سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش، ثمره حکمت است و درستی ازشاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

کد خبر: 5955

تاریخ انتشار: 16 آبان 1395 - 15:21
محمد غلامی در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
عشق به زادگاهش از تک‌تک واژه‌هایی که از دهانش خارج می‌شود، می‌بارد. حسرت و اندوه، شور و شوق، لبخند و امید، سکوت و خیره شدن به گذشته‌های دور و...
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
عشق به زادگاهش از تک‌تک واژه‌هایی که از دهانش خارج می‌شود، می‌بارد. حسرت و اندوه، شور و شوق، لبخند و امید، سکوت و خیره شدن به گذشته‌های دور و... از نگاهش می‌ترواد اما بیش از همه اینها، مهربانی و محبتش خود را به رخ می‌کشد. کیلومترها راه را در هم کوبیدم و به دیدار شاعر سپیدموی دشتستانی که به مصاحبه تلفنی اعتقادی نداشت، رفتم. مردی که در بدو دیدار چنان با مهر ما را پذیرا شد که آزردگی مسافت را از خاطرمان زدود.
 او سال‌هاست که احساسات ناب و بکرش را در لفافه الفاظ می‌پوشاند و می‌کوشد گویش دیارش را با برگزیدن واژگانی که گاه گرد کهنگی و فراموشی بر آنها نشسته، همچنان زنده و پویا نگه دارد. این شاعر پر احساس که دیری است با عاشقانه‌هایش نفس می‌کشد، بسیاری از ناگفته‌ها و حسرت‌هایش را در اشعارش فریاد می‌کشد، فریادی که در عین رسایی پر از آرامش است. او در این شعر: «گپِ عشق ِ خش ِ از بُنگِ مغرَو تا سحرگفتن/ سی باندهِ تـُو قفس خَشتر چن ِ از بال و پَرگفتن/ نویمو دردُم ِ آلِی بنالـُم تـُو بُرِمردم/ خدایا تاچق ِ سی خاطرِ درتا و درگفتن/ نواوی چاق قِیلون تا خُرنگـَل بـِلتشاویدن/ نِتِرسُم سیت بُگـُم پُی نغمه ِرقی خوَر گفتن/ شوِتیتِ یدَس کارُم فقط سی کور رخصیدن/ تـُو غـُمبَه کِل زدن دردِدلم سی گوش ِ کرگفتن/ مو اُنـّا غَچّه خشکم نوِیمُم چُوکلی عُمرَا/ گپِ تـَش محض ِ شَق کردن بُیَس سی چوِترگفتن/ نبو تـُو فکرِ رفتن اِی نمی‌خِی بُک بگیرُم سیت/ چه سَختِ قصّه چرویتِ تـُو گوش ِ کِپَر گفتن/ شکر مکتیوِ عمرُم! کِی میا روزی که بی‌پَروَند/ تـُو گوش ِ نیمبلی دل سَرکنی شروهِ ثمرگفتن» با حسرتی محسوس و لطیف از عشق سخن می‌گوید.
محمد غلامی زاده سال 1342 در روستای بنار آب‌شیرین دشتستان و بازنشسته آموزش و پرورش است. وی در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و نیز به گویش محلی شعر می‌سراید. مجموعه شعر او به‌نام «ریشه‌های روز» شامل اشعار سپید و کلاسیک در سال 1375 به همت انتشارات پروین منتشر شده و تازه‌ترین اثرش را نیز به‌نام «دشستان در آیینه شعر» فروردین‌ماه 95 راهی بازار نشر کرده است. غلامی همچنین در کارنامه خود سابقه همکاری با مطبوعات محلی را نیز دارد.
این شاعر دشتستانی در خصوص کتاب «دشتستان در آیینه شعر» به بامداد جنوب گفت: این کتاب نتیجه زحمات چندین ساله و عشق و علاقه‌ام به زادگاهم است. در این کتاب افزون بر شعرهای خودم، هر چیزی که مربوط به دشتستان می‌‌شد، اعم از مکان‌های خاص، شهرها و... را جمع‌‌آوری کردم، زیرا در جریان نوشتن این کتاب متوجه شده بودم که حجم یادی شعر در مورد دشتستان سروده شده است، به‌عنوان نمونه منوچهر آتشی حدود 70 شعر در مورد دشتستان و بوشکان سروده، هر 70 شعر وی در این کتاب آمده و این مساله باعث شگفتی دوستان شد. این کتاب در ویرایش نخست حدود 700 صفحه شد ولی به‌دلیل هزینه بالای چاپ کتاب مجبور شدم آن را به 300 صفحه برسانم. متاسفانه برای چاپ آن هیچ‌کدام از ارگان‌های دولیت از من حمایت نکرد و تنها عبدالحمید علامه‌زاده که همیشه حامی اهالی فرهنگ و ادب بوده، هزینه چاپ کتاب را پذیرفت. هدفم از انتشار این کتاب هم این بود که به نسل امروز عظمت و اهمیت دشتستان و انعکاس آن را در اشعار شاعران نشان بدهم.
