ادبیات و فرهنگ
با آرزوی موفقیت برای استاد عزیزم جناب غلامی با شعری به استقبال از «بهار دشتسون» که با این بیت آغاز می شود سخن را به پایان می برم:
عرق نشس سحر گینی پیشونی آسمون مسه
زده هف خال و بسه سینه ریز کهکشون مسه
***
بهار اندن و انگاری ایسا پیر و جوون مسه
ز می سوز آوین از سوزیش هفت آسمون مسه
گل زرد و گل سرخ و گل شب بو که هن آبی
و هر رنگی که می وینی چه بو سوز و کلون مسه
گل روغن دزو، چیش گل گل اسب و گل بایُم
و بلبل تا می گرده دور شو چه چه زنون مسه
بوجیک و گاچی و پندو ودل زرد و کلاخ چیرو
دونیل و کومتر و کوگ و تُوی تو کوهسون مسه
مِل گل تا لور دشت زال وتا بیشو کشتو
کلل تا چه له و چارک بیشو تا بردخون مسه
درازی و میون خره و از چاووشی تا اوسوز
بیشو تا گزدراز اونجا فُیز با پریون مسه
همی جا سوز و اخوار خشو باد صبا مارت
و ما هم گوش لس نشسیم بوینیم کی چسون مسه
خور از شاعر خوش ذوک دشتسون رسی اینجا
یکینُم حاصل آ که شاعر شیرین زوون مسه
خور اندن که دُهتی دشتسو کاری و پیرشونی
اگه موینش سفی هم بوسی محض شعرشون مسه
اگه مین سفی می زه تو دشتسو گپ اول
خور پخشا کنین اونجا که یه پیری چنون مسه
که ای مینش سیا هم بو سفییش وا می کو حکما
ایسا کش فهمین کُلّ نخنگی دشسون مسه
بگی تو پیر یک وختی جوون ببین، جوونیشم
چه ارزونش دین از دس اما ایسا گرون مسه
مگه مو از غلامی چُم کمن مینُم سفی تر نی؟
سفی تر که هسن هیچی دلم هم بیش از اون مسه
اگه مَسّی و مینی سر بشت خو مو سه ده سالن
سفی واوی مینام مث مینی زال دسون مسه
غلامی که مث مو شر دیلو تو خرش نیسن
سر کیفن و معنیشم کرارن بی گمون مسه
نه داری می خو و نه ماجری فحش و خرنجش هن
حِکَم داره که می گو بیشتر صدتا جوون مسه
اما مو که وُ یه چیش خُرنکی بند دلم میوره
نمی پرسی که ای بی عار و بس خوار و زوون مسه
دل شیراش میا تا یه خور از دشتسو مشنه
مث صدتا جوون دشتسو هی هی کنون مسه
خور پخشا کنین پیری تو خورموجن سفی گیسو
که سی محض سیه گیسا مث شیر ژیون مسه
خلاصه هر کسی، هر جا هکو شیرین گپی، اینجا
ز گهپای خوش اونا تنش تا داره جون مسه
گپ شیرین مزه محمد که فلفالی کنی فرهاد
نمی فهمی که سی شعر تو کُه بیستون مسه
بهارن فرکی بین دشتسون و دشتی اش نیسن
همی که فصل گل میت هر کسی تو ای زمون مسه
کمالی اش گُ ات خوردن شراب ذوک انگاری
و اش گفتن غلامی مث یه فیل دمون مسه
یکین با بُرمکی مث مو دل پاکیت دین از دسن
که فیلت ایسو اش کردن هوای هندسون مسه
وُ اِش گُ از غم مردم رخش زرد و دلش دردن
عجب دردی که شی مین سفییش بی زبون مسه
خلاصه جان محمد هر چه دوهتن اونجکو سی خوت
ک اسماعیل تو شعرش سی خوش بی می خورون مسه
این مقاله درهفته نامه ی اتحاد جنوب شماره 476دوشنبه 17/10/1386چاپ شده است.
(نگاهی انتقادی بر کتاب رها ز منت باران)
1-سرانجام پس از مدت ها،کتاب محمد غلامی که روزگار درازی را به پای گردآوری و طبع آن گذاشته بود به مرحله ی نشر رسیدو اکنون این مجموعه در قالب دفتری مشتمل بر هفتصد صفحه شعر و شاعری در کتابفروشی ها آماده دیدار با ادب دوستان است.این کتاب که نام" رها ز منت باران" را بر تن خود دارد،گزیده ی شعر و زندگی شاعران دشتستان است. شاعرانی که صدف حضور آنها در یک منطقه ی خاص جغرافیایی، دلیل قاطعی برای نقش آفرینی اشان در کتاب می باشد. غلامی با معرفی صدوهشتاد تن از فعالانی که به رغم نگارنده شاعر خوانده می شوند سعی کرده از پیشینیان پیش تا حاضران اکنون را در یک دفتر گرد هم آورد و همه را در توالی- بر اساس حروف الفبای فارسی- از پی همدیگر معرفی نماید. اما برای خواننده ی پیگیر ادبیات، نکته هایی در این کتاب وجود دارد که جای ابهام هایی شگرف و سوالاتی اساسی را خالی می گذارد. به هرحال بر این کتاب نیز به مانند همه ی دفترهای دیگری می توان خرده هایی گرفت و حاشیه هایی نوشت که البته منفعت فراوان آن، ثبت نوشته ها در تاریخ است و بس. 2- مخاطب خاص ادبیات در مواجهه با کتابی در این زمینه فورن خود را در جایگاهی قرار می دهد که بینش او را نسبت به کتاب مشخص می کند. یک اثر با پیش زمینه ی ادبیات صرفا اثری ادبی خاص، نیست و همین تاویل پذیری و گونه گونی علوم وابسته و ادغام شده در ادبیات است که مباحثی مانند جامعه شناسی در ادبیات، تاریخ ادبیات، علوم فنی در ادبیات، نجوم در ادبیات و... را خلق کرده است. و نگاه مخاطب از هر کدام از این منظر ها می تواند کتاب را در جبهه ای متفاوت و تازه قرار دهد و معیار ارزش گذاری و حتی مطالعه ی آن را تغییر دهد. با این پیش زمینه اکنون مخاطب بیاید کتاب"رها ز منت باران" را اثری ادبی بداند یا تاریخی؟ شاید هم تاریخی ادبیات؟ مانند تاریخ ادبیات- البته تنها تاریخ شعر- برای پرداخت این مبحث باید اشاره کنم که هر کدام از این منظرها می تواند راهگشای نقد هایی تازه بر کتاب باشند.الف: اگر کتاب از دریچه ای ادبی مورد بررسی قرار گیرد، باید به سوالاتی این چنین پاسخ داده شود.( تعریف گردآورنده از شعر چیست؟)_ ملاک شاعرانگی افراد چه می باشد؟)(ارزش گذاری ادبی افراد بر چه مبنایی است؟)( گردآورنده چگونه می تواند همزمان کرم کوهستانی و روجا چمنکار را شاعر بداند؟)( چرا آثار کلاسیک و نوکشکول وار گردهم آمدند؟)(غیبت چند شاعر برجسته ی این دیار در کتاب چه توجیهی دارد؟) (آشفتگی در ارائه قالب های ادبی چه توضیحی می تواند داشته باشد؟)(آیا روا نبود که شاعران براساس قالب های ادبی و گرایش فکری- ادبی تقسیم بندی می شدند؟)(گردآورنده در این کتاب به طور مشخص چه گرایش فکری را دنبال کرده است؟ و اصولا می توان قائل به ردگیری نحله ی فکری خاصی در این کتاب باشیم؟) و هزاران پرسش بی پاسخ دیگر... به زعم نویسنده ی این سطرها، گردآورنده قطعا نمی توانسته و نخواسته که تن به کاری ادبی دهد همانطور که در مقدمه ی کتاب می خوانیم:(شعرهای این کتاب، نمونه هایی در قالب های مختلف است و لزوما بهترین آثار هرشاعر نیست)، بنابراین فرض ادبی این کتاب رد است. چرا که حتی نگارنده سعی بر جمع آوری بهترین اشعار شاعران را بر خود متحمل نشده است...ب: اما فرض تاریخی کتاب نیز بر گرده آن سنگینی می کند، اگر با این نگاه که کتاب دریچه ای است به روی تاریخ ادبیات و به طور خاص تاریخ شعر منطقه دشتستان به آن نگریسته شود- که از نگاه بنده این فرض به حقیقت نزدیک تر است- ابهام هایی در این تاریخ نگاری ادبی و شیوه ی پردازش آن به چشم می خورد. همانطور که اطلاع داریم در زمانه ی کنونی تاریخ نگاری علمی است که برای خود شیوه های مستدل و منطقی ارائه کرده است. روش هایی علمی که مانع از دخالت نظرات شخصی و بر پایه مستندهایی مکتوب و قابل اثبات مطرح می شوند، بنابراین واجب می نمود که اگر گردآورنده در مقدمه ی کتاب به نحوه ی گزینش شاعران اشاره می کرد. وی باید به طور دقیق توضیح می داد که چگونه180 تن از شاعران را برای کتاب برگزیده است و این تعداد از میان چند نفرگزینش شده اند. ملاک این گزینش چه بوده است؟ تاثیر گذاری افراد چاپ مجموعه ی آثار؛ شرکت در جلسات ادبی، شاعرانگی افراد، میزان آشنایی نگارنده با ایشان و شعرشان، نزدیکی فکری آنها با گردآورنده و...در تاریخ نگاری ادبی در بخش پرداخت به افراد آنچه مورد توجه قرار می گیرد: تسلط ادبی افراد، چاپ کتاب و خلق شیوه های منحصر به فرد هنری، تاثیر گذاری افراد بر جریان فکری و ادبی و... است که البته این موضوع نیز توسط گروهی از متخصصان مورد بررسی قرار می گیرد. از این منظر وقتی به کتاب می نگریم شاهد حضور شاعران متعدد بی شناسنامه ای هستیم که در جای جای دفتر موج می زنند. شاعرانی که شاید چاپ آثار آنها در نشریات محلی دسته چندم آن هم به واسطه چند معرف و آشنا، بزرگترین اتفاق زندگی ادبی شان باشد. اما از سوی دیگر عدم معرفی حداقل سه شاعر دیگر که هر کدام مجموعه ای به چاپ رسانده اند- محمدرضا محمدزادگان(بدرود امی تیس، حسن انصاری(مطبوعاتی های نامطبوع من) و زری شاه حسینی(کلوگری)- لطمه ی بزرگی به جنبه تاریخی کتاب وارد می کند. مگر می توان در تاریخ نگاری ادبی به راحتی از کنار کسانی که به طور حرفه ای در این زمینه فعالیت کرده اند- مراد از حرفه ای بودن چاپ مجموعه ی شعر است- و آثار آنها در مطبوعات ادبی درجه یک کشور مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و می گیرد گذشت. آیا با این وجود می توان از سلامت تاریخی- ادبی کتاب اطمینان حاصل کرد و این کتاب می تواند مرجعی مناسب برای ارجاع آیندگان باشد؟ فرض را اگر بر عدم همکاری دوستان در ارائه ی آثارشان به گردآورنده بگیریم، باز هم نمی تواند نوجیهی برای عدم استفاده از اشعار و زندگی ