمین به دورخورشیدرابه بچه هانشان بدهم، شیرعلی جهانگیری رادرنقش خورشید، روی صندلی بنشانم وکره کوچک پلاستیکی رادورسرش بچرخانم .

دانش آموزی که حرف نمی زد.( اسمش رافراموش کرده ام)یک روزبرای خواندن انشااسمش راخواندم. آمدولی هیچ نخواند. گفتم درباره ی هرچه دوست داری حرف بزن، نگفت. گفتم درباره ی خودت بگو. ساکت ماند کاربه جایی رسیدکه گفتم اسم وفامیلت رابگو تانمره ی 20 بگیری. بازهم هیچ حرفی نزدونشست.

 - زیباترین شعری که گفته اید؟

نمی دانم . شاید شعری باشد که این روزهاباآن درگیرم . منظومه ای عاشقانه درقالب سپید که خودش به تنهایی یک کتاب مستقل است. شاید تمام عشق ووجودم رادرآن ریخته باشم . شاید. درحال پاکنویس آن هستم.

 - بهترین آرزویتان؟

سلامتی برای همه وموفقیت برای همه واین که خودم هم بتوانم کتاب هایم راچاپ کنم وسلامتی جسمی، روحی واقتصادی داشته باشم ونیازبه کسی پیدانکنم .

- بهترین جمله ای که اززبان یک دانش آموزشنیده اید؟

درپایان سال، کاغذهایی به دانش آموزان می دادم تابدون ذکرنامشان ، هرچه دوست دارند درباره ی کارهای من بنویسند.خودم هم بیرون می رفتم.یکی ازدانش آموزان نوشته بودآقای غلامی چرااینقدرازخودتان تعریف می کنید ؟این برای من درس بزرگی شد.

- رابطه ای که الان بادانش آموزان آن زمان دارید؟

کم می بینمشان . گه گاه چرا. محمدعلی محسنی رابیشترمی بینم . گه گاه هم سیروس شهریاری،  نوذرفولادی ...آنها هم بزرگ اند وهم بزرگوارومن همان طورباهمان روحیه مانده ام باتغییراتی دررنگ موهام وظاهرم .

- تعریفتان اززندگی؟

اگرچه بایدسعی کنیم سهم خودمان اززندگی راداشته باشیم ولی باید همیشه یادمان باشدکه زندگی، تنهامال مانیست. بایدسعی کنیم آن رابرای دیگران هم شیرین کنیم.

 - جوانی:حسرت روزهایی که بی خبررفتند. اما گرگعلی فولادی گفت کسی می نالیدکه جوانی گذشت وقدرش راندانستم . گفتم قدرپیری رابدان.

  عشق:دارویی ناشناخته که ازمردن جلوگیری می کند.

 - امید:دورنمای زندگی

 - احساس کنونی شماازبازنشستگی

پیش ازموعدبازنشسته شدم اماچون ازفرصت هااستفاده نمی کنم، چندان راضی نیستم . مشکلات اقتصادی هم دغدغه ی همیشگی ست که نمی گذاردبه کارهای نوشتاری برسم. البته هنوزخیال پردازی های جوانی دست ازسرم برنمی داردونمی توانم پیری رابپذیرم. بازنشستگی رامرحله ای دیگراززندگی می دانم که می تواندآغازی باشد.

یک رباعی زیبا

یک رباعی ازخودم :

آهنگِ دل انگیز ِصدایت زیباست

لبخندِ قشنگِ دلربایت زیباست

بر صفحه ی پیشانی مهتابی تو

گلدسته ی گیسوی رهایت زیباست

 

gholami3

 طلحه 1363

* درمورد این کلمات :


 

اسپرغم: الگوی زندگی

 

محمودی:یارصادق آن روزها

 

طلحه: بخشی ازوجودم

 

توکل: دوستش دارم

 

سونگ ها:عروس کوهستان

 

تنگ زرد:ماکت بهشت

 

هرچه می خواهددل تنگت بگو


 

آدرس وبلاگم  رابذارتا ازدوستان عزیز دیروزم بیاموزم.