محمد غلامی در ادامه درباره ملاک انتخاب اشعار این کتاب توضیح داد: انتخاب اشعار در این کتاب بر اساس دو معیار صورت گرفت؛ یکی اشعار خوب و دیگری هم شاعران شناخته‌شده بود. شاید در بخش‌هایی از این کتاب اشعار ضعیفی هم دیده شود ولی چون سروده شاعران شناخته شده بود، ترجیح دادم در کتاب ذکر شوند. هرچند در این کتاب ناچار شدم برای کم کردن صفحات برخی از شعرها یا شاعران را حذف کنم اما در آن شعر شاعرانی مطرحی چون حسین منزوی (که در وصف دشتستان به‌واسطه آشنایی‌اش با منوچهر آتشی شعر شروده)، منوچهر آتشی و... در کنار اشعار خودم آورده شده است. 
وی با اشاره به این‌که با وجود این‌که این کتاب فروردین‌ماه به بازار کتاب آمد اما هنوز مراسم رونمایی از آن برگزار نشده است، افزود: در آخرین رونمایی که از اثر حبیب‌‌الله نگهبان در برازجان صورت گرفت، از سوی اسفندیار فتحی اعلام شد که مراسم رونمایی بعدی به کتاب «دشتستان در آیینه جنوب» اختصاص دارد ولی هنوز خبری از این مراسم نشده است، از آنجایی هم که من پیشنهاد دهنده این برنامه نبودم، آن را دنبال نکردم و در این زمینه نه تعریفی دارم و نه نقدی.
غلامی در خصوص این‌که چرا نسل جوان جامعه کمتر به مقوله شعر به‌ویژه شعر محلی و همچنین گویش‌های محلی رغبت نشان می‌دهند، گفت: این مساله ناشی از گسست فرهنگی است که در جامعه متاسفانه شاهد آن هستیم. البته این گسست محدود به حوزه شعر یا گویش محلی نمی‌شود، بلکه همه حوزه‌ها را در بر گرفته است. عوامل فراوانی شوربختانه به این گسست دامن زده است، عواملی چون رسانه‌هایی نظیر رادیو، تلویزیون و... ، چراکه برنامه‌هایی که در این رسانه‌ها در زمینه فرهنگ و هنر تولید می‌شود، چندان مسوولانه و دلسوزانه نیست. همچنین تکنولوژی هم باعث شده دیگر فرزندان و والدین حرف هم را خوب متوجه نشوند. بنابراین این عوامل موجب شده‌اند که جوانان به‌صورت سطحی به شعر و گویش‌های محلی نگاه کنند و کمتر به ژرفا و عمق آن توجه داشته باشند.
وی در ادامه با بیان این‌که در حال حاضر مشغول نوشتن اثری در مورد باورهای رایج در محدوده دشتستان به‌ویژه روستای محل تولدم (بنار آب‌شیرین) هستم، یادآور شد: من در این کتاب عقاید و باورهای این مردم را گنجانده‌ام و در عین نگارش این اثر متوجه شده‌ام که بسیاری از آسیب‌ها و ناهنجاری‌های جامعه به‌دلیل همین فاصله‌ها و گسست از عقاید و باورهاست. البته معتقد نیستم که برای بهبود شرایط باید به مسائل خرافی برگردیم، چون یافته‌های علمی مطمئن و غیرقابل انکار هشتند، بلکه منظور این است که وقتی از اعتقادات و باورهایمان فاصله می‌گیریم، خیلی از نوآوری‌ها در جامعه رسوخ می‌کند. نسل 30 سال پیش در تلاش بودند که برخی از درختان نظر کرده را حفظ کنند، شاید ما در چارچوب قانون بتوانیم گاه قانون‌گریز باشیم اما در حوزه باورها و عقاید باید بسیاری از مسائل را رعایت کرد، چراکه امروزه همین بی‌باوری‌های موجی از نابهنجاری‌های اجتماعی را به وجود آورده‌اند. در حال حاضر به اعتقاد من، تنها راه برگرداندن مردم به‌سوی اخلاقیات همین باورها و عقاید هستند. به‌دنبال پژوهش‌هایی که در این حوزه داشته‌ام به این نتیجه تلخ رسیده‌ام که ما روزبه‌روز داریم از زبان، فرهنگ، گویش، اعتقاد و باورهایمان دور و دورتر می‌شویم، بنابراین در چنین شرایطی نباید انتظار داشت که نسل جوان از شعر یا گویش محلی فاصله نگیرد.
گردآورنده و سراینده اثر «دشتستان در آیینه شعر» در خصوص این‌که خودت را چگونه شاعری می‌دانید، توضیح داد: آروزی همیشگی‌ام این است که خودم را همان‌گونه که هستم معرفی کنم، نه کمتر و نه بیشتر. بنابراین هیچ‌گاه خود را یک شاعر خوب ندانسته‌ام، چراکه شاعر خوب منوچهر آتشی است، احمد شاملو است. شاعر خوب، شاعری است که در وادی شعر استخوان خورد کرده باشد. شاعر خوب، شاعری است که شعر را زندگی کرده باشد؛ یعنی زندگی در حاشیه شعرش قرار گرفته باشد، در حالی که من به‌دلیل مشغله‌های زندگی شعر را در حاشیه قرار داده‌ام، پس نمی‌توانم بگویم که شاعر خوبی هستم. 
محمد غلامی با بیان این‌که من از دوره راهنمایی سرودن شعر یا به قولی کلام منظوم را آغاز کردم، تصریح کرد: آن زمان معلم فارسی ما بشیر آخوندزاده بود، هر بار که برای امتحان شعر حفظی مرا صدا می‌زد، من شعرهای خودم را می‌خواندم. در دوره دبیرستان هم دبیر ادبیاتم اسدالله لاردشتی بود. این دو معلم نقش زیادی در شکوفایی استعداد و بالندگی ذوق شعری من داشتند و بعدها یکی از کتاب‌هایم را به این دو عزیز تقدیم کردم اما در این میان پدرم بیشترین نقش را در شاعر شدن و شکوفایی قریحه شعری من داشت. او روضه‌خوان سنتی روستایمان بود و در مجالس روضه‌خوانی و ... دفتر شعر مرا با خود می‌برد، آنها را می‌خواند، بعد که به خانه برمی‌گشت به من می‌گفت که فلانی امروز از این شعر تو خیلی خوشش آمده است، همین تشویق‌ها باعث شد که سرودن شعر را ادامه بدهم.
این گزارش در دو بخش منتشر می‌شود و بقیه این گفت‌وگو در شماره‌های بعد چاپ خواهد شد.
بخش دوم گفت‌وگوی محمد غلامی با بامداد جنوب:
شعر پدیده‌ای است که با جان و روح انسان گره خورده است. در این استان شاعران نام‌آشنایی پا به عرصه هستی گذاشته‌اند که هر کدام نقش ماندگاری را در پویایی جریان شعری خطه جنوب ایفا می‌کنند. اگر شاعران محلی‌سرا نبودند، شاید بسیاری از واژه‌‌ها و...
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
شعر پدیده‌ای است که با جان و روح انسان گره خورده است. در این استان شاعران نام‌آشنایی پا به عرصه هستی گذاشته‌اند که هر کدام نقش ماندگاری را در پویایی جریان شعری خطه جنوب ایفا می‌کنند. اگر شاعران محلی‌سرا نبودند، شاید بسیاری از واژه‌‌ها و ترکیبات خاص و موجود در گویش محلی هم کم‌کم رنگ‌ می‌باختند. محمد غلامی با توجه به گرایشش به شعر نو اما کوشیده بیشتر غزلیات خود را به گویش محلی بسراید، بدون‌شک شاعران محلی‌سرایی چون ایرج شمسی‌زاده، فرج‌الله کمالی، محمد غلامی، معصومه خدادادی و... تاثیر فراوانی در ماندگاری شعر و ادب بومی داشته و دارند. این گزارش بخش دوم گفت‌‌وگو با محمد غلامی، شاعر نوپرداز و محلی‌سرای دشتستانی است. در بخش اول در خصوص تازه‌ترین اثرش به‌نام «دشتستان در آیینه شعر»، معیارهای انتخاب شعرهای این کتاب، گسست فرهنگی جامعه، چگونگی روی آوردن به شعر و باورها و سنت‌های جنوب به‌خصوص منطقه دشتستان سخن گفته شد. اینک شما را به ادامه این گفت‌وگو با محمد غلامی دعوت می‌کنم.
کمی در مورد فعالیت‌های مطبوعاتی خود توضیح بدهید؟
غلامی: اواخر دهه 60 بود که با نشریه «خبر جنوب» (روزنامه شیراز) شروع به همکاری کردم. آن زمان همایون یزدان‌پور دبیری صفحه ادبی این نشریه را برعهده داشت و من در این صفحه علاوه بر شعرهای خودم به معرفی شاعران دشتستانی با ذکر نمونه شعرهای آنها می‌پرداختم تا این‌که در بوشهر محمد دادفر هفته‌نامه «آیینه جنوب» را راه‌اندازی کرد و بعد از آن همکاری خودم را با این هفته‌نامه آغاز کردم و حدود 20 ویژه‌نامه در مورد شعرای دشتستان با همکاری هفته‌نامه «آیینه جنوب» منتشر کردیم.
چه عاملی باعث شد که به شعر به‌صورت جدی و حرفه‌ای نگاه کنید؟
غلامی: دیدار با شاعران بزرگی چون منوچهر آتشی، منصور اوجی، فریدون مشیری، احمد شاملو، حمید مصدق و... موجب شد دیگر نه تنها به شعر به‌صورت سطحی ننگرم، بلکه کوشش کردم از آن پس به شعر به‌صورت جدی و حرفه‌ای نگاه کنم، یعنی بعد از آن شعر را مقوله‌ای دانستم که باید در آن استخوان خورد کرد تا بتوانی حرفی برای گفت داشته باشی، نه این‌که به آن به‌صورت تفننی و تفریحی بنگری.
بیشتر در کدام قالب شعر می‌سرایید؟
غلامی: روحیات من به‌گونه‌ای است که نمی‌توانم خودم را فردی مدرن بدانم و ذاتا فردی با روحیه غنایی هستم. بنابراین مناسب‌ترین قالبی که می‌تواند پاسخگوی احساست من باشد، «غزل» است و این قالب هیچ‌گاه از من جدا نشده و تنها قالبی است که روح مرا سیراب می‌کند اما در مجموع بسیاری از نیازها و حرف‌هایم را در قالب نیمایی و سپید می‌سرایم. تاکنون هم چندین دفتر شعر را در این قالب منتشر کرده‌ام. 
معصومه خدادادی یکی از شاگردان شما بوده، وی در حال حاضر در شعر محلی خوب پیش رفته، نظر شما در مورد این شاعر بانو چیست؟
غلامی: خدادادی از جمله افرادی است که مایه افتخار من است. وقتی در دوره‌ای که همه ما درگیر دنیای مجازی شده‌ایم، یک زن می‌آید و به دوران کودکی خود نقب می‌زند و برخی از واژه‌های محلی و بومی را از زیر خروارها گرد و خاک فراموشی بیرون می‌کشد و به آنها جان می‌بخشد. این کار بسیار ارزنده است، چراکه در دنیایی که هنرمندان و ادیبان دغدغه زندگی و امرار معاش خود را دارند و نمی‌دانند که با هنر خود چگونه برخورد کند، این زن دغدغه فرهنگ بومی را دارد و تلاش می‌کند این فرهنگ را احیا کند. بنابراین از دیدگاه من خانم خدادادی در میان شاعران محلی‌سرا قابل ستایش و بی‌همتاست. 
کمی در مورد شعرهای محلی خود هم بگویید؟
غلامی: سال 90 بود که مجموعه شعرهای خودم را در مجموعه‌ای به‌نام «گل‌بنگی» منتشر کردم، البته بگویم که بیشتر از این‌که مرا یک شاعر نوپرداز یا غزلسرا بدانند، یک شاعر محلی‌سرا می‌دانند، به‌طوری که در بیشتر برنامه‌های تلویزیونی مرا به‌عنوان یک شاعر محلی‌سرا به برنامه دعوت می‌کنند. در مورد مجموعه شعرهای محلی‌ من هم تاکنون چندین نقد نوشته شده، همچنین عبدالمجید زنگویی در برنامه‌ای در رادیو فرهنگی این مجموعه شعر را نیز نقد و بررسی کرد. 
ظاهرا در حال حاضر در حال پژوهش روی فرهنگ بومی منطقه دشتستان هستید، کمی در این مورد توضیح می‌دهید؟
غلامی: بله، البته فعلا ترجیح می‌دهم در این‌باره چیزی نگویم اما به‌طور مختصر به انگیزه خودم از این کار اشاره می‌کنم. من از زمانی که خودم را شناختم علاقه شدیدی به فرهنگ بومی منطقه جنوب داشتم و واژگان هم مصالح تشکیل‌‌دهنده این فرهنگ است. بنابراین به‌صورت نامنظم در حال نگاشتن اثری در خصوص فرهنگ و واژگان بومی (به‌ویژه واژگانی که در روستای بنار آبشیرین) هستم، ‌هر چند پیش از این افرادی در این زمینه کار کرده‌اند اما من در این حوزه با شیوه کاملا متفاوتی پیش می‌روم و زمان‌بر است.
نظر شما در مورد اشعار علی باباچاهی چیست؟
غلامی: سوال دشواری است. چراکه امروز دیگر شعر آن تعریفی را که پیش از آن داشت، ندارد. بنابراین نمی‌توان ادعا کرد که آن چیزی که من می‌گویم شعر است یا آن چیزی که علی باباچاهی می‌سراید، شعر است. شعری را که باباچاهی می‌گوید، رد نمی‌کنم ولی درک هم نمی‌کنم. دلیل آن هم این است که من آن فضای فکری که باباچاهی در شعر می‌بینند، نمی‌توانم ببینم و شاید این از ضعف من نشأت می‌گیرد، چراکه امروزه علی باباچاهی نماینده یک جریان شعری در کشور است و یک چهره شناخته شده است ولی در مجموع من بیشتر با شعرهایی که وی تا پیش از دهه 70 سروده، ارتباط برقرار می‌کنم، چون آنها را می‌فهمم.
شما در میان گفته‌های خود اشاره کردید که گسست فرهنگی در جامعه به‌‌‌دلیل فاصله گرفتن از باورهاست، حال راه از بین بردن یا درمان این گسست از دیدگاه شما چیست؟
غلامی: راه درمان این گسست فرهنگی، توجه و روی آوردن به باورها و شعر است، چراکه شعر بخشی از فرهنگ غنی و دیرینه ماست. امروز اگر بتوانیم ارتباط خود را با افرادی که به شعر پیوند خورده‌اند، محکم کنیم، بدون‌شک به افرادی مثبت‌اندیش تبدیل می‌شویم، چون دنیا را از دریچه شعر دیدن بسیار لطیف و لذت‌بخش است. در گذشته ما در مکتب‌خانه‌ها به فراگیری قرآن می‌پرداختیم و در کنار قرآن دیوان شاعرانی چون حافظ، مولانا و... نیز تدریس می‌شد، این متون در لطافت و انعطاف‌پذیری روحیه افراد تاثیر شگرفی داشت. به قول صادق هدایت: «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد». بنابراین هر زمان که اتفاق تلخی در زندگی رخ می‌دهد، با شعر می‌توان روح را تسکین داد. از نظر من بازگشت به باورها و اعتقادات پاک گذشته و روی آوردن به شعر می‌تواند بهترین مسکن برای انسان امروزی باشد و راهی برای پیشگیری از وقوع جرائم و آسیب‌های اجتماعی.
سخن پایانی؟
غلامی: امیدوارم اندیشه و راهی که در پیش گرفته‌اید همیشه پیروز باشد و این تفکر شما در خصوص یافتن گمشده‌های حوزه ادب و فرهنگ گسترش و رشد یابد و خیلی خوشحال هستم هنوز افرادی در جامعه زندگی می‌کنند که به‌راستی دغدغه اهالی فرهنگ و ادب را دارند.

 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 95/8/25 و ساعت 9:44 صبح | نظرات دیگران()

  دبستانی که بودم ، برادرم از کویت رادیویی کوچک برایم فرستاد  که عصر ها با آن پخش مستقیم بازی های فوتبال را گوش می دادم . تا آن زمان نه عکسی از بازیکنی دیده بودم و نه تلویزیونی بود که فوتبالی ببینم . تا این که در سال 53 برای ادامه ی تحصیل به برازجان آمدم و در مدرسه ی راهنمایی پرویزی نام نویسی کردم . آن روزها هر وقت فرصتی دست می داد ، تا چهار راه و فلکه می رفتم و از آنجا که با نام فوتبالیست ها آشنا بودم ، با دیدن عکس هایشان که در حاشیه ی خیابان برای فروش پهن کرده بودند ، دلم می تپید و هر بار چند پوستر رنگی با خود می آوردم . دیری نگذشت که یک ضلع خانه ی خشتی ما در بنار آب شیرین با عکس هایی که با خرما به دیوار چسبانده بودم ، آبی شد . آن روزها باور نمی کردم که نام هایی مانند منصور پورحیدری ، رضا عادلخانی ، علی جباری ، ناصر حجازی ، غلامحسین مظلومی و ..... نام هایی واقعی باشند . با این وجود ، نه تنها همه ی آنانی که در چند ردیف نشسته بودند و یا تنهایی عکس گرفته بودند را با نام می شناختم ، بلکه شب ها تا دیرگاه با آنان  سخن می گفتم  ، همراهشان فوتبال بازی می کردم و برای تاج گل می زدم . آن روزها آرزوی بزرگ من این بود که روزی آن بزرگان را ببینم اما رویاهای من به دلیل محرومیت های همه جانبه ، همیشه دیر به واقعیت می پیوست . بعد ها که پایم به استادیوم های چند شهر باز شد ، هیچگاه از دیدن دورادور بازیکنی سیر نشدم و بعد تر ها نیز هیچگاه موی سپید نتوانست مانع از بروز شادی های کودکانه ی درونم بشود  تا جایی که هر زمان مجال یافتم و میسر شد ،  با جوانان قاطی شدم و نزدشان رفتم و رفتم در هتل جهانگردی بوشهر تا کنار منصور پورحیدری بایستم ، با او حرف بزنم  و به چهره اش نگاه کنم تا مرا به کودکی هایم برگرداند .    روانش شاد 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 95/8/15 و ساعت 7:53 صبح | نظرات دیگران()

 صبحانه خورده بودم و می خواستم به اتاقی دیگر بروم تا درس بخوانم که دختر همسایه پریشان و گریان آمد و خبر را گفت . بی آن که کفش یا حتی دمپایی بپوشم ، با پای برهنه دویدم . جمعیت انبوهی دور انبار ایستاده بودند .  هر کدام از مردان و زنان چیزی می گفتند و به دیگران دستوری می دادند . گاو خواهرم مُلکی می خواسته از روی انبار آب قدیمی وسط حیاطشان  بگذرد که به علت فرسوده بودن ، سقف آب انبار ، فشار گاو را تحمل نکرده و فرو ریخته و گاو نیز در آب ها شناور بود . وقتی چنان دیدم ، توقف جایز ندانستم . فورا زیر شلواری را بیرون آورده و با شورت و پیراهن به درون انبار سرازیر شدم . سیم های پوسیده ی آرماتور های سقف انبار و ریسمانی که به دستم داده بودند را گرفتم و از پله های سنگی بدنه ی آن نیز استفاده کرده و چند ثانیه بعد در آب ها  بودم . پایم به کف انبار نمی رسید . شنا کنان خود را حفظ کرده بودم .  گاو بی حرکت بود . چند ریسمان خواستم . برایم فرستادند . می خواستم آن ها را از زیر شکم گاو عبور بدهم تا جمعیت آن را به بالا بکشد . سه ریسمان بود . هر سه را یک سمت گاو رها  کردم . هر کاری می کردم تا از سوی دیگر گاو ، آن را بیاورم ، ممکن نبود . شنا کنان ، پایم را از زیر شکم گاو دراز می کردم ولی پایم به ریسمان ها نمی رسید . چاره نبود . دست به ریسکی خطر ناک زدم . حیفم می آمد گاو خواهرم تلف شود . زیر شکم  گاو و میان چهار دست و پای او زیر آبی رفتم و ریسمان ها را از آن سو گرفته و برگشتم . خوشبختانه گاو تقلاهای خود را کرده و خسته بود وگرنه می توانست با حرکت دست و پای خود ، به من آسیب جدی برساند . یک ریسمان را کنار دست ها و دیگری را کنار پاها و سومی را از وسط شکم گاو گذرانده و گره زدم و با ریسمانی که یک سرش به دست جمعیت بود ، خود را بالا کشاندم . صدای صلوات بلندشد . جمعیت با کمک همدیگر ، گاو را از آب انبار بیرون کشیدند . گاو مثل بید می لرزید . من نیز دست کمی از او نداشتم و با وجودی که کنار بخاری بودم ولی می لرزیدم . زمستان بود . محمد کهنسال کاپشن خود را از تن بیرون آورد و  روی شانه ی من انداخت  . 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 95/8/14 و ساعت 4:30 عصر | نظرات دیگران()

