ادبیات و فرهنگ
ای سراپا مستِ دیدار ِ بهارت آفتاب
تشنه ی لبخندِ سبز ِ آبشارت آفتاب
ماه ، بی صبر ِجمالت، کهکشان ماتِ قدت
محو ِ نورستان ِرویت بی قرارت آفتاب
آسمان خواهد که مانند تو بگشاید نقاب
آرزو دارد که بنشیند کنارت آفتاب
صبح تا گل های خورشیدِ دو چشمت وا شود
رشته های نورمی ریزد نثارت آفتاب
دوستدار ِچهره ات گل، عاشق رویت بهار
همدم ِ باغ ِ گـُلت مهتاب و یارت آفتاب
تا بهار ِ سال ِعمرت را بداند آسمان
مانده اندرعشق و مستی گل شمارت آفتاب
یاسوج – تیر 1390
ای یقین در نظر این همه تردید بیا
دشت سر تا به قدم سبزه ی امید بیا
سایه ام آن سوی دیوار فراموشی هاست
ای تو بر بام جهان شعله ی خورشید بیا
همه دیدند و ندیدند تو را در بر خویش
دیده ی ماست که با این همه ات دید بیا
معجز روی تو از شرق محبت تابید
شرقی چشم زلال تو درخشید بیا
کهکشان خم شد و از روی حسد ماه نشست
آسمان باغ پر از شعبده را چید بیا
آفتابا تو به هر جای گذشتی ، دل من
زرد رخ چشم به رخسار تو گردید بیا
داری امید نگاهم به تو تغییر کند ؟
چه گناهی به نگاهی که تو را دید بیا
رُست و گل داد و ثمر داد میان دل من
بذر عشقی که دو چشمان تو پاشید بیا
برکه چوپان – خرداد 95
ای دردِ شیرین بر دلم در خود شکستم بارها
چون خشتِ باران دیده ام در تلخی آوار ها
بادِ ِگریزانم ز غم ، چون ابر می پیچم به هم
هر لحظه ای در پیچ و خم در بارشِ رگبارها
گـُل بودم و پرپر شدم در خویش نیلوفر شدم
امسال زیباتر شدم از پار و از پیرار ها
هر تارِ مویی در سخن هر رگ مرا آواز زن
شوری ست سر تا پای من زین ناله های تار ها
سیلِ دمادم شد روان از رودهای جان نهان
تا آن سوی زندانِ جان ، تا بشکند دیوار ها
در عشق تا ویران شوی از پای تا سر جان شوی
چون خشت در باران شوی آسان شود دشوار ها
تا در وفا گشتی فنا آنگه بیندازی عصا
آید خروش از اژدها تا وارهی از مار ها
برازجان - 1390
با گونه های نازکِ خوش طعمِ سیب ها
چشمی به نازخنده ی طرح فریب ها
روی لبانِ نرم وتَرَت « اَرده » می کشد
شوقِ رطب به سوی لبِ نانجیب ها
هر صبح در تو آینه تصویر می شود
لبریزِ روشنای زلالِ غریب ها
گاهی شرارِ زخمه ی مشکاتیان شدی
گاهی شرابِ نابِ گلوی حبیب ها
وصفت نشد تمام اگر چند سال هاست
دارند وصفِ روی نکویت ادیب ها
پیرم ولی هنوز دلم می تپد جوان
با آنکه رفته ام به صفِ بی نصیب ها
دشتستان - مرداد 93
اَرده : مایعی غلیظ که از کنجد به دست می آید و به علت چربی ، دشتستانی ها آن را فقط در فصل پاییز و زمستان با خرما صرف می کنند .
نازنین ای قامتت سر شاخه ی امّید ها
ماه ِفروردین ِ رویت را سلام ِ عید ها
ازلبِ من تا رخ ِ ماه ِتو می بارد مدام
آرزوها ، عشق ها ، شوریدگی ، تردید ها
قالبت را از زلال ِ نقره ها پرداختند
قامتت ترکیبی از نور و گـُل و امّید ها
موجِ مویت تا که می رقصد به روی چهره ات
جویبار ِعمر را تصویر ِ ماه و بید ها
ازحریر ِ گل صفای صورتت را ساختند
چشم هایت را تراشیدند از خورشید ها
برازجان - تیر 1390