ادبیات و فرهنگ
پس ازانتظاری طولانی،امروز آمد. سرکی کشید وبردشتستان سوخته، اشکی افشاندو زود رفت. این شعر برای او که باز برگرددو دست بهار را بگیردو با خود بیاورد.
ازپله های سبزدرختان می آید
ازدرز پنجره
به تومی اندیشم
از روزن ذهنم می آیی
پاورچین
درصبح ابر ونور
وقتی آفتاب
تن به آب می سپارد
برازجان- آذر1383
سحرعطر ِاسپند درکوچه پیچید
سحر بوی امیّد
تو می آیی ای دوست
_____________
برازجان - تیر1390
گل ها قد می کشند
آشفته می کنند خیال ِ پرنده را
خسته
از هجوم ِخیالات
سر بر می دارم
دلم پرنده ی سرگردان
وعده ی آشیانه را باور نمی کند
بر من که می گذری چون خورشید
به سویت کِلنگه می کشم *
بنار- شهریور 1374
_______________________
*-kelenge - شاخه بلند و باریک (گویش دشتستانی)
عبور ِ قافله ی نور را
شب نشست به تاراج
پشتِ گردنه ی مغرب
من
به چشمان ِتو رجعت می کنم
که بی دریغ
خورشید را
در دستمال ِسپیدی دارد
گناوه- شهریور 1374
نه می گریم
نه آه می کشم
دورت باد
نشستن
در آتش وآب
بنار- شهریور 1374