قدت  شمشاد ِِ شاداب ِ جوانی

دوچشمت راز ِ عمر ِ جاودانی

صفای چهره ات مهتاب ِ روشن

لبانت  چشمه سار ِ زندگانی

 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 90/10/27 و ساعت 7:20 صبح | نظرات دیگران()

دلم خواهد بهار ِ نوشخندت

لبم جوید لبان ِ مثل ِ قندت

علاج ِدردِ خود داند غلامی

رطب می خواهد ازنخل ِ بلندت

 نوشته شده توسط محمد غلامی در دوشنبه 90/10/26 و ساعت 12:2 صبح | نظرات دیگران()

دریغا بسته آمد دفتر ِ عمر

گل ِغم ریشه زد درباور ِعمر

هنوزازعشق، مطلع رانخواندم

که دیدم برسرم خاکستر ِعمر

غروبی تنگ مجنون گریه می کرد

زسوزش کوه و هامون گریه می کرد

یقین با آسمان ازعشق می گفت

که اوهم درغمش خون گریه می کرد

به صورت جان ِعاشق را قراری

به قامت چون زلال ِ آبشاری

که گفته نیست با یک گل بهاران؟

تو جانا یک گلی اما بهاری

کویر ِخشکِ دل را روح ِآبی

کتابِ زندگی را شعر ِنابی

به گوش ِخاطرم فریادِ عشقی

توتفسیر ِشعاع ِ آفتابی

هفته نامه ی آیینه ی جنوب - شماره 172/شنبه 2اسفند 1376

 نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 90/10/16 و ساعت 8:43 عصر | نظرات دیگران()

صدا گل، حال گل، سیمایتان گل

زپاتاسر، سراندرپایتان گل

تمام ِ روزوماه وسالتان شاد

همه وقت و، شبِ یلدایتان گل

 نوشته شده توسط محمد غلامی در پنج شنبه 90/10/1 و ساعت 12:26 صبح | نظرات دیگران()

کنار ِ ساحل و سیمای دریا

من وچشم ِ توو پهنای دریا

به نام ِعشق می بوسم رخت را

گواهم شاهدِ زیبای دریا

 نوشته شده توسط محمد غلامی در چهارشنبه 90/9/30 و ساعت 12:32 صبح | نظرات دیگران()