ادبیات و فرهنگ
در کویری نخل ِتنهایم
چشم بر ره
تا ببینم بر کمرگاهم
دستِ پرونگی
عصرگاهان
تا نسیمی لابلای شانه ام سر می دهد آواز
می دهم تا دور دستِ ره نگاهِ پر امیدم را
بر فرازِ خارها پرواز
شاید رهگذاری
خستگی را بشکند بر سفره ی پنگی
*
دوست دارم
سایه گستر بر سرِ گنجشک ها باشم
بر فرازِ پنجه ی پنگاش هایم
تخم ِکفتر را بر افرازم
در کویری سال ها چشم انتظار
امّا
در تهِ تاپول هایم
یادگاری نیست
جز سنگی
بنار- شهریور1376
گفتا :
چه خواهد رُست از خاک ؟
این گوی ِدر غار
این سنگِ در چاه
این کـُنده ی گم گشته در دود
زاغی ست بر این تخم ِچرکین .
گفتم :
در لانه ی مشرق
مرغ ِفلق بیدار
در اندیشه ی تخمی ست زرّین
بنار-مرداد 1369
دیروز
چشمان ِمن جزیره ی خاموش
دستان ِمن دو شاخه ی نومیدی
اینک
بهار
از پشتِ پلک های تو فوّاره می کشد
چشمانم
ستاره ی امّید
دستانم
دو شاخه ی خورشید
بنار-خرداد 1369
ای نخل!
ای امید
باغی درانتظارتو
این خاکِ پرملال
روزی
منزلگهِ هزارجوانه ست
وانگه به یادِ تو
برهرانار ِباغ
قندیلی
درفصل ِچلچراغ
_____________
بنار- اسفند1368
برای منوچهر آتشی
زندگی مرداب
وتو
سرشارترین رود .
زندگی
جلگه ی خشک
وتو
لبریزترین ابر
که بهار
در گلویت جاریست
بنار-شهریور 1368