 

http://www.bonar.parsiblog.com/

 به نقل از سایت دیار مهر  www.talhe.ir


 نوشته شده توسط محمد غلامی در پنج شنبه 90/4/2 و ساعت 9:32 صبح | نظرات دیگران()

درحاشیه ی بزرگداشت سیداسماعیل بهزادی

هفته نامه ی نسیم جنوب شماره 331 / 25 بهمن 1383

محمد غلامی‌ : شعرمحلی توانسته دریچه ای تازه بگشاید !

 مراسم‌ بزرگ‌داشت‌ سید اسماعیل‌ بهزادی‌ بهانه‌ای‌ شد برای‌ حضور محلی‌ سرایان‌ نامی‌ استان‌ و علاقه‌مندان‌ به‌ شعر محلی‌ در تالار ارشاد خورموج‌. در این‌ مراسم‌ فرصتی‌ فراهم‌ گردید تا با چند تن‌ از شاعران‌ وصاحب‌نظران‌ شعر محلی‌ به‌ گفتگو بنشینیم‌. ایرج‌ شمسی‌زاده‌ فرج‌الله‌ کمالی‌ و  محمد غلامی‌ به‌ سه‌ سؤال‌ مشترک‌ و هم‌ چنین‌ معصومه‌ خدادادی‌ به‌ دو سؤال‌ جداگانه‌ی‌ ما پاسخ‌ گفته‌ که‌ متن‌ پرسش‌ و پاسخ‌ رادر زیر می‌خوانید:سؤوالات‌                                                                          مشترک :
1ـ در اشعار محلی‌ استان‌ بوشهر چه‌ جایگاهی‌ را برای‌ شعر محلی‌ آقای‌ بهزادی‌ متصورید؟
2ـ چشم‌انداز شعر محلی‌ استان‌ را چگونه‌ می‌بینید؟
3ـ به‌ عنوان‌ یک‌ شاعر محلی‌، نظر خود را در مورد اعلام‌ روز تولد فایز به‌ عنوان‌ روز شعر محلی‌ استان‌ بیان‌ بفرمایید.