 تو باغ به گل سرشته را می مانی      منظومه ی نانوشته را می مانی

من در عجبم چرا زمین آمده ای        تو نازترین فرشته را می مانی

بهمن93


 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 95/8/9 و ساعت 6:46 صبح | نظرات دیگران()

 پیش از آن که من متولد شوم ، مادرم دو پسر داشت که در کودکی از بین رفتند . لذا بیش از اندازه ی معمول حواسشان به من بود . مادرم می گوید ، خواب دیدم که دارم به جایی می روم . عمه ام که مرده بود ، چنگ انداخت و به زور دو مهره از مهره هایی که به گردنم آویزان بود را برد و تنها یکی باقی ماند . بعد ها دو پسرم از بین رفتند و تنها تو ماندی . همچنین در موردی دیگر نیز می گوید : یک بار خواب دیدم که کاروان کربلا در آسمان حرکت می کنند . حضرت عباس ( ع ) جلوی آنها بود . از بالا سه عکس انداختند . من یکی را برای خودم برداشتم و دوتای دیگر را به یکی از زنان دیگر دادم . او دارای دو فرزند شد و خدا هم تو را به من داد .

خواب مادرم و نوید من :

سرشار از سوار

بر اسب

پیاده

بر اشتران و کجاوه

پیدا

نقاب دار

تو

دل را پرواز داده ای

شور زلال عشق و شهادت

آسمان

صحرای کربلاست

و کاروان

می گذرد آرام

از دشت آسمان

***

ای کاروانیان

وقتی که می گذرید از فراز خاک

از لابلای گردنه ی ابر

از تپّه های نور

از آسمان پاک

عکس مرا

در خواب مادرم بگذارید

13 مهر 1394


 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 95/8/8 و ساعت 6:48 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 152
بازدید دیروز: 509
مجموع بازدیدها: 474846
جستجو در صفحه

لینک دوستان
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه