ادبیات و فرهنگ
مدتی است که غروبگاهان با دوچرخه درخیابان های خلوت حوالی حسین آباد، دوری می زنم تا هم جسمم ورزیده شود و هم تکه های غروب زیبای جنوبی را به دیوار روحم بیاویزم. پنج شنبه، وقتی اتومبیل ها، چراغ هایشان را روشن کرده بودند، خیابان شلوغ تر شده بود. داشتم یک بریدگی را دورمی زدم که صدای خشک ترمزی ، فضا را جـِر داد. حاشیه ی خیابان که رسیدم، ماشینی از کنارم گذشت و خانمی که سمت راننده نشسته بود، با صدای بلند گفت : بی شعور !
سنگین بود. مزه ی آن را نچشیده بودم. یادم آمد که چند سال پیش همین حرف را به کسی گفته بودم ولی میزان دردش را نمی دانستم. یادم آمد که درجلسات شعرخوانی ، با چه تشویق هایی مواجه می شدم و این حرف ، تلنگری بر روحم بود تا خودم را پیدا کنم . حق با او بود. نمی بایست جلوی او می پیچیدم . ویادم آمد ...و یادم آمد... و یادم نیامد چگونه به خانه رسیدم./
پس ازمدتی که درجلسات انجمن شعر اداره ی ارشاد دشتستان نمی رفتم، دوباره مدتی است که پایم به آنجا باز شده و درجلسات شرکت می کنم .ساعت شش و ربع کم طبق قرار قبلی راه افتادیم . من ، همسرم ، دخترم فروغ ونجمه(مهتاب) . هنوزکسی نیامده بود و ما درسالن نشسته بودیم و گپ می زدیم که دخترخانمی دررا باز کرد و بسیار متواضعانه سلام گفت با لبخندی برلب و سه تاری دردست و مرا به نام خواند و بر محبت هایش افزود. به خاطر نداشتن حافظه ی مناسب، شرمساری ام را اعلام کردم. گفت خانم رضایی نام دارد و ازپشت شیشه ، مرا دیده و آمده . بعدگفت که خاطره ای از شما دارم . لبخندی بر لبم نشست و انتظار شنیدن . : « با دانش آموزان دبیرستان دخترانه داشتیم شعری از شما را تمرین می کردیم. درست درآخرین روز تمرین ، اعلام کردند که باید این شعررا عوض کنید و آن روز ، خودت هم اتفاقی آمده بودی تا نحوه ی اجرای ما را ببینی . وقتی آقای کریم زاده ، آهنگساز ما ، این خبر را به تو گفت، درحالی که ما نمی دانستیم که تکلیفمان چیست و با سرودی که روزها برای اجرایش وقت گذاشته ایم ، چه باید بکنیم ، شما به اتاق دیگری رفتید و با شعر تازه ای برگشتید و جالب این که درمسابقه ی سرود، اول هم شدیم». خانم رضایی درست می گفت . من درکمترین مدت و فقط چند دقیقه ، شعری نوشتم وبرگشتم و برایشان خواندم و بلافاصله ، تمرین خواندن شعر جدید با ریتمی که آقای کریم زاده پیشنهاد داده بود، اجرا شد. (بیو تا دشتسون و مِردِ شیرِ پر جیگر سِی کـُه/ زن ِ گردِی پلنگِ دورِ ای بیشه ی خطر سِی کـُه). خانم رضایی پس ازبیان آن خاطره ی شیرین، سه تارش را برداشت و شیرینی آهنگی زیبا را به جانمان ریخت تا آن روزمان با شعر و موسیقی بیامیزد.
گرمای پسین استان بوشهروغبارغلیظی که باتندبادآمیخته بودنیز نتوانست مانع رفتن ما شود.رفتیم . دخترم فروغ، همسرم وپسرم نیماکه زودترازمارفته بودتابازی تیم فوتبال شاهین با نفت تهران راببیندوبعدازآن درسالن به ما ملحق شود. به موقع رسیدیم ولی طبق معمول بازهم با تأخیرآغاز شدبااین تفاوت که فرصتی دست دادتابادوستان سلام وعلیکی کنیم وبه رباعیات خیام باصدای احمدشاملوواجرای محمدرضاشجریان گوش بسپاریم. بزرگداشت حکیم عمرخیام به همت هفته نامه ی پیغام، انجمن دوستداران حافظ شعبه ی بوشهر، حوزه ی هنری استان بوشهر وموسسه ی فرهنگی ورزشی شهرداری بوشهر. امیدغضنفرمجری بود. باخیام آغازکرد. بم وآرام.« اسراازل رانه تودانی ونه من...»و...خانم مریم صابری عضوانجمن دوستداران حافظ ازاراک شعرخواندوگفت به زودی کتابش هم بیرون می آید. بعدهم رضامعتمد استاددانشگاه بوشهروشاعرکتاب های ازدرک آبی هافراتروازحسرت لیلی ، شعرخواند. دکترسیدجعفرحمیدی استادبرجسته ی دانشگاه شهیدبهشتی تهران واستاددانشگاه های بوشهر، برای سخنرانی آمده بود. اوخیام رامردی معرفی کردکه سرآمدشاعران ایران است.و گفت افکارخیام دنباله رو افکارفردوسی است . خیام فیلسوفی مادی است که توجه به عالم بالا داشته است. وی دربخش دیگری ، راه تشخیص شعرخیام ازدیگران راچنین بیان کرد: مااگرخواستیم رباعیات خیام رابشناسیم یک راه این است که چهارمصراع دارای یک فکراست. دوم این که خیام ، پایبندصنایع بدیعی وبیانی نیست ومعنی رابرلفظ ترجیح می دهد. سوم معمولاً کلمات کلیدی خیام مشخص است و شعرش دارای شک وتردید ترس ازگذرعمر، وامکان بعضی پدیده هایی که درذهنمان هست ولی هنوزبرایمان ثابت نشده که آیااین مسایل دراین دنیاوآن دنیا وجودداردیانه؟. آقای حمیدی خیام راشاعری معترض دانست وگفت شاعراگرمعترض نباشد، بهتراست شعرنگوید.اعتراض نه به معنی پرخاش. ما، سه شاعرمعترض داریم . حافظ، مولانا و خیام (ازشاعران قدیم). شاعربایدحرفش غیرازحرف دیگران باشدواعتراض وپرخاش درذات شعرش باشد. چون دیگران که بعدهاآمدندواعتراض داشتند، ترسیدندکه سرشان به داربرود، شعرگفتندوبستندبه خیام. خیام دربزرگترین دانشگاه های دنیا مجسمه اش هست. وقتی فضانوردان به کره ی ماه رفتند، یک قطعه ازخاک ماه رابه نام خیام نامگذاری کردنداماماخبرنداریم.مجسمه وشعرخیام دربزرگترین دانشگاه های دنیا هست امادرکدام دانشگاه خودمان دوبیت شعرش هست؟.خیام فیلسوف، ریاضی دان وشاعراست. قرن پنجم وششم قرن رباعی، ریاضیات، نجوم وطب است وماازمردم دنیا بسیارطلبکاریم. پس ازسخنرانی دکترحمیدی، آقای منصورپایمردصاحب کتاب«زندگی به شرط چاقو»ورییس انجمن دوستداران حافظ ازشیرازشعرخواند.پایمردراازدوران ادامه ی تحصیل درشیرازمی شناختم وباشعرهایش آشنا بودم.اومثل شعرهایش، مهربان ودوست داشتنی ست . پس ازوی، اجرای مراسم خیام خوانی بود. خدرعزیززاده پیشکسوت خیام خوانی باگروهی 10نفره آمده بود. خیام خوانی به قول دکترحمیدی برخلاف شروه خوانی که برنامه ای غمناک است، برنامه ای ست شاد. اجرای شعرهای خیام که باکف زدن اعضای گروه وهمراهی حاضران ونی وضرب همراه بود، برای من حالتی دیگرداشت. هنگامی که عزیززاده برخاست وچرخی زدودستی افشاندوحاضران رابه شوروتشویق واداشت، من آرام آرام، اشک هایم راپاک می کردم. من پاره ای ازروح خیام رادروجوداودیدم . ازایشان تقدیرشدوهدایایی هم به وی دادند. هنوزدرحال وهوای خودم بودم که مجری برنامه ، نام مراخواند. برخاستم وابتداروی دکترحمیدی که به استقبالم برخاسته بودرابوسیدم وبعدپشت میکروفن رفتم وبه احترام خیام، چندرباعی خواندم . علی رضاعمرانی هم نفربعدی بودکه شعرخواندوبعدهم، دکترعباس عاشوری نژاد به سخنرانی پرداخت. دکترعبدالکریم مشایخی، رییس بنیادبوشهرشناسی، نفربعدی بودکه درباره کتاب «بوشهرپیشگام مدرسه سازی جنوب » صحبت کرد. وی این کتاب رابه تازگی تألیف کرده است. آقای دکترحمیدی درمرحله ی بعدی ازکتاب دکترمشایخی، رونمایی کردکه موردتشویق حضارقرارگرفت. آخرین بخش برنامه نیز، اجرای گونه ای دیگرازخیام خوانی به وسیله ی فرزندآقای عزیززاده بودکه باگیتارانجام گرفت ومردم نیزباوی همراهی کردند. این جلسه ی پرباربااستقبال بی نظیرمشتاقان خیام روبروبودبه گونه ای که دردوطرف سالن، جمعیت مشتاقی که جا، برای نشستن نداشتند، به صورت فشرده، ایستاده بودند. حدودساعت 10 شب بیرون آمدیم تا به برازجان برگردیم ودرحالی که به صدای استادشجریان گوش سپرده بودیم، ازبیان نظرهایمان پیرامون جلسه هم غفلت نمی کردیم .
آخرین بارکه به انجمن ادبی ارشادرفته بودم، آخرین سه شنبه ی سال گذشته بودکه استادحیدرعرفان زنگ زدودعوتم کردورفتم ودوستان رادیدم تاامروز ، که قرابودحال وهوای فردوسی داشته باشدو چنان شد.آقای راستان باابیاتی ازفردوسی شروع کرد. ریاست جلسه رابرعهده داشت . خانم عبدالهی مدرس دانشگاه هم مقاله ای خواندکه بایکی دوجایش موافق نبودم ولی جلسه ی نقدنبود. اوفردوسی راآزادمردی خردمندنامیدوگفت : شاهنامه کتابی است که بیت بیت وحرف حرف آن ریشه درآمال ایرانیان دارد. شاهنامه تقابل خوبی وبدی ونبردمیان آن دواست. اسماعیل شهرسبزی هم آمده بود. نویسنده ی کتاب دلاوران دشتستانی . شعرخواندولی تاآخرجلسه نماندوبه شیرازرفت.نوبت من رسیدوخواندم ونشستم وراضیه راستی نسب آمد. شعرش مثل همیشه زیبابود. لیلا جنگجوهم، نفربعدی بود.اگرچه گفت که شعرش درارتباط بافردوسی نیست، ولی بودومن بعدازاوتشکرکردم که مفاهیم شاهنامه رابه امروز، گره زده است. فخرالدین جوان، غلامحسین سلیمی فرد، اصغراکبری، صفرپور، خانم جلالیان ، خانم قایدزادگان، خانم باقری، همه شعرخواندند. آقای ذوفنون رااول بارمی دیدم ،و شعری خواند. معصومه خدادادی هم بادوشعرنوآمده بود. خانم خدادادی راهمه باشعرمحلی می شناسندوکتابش هم زیرچاپ رفته ولی این بارباچهره ی جدیدی آمده بود.هادی حیدری هم مثل همیشه کوتاه وزیباخواند.حسین دارندهم سرزده آمده بود. رییس پیشین انجمن شعروصاحب دوکتاب . دوغزل خواندوکمی هم حرف زد. گفت : فردوسی بزرگترین شخصیتی است که مبنای کارش بیگانه ستیزی وبیگانه زدایی درادبیات بود...اگراین ها(فردوسی وخیام) رانداشتیم، امروزچه داشتیم؟ مااگربخواهیم دست به قلم باشیم ومطالعه ی عمیق کنیم ، بدون شناخت فردوسی وحافظ وسعدی، به کمال نمی رسیم. کسانی دیگرهم بودندکه خواندندیانخواندندوآمده بودندتابشنوند. سام گزبلندی که وقتی آمد، به استقبالش رفتم ورویش رابوسیدم. اسفندیارفتحی هم بود. صدرالله گرگین، خانم مریم رضایی که نزدش رفتم وبااواحوالپرسی کردم . با فروغ غلامی آمده بود . ساعت هشت واندی بود که برگشتیم . بدون این که به خانه بروم، به سوی منزل استادفرج الله کمالی حرکت کردیم . بافروغ وهمسرم. آقای کمالی شاعربی بدیل شعرمحلی وصاحب کتاب دشتسونی. بیشترپذیرایی می کردوشربت وشیرینی وچای ومیوه می آوردوباخوش امدمی آمیخت. بعدهم ایستادوتشکرکردوچندشعرخواندونشست دوستانه ی ماراآغازکرد. بعدمن خواندم . رباعی ، دوبیتی، مثنوی وبخشی ازمنظومه ی بلند عاشقانه ای درقالب شعرنو. وبحث درباره فردوسی آغازشدونقدوجایگاه آن درایران. جلال خسروی هم شعرخواند. شاعرکتاب« کی وقت داری به هم برویم.» استادایرج شمسی زاده هم مثل همیشه هرجاباشد، محوراست ونگاه ها به اوست. بابیان شیرین خاص خود، ولذت درجانمان ریخت. جوادنگهبان، کاووس کمالی ، اسفندیارفتحی ومصدق حسن انصاری( امروهیچستانی) نویسنده ی مطبوعاتی های نامطبوع من هم خواندند. محمدعلی محسنی هم بودکه دربحث هافعال ترازهمه بود. احمدفکراندیش وحسین قشقایی هم بودند. بعدساندویچ ونوشابه آوردندکه خوردیم وبحث درباره ی زبان فارسی درگرفت. زری شاه حسینی غایب بزرگ این جلسه بود که بیمارستانی شده بود. آقای عوض فرد این خبررااعلام کرد. یکی از هدف های جلسه، بحث پیرامون کتاب زری بود. پری خانه ی تاریک، دومین کتاب اوست که به تازگی بیرون آمده.بعدازشام ، خانم ماهرخ کمالیان شعرخواند. مثل همیشه باحجب جنوبی. مدت هابودکه ایشان راندیده بودم. خانم جلالیان هم چنددوبیتی ورباعی خواند. وارد بامدادشده بودیم که ایرج برخاست ومانیز برخاستیم تا باخاطره ای خوش ، روزی دیگرازعمررابه بایگانی بسپاریم.
بچه های انجمن ادبی شهر«شبانکاره» برای بزرگداشت فردوسی بزرگوار، همایشی ترتیب داده بودند. شب قبل مرانیز خبردادندکه درآن جاشعربخوانم غافل ازاین که من بدون دعوت نیز دوان به پای بوس فردوسی می رفتم . عصربه موقع رسیدیم. فردوسی دوستان هم آمده بودند. باکمی تأخیرجلسه شروع شد. قرآن وسرودجمهوری اسلامی . محمدبحرینی فردهم مثل همیشه بی ادعاوباحجب خاص خود جلوی فردوسی دوستان آمدوازحضورمردم تشکرکرد. بی شک اوودیگران برای چنین برنامه ای خیلی مایه گذاشته بودند. دکترعبدالله رضایی سخن آغازکرد. خسته بود سخنرانی اودریکی ازدانشگاه های برازجان تمام شده بودوخودرابه اینجارسانده بود.مثل همیشه شیرین می گفت : « شاهنامه ی فردوسی کتابی است که عمده ترین عناصرفرهنگی مادرآن وجوددارد...فردوسی نژادپرست نیست . اونژادآریایی راازجهت مدنیّت برترمی داند.» وی دربخش دیگری ازسخنانش گفت:« فردوسی معتقداست هرشاهی که مردم رادرفقرنگه بدارد ، سقوط می کندوهرشاهی مردمی است، ایستایی دارد.» و« غرض ازبیت های اول شاهنامه این است که ماخردبورزیم . اوبه مانشان می دهدکه هرگاه درجامعه ای عقلانیت حاکم شودمی تواندپیشرفت کند... تک تک ابیات شاهنامه هرکدامشان الگویی ازرفتارهای انسانی رابه مایادآورمی شود که نشانه ی تمدن فرهنگی ست.» . قراربودکه علی دهباشی سردبیربخارا سخنران بخش بعدی باشدولی به علت مشکلی که برایش پیش آمده بود نیامدوآقای استاد رضامعتمدبه جای ایشان سخنرانی کرد. وی به تحلیل نظرهای دکترمرتضوی ومحمداسلامی ندوشن درباره ی فردوسی پرداخت. و گفت که« دکتراسلامی، فردوسی رایک پدیده ی استثنایی درجهان می داند.وفردوسی کسی است که بیشترین حق رابه گردن مردم ایران دارد. فردوسی به مردم ایران شخصیت وحافظه ی تاریخی داده است.» مراسم پذیرایی فرصتی پیش آورد تادقایقی کوتاه درخدمت دکتررضایی باشم. پخش تراکتی ازشعروموسیقی درباره ی فردوسی هم حاضران رابه وجدآوردبعد هم مقاله ی زیبای ابراهیم صالحی بودکه امیدوارم کرد.و شعرخوانی من که ابتدااین روزعزیز راتبریک گفتم واین که : « فردوسی انسانی خردگراست ووکتاب شاهنامه ی عزیز هم کتاب زندگی ست واخلاقی ترین کتاب» ومثنوی « به نام خداوندجان وخرد...» که این روزهاروی وبلاگ گذاشته ام راخواندم . شعررابه ساحت مقدس فردوسی تقدیم کرده بودم. قراربودکه ایرج شمسی زاده هم شعربخواندکه نیامده بودو به جای وی شعرآقای بحرینی فردخوانده شد. بسیاری ازعزیزان رانیز دیدم . دکترعباس عاشوری نژاد ، ناصر علی خواه، مهدی جهان بخشان، جوادنگهبان، علی طوسی، نادرآزاده که درجلسه ازوی تجلیل هم شد، عزیزم اسفندیارفتحی وجابرآبشیرینی و... وپایان جلسه واهداء لوح یادبود. برای شام به منزل محمدبحرینی فردرفتیم. دکترعاشوری ازمن خواست تاکنارش بنشینم وخیلی حرف زدیم . آدرس بنارانه راهم به وی دادم.وبلاگ روستایم بنارآب شیرین. شب ازنیمه گذشته بودکه ازشبانکاره بیرون زدیم. هوای خنک دشت وهم صحبتی باهمسرم ودخترم فروغ و صدای ملکوتی استاد شجریان که دردشت رهاشده بود...