1ـ به‌ گمان‌ من‌ اگر بنای‌ شعر محلی‌ استان‌ بر چهار یا پنج‌ ستون‌ استوار باشد یکی‌ از آن‌ها سید اسماعیل‌ بهزادی‌ است‌. بهزادی‌ از شاعران‌ درجه‌ اول‌ طنزپرداز استان‌ است‌. موضوع‌ طنز او زن‌ است‌. موضوعی‌ که‌ در ادبیات‌ ما از دیرباز به‌ جد یا طنز به‌ آن‌ پرداخته‌اند. اما بهزادی‌ به‌ صورت‌ ویژه‌ به‌ آن‌ نظر دارد و همین‌ قسمت‌ ازشعرهای‌ او، جذابیتی‌ خاص‌ یافته‌ که‌ دهان‌ به‌ دهان‌ نقل‌می‌شود.
2ـ از عمر شعر محلی‌ استان‌ بوشهر چهار دهه‌ می‌گذرد. در این‌ مدت‌ شعر هم‌ در فضای‌ بسته‌ و هم‌ آشکار به‌ حیات‌ خود ادامه‌ داده‌ است‌. یکی‌ از عواملی‌ که‌ آن‌ را زنده‌ نگه‌ داشته‌ استقبال‌ مردم‌ از آن‌ بوده‌ چرا که‌ درطول‌ عمر خویش‌ مستقیماً با مردم‌ و از مردم‌ گفته‌ و در دردها و شادی‌های‌شان‌ شرکت‌ داشته‌ است‌. مدت‌ها بار رسالت‌ شعر محلی‌ بر دوش‌ معدودی‌ بود. گرچه‌ به‌ نظر می‌رسد خانم‌ طیبه‌ پری‌ برازجانی‌ شاعردشتستانی‌ پیشگام‌ شعر محلی‌ استان‌ باشد ولی‌ زنده‌یاد محمد بیابانی‌ را به‌ عنوان‌ پیشگام‌ این‌ شعر می‌شناسند. شاعری‌ که‌ اولین‌ «کلنگِ‌ گل‌» این‌ باغ‌ را کاشت‌. کلنگی‌ که‌ بعدها در سرتاسر استان‌ چرته‌ زد تاجایی‌ که‌ امروز شاهد شب‌های‌ شعر محلی‌ در شهرهای‌ مختلف‌ استان‌ هستیم‌ که‌ در این‌ راستا تلاش‌ هفته‌ نامه‌ی‌ پیغام‌ قابل‌ تقدیر است‌. شعر محلی‌ حقی‌ به‌ گردن‌ ما دارد. در سال‌های‌ فرار شعر از مردم‌ و گریزتوده‌ی‌ مردم‌ از شعر، شعر محلی‌ توانسته‌ پیوندی‌ بین‌ مردم‌ و شعر ایجاد و سالن‌ها را لبریز از اشتیاق‌ کند و رسالتی‌ که‌ شعر به‌ گردن‌ دارد را به‌ انجام‌ رساند. شعر محلی‌ توانسته‌ دریچه‌ای‌ تازه‌ بگشاید کلمات‌ وضرب‌المثل‌های‌ مرده‌ای‌ که‌ در زندگی‌ ماشینی‌ و مدرن‌ جایی‌ ندارد روحی‌ بدهد. آنان‌ را از جمود به‌ درآورد و معنایی‌ نوببخشد. کاری‌ که‌ بیش‌تر در آثار فرج‌الله‌ کمالی‌ و ایرج‌ شمسی‌زاده‌ شاهدیم‌. شعر محلی‌ استان‌ظرفیت‌ آن‌ را دارد که‌ بتواند با عناصر قدیم‌ حرف‌های‌ امروزی‌ بزند. این‌ شعر هم‌ از لحاظ کیفی‌ و هم‌ از نظر کمی‌ رو به‌ رشد است‌ و آینده‌ای‌ قابل‌ توجه‌ را در پیش‌ خواهد داشت‌ البته‌ زمان‌ آن‌ رسیده‌ است‌ که‌ موردنقد و بررسی‌ نیز قرار گیرد تا پالایش‌ شود.
3ـ آرزوی‌ دیرینه‌ام‌ جمع‌ شاعران‌ و تبادل‌ شعر و اندیشه‌ بوده‌ و هست‌. روز شعر محلی‌ زمینه‌ را برای‌ این‌ کار و تجلیل‌ و تحلیل‌ اندیشه‌ها و فرهنگ‌ به‌ صورت‌ منظم‌ فراهم‌ می‌آورد پس‌ وجود چنین‌ روزی‌ امر خیری‌است‌. فایز جایگاه‌ ویژه‌ی‌ خود را دارد که‌ شراب‌ شعرش‌ با شکر نغمه‌های‌ مادران‌ از بدو تولد به‌ کام‌ جان‌مان‌ ریخته‌ و مهرش‌ در وجودمان‌ ریشه‌ دوانده‌ اما حال‌ که‌ سخن‌ از روز شعر محلی‌ است‌ باید آن‌ روز مرتبط با کسانی‌ باشد که‌ عمر ادبی‌ خود را بر سر این‌ راه‌ نهادند. کسانی‌ چون‌ خالق‌ منظومه‌ی‌ کلاخا استاد حاج‌ علی‌ مرادی‌ یا ستارگان‌ درخشان‌ شعر محلی‌ استان‌ نظیر زنده‌یاد محمد بیابانی‌ ایرج‌ شمسی‌زاده‌ فرج‌الله‌کمالی‌ سید اسماعیل‌ بهزادی‌ و حسین‌ فیروزی‌.
و اگر سرودن‌ شعر با گویش‌ محلی‌ ملاک‌ نیست‌ و بومی‌ گرایی‌ مد نظر است‌ چه‌ کسی‌ شایسته‌تر از استاد منوچهر آتشی‌ که‌ جامع‌ جمیع‌ صفات‌ است‌ و جهانیان‌ از پنجره‌ی‌ شعرش‌ جنوب‌ ایران‌ را می‌خوانند.
در پایان‌ این‌ شعر را به‌ استاد سید اسماعیل‌ بهزادی‌ تقدیم‌ می‌کنم‌:
خشه‌ او کوت‌ کار کذه‌ی‌ برت‌ بو        زن‌ چیک‌ چیکو و هارو ورت‌ بو
و هر جاری‌ کنی‌ هر گل‌ بشینی‌          همیشه‌ شر دی‌ علو تو خرت‌ بو


 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 90/3/28 و ساعت 1:55 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4      >
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 70
بازدید دیروز: 75
مجموع بازدیدها: 475118
جستجو در صفحه

لینک دوستان
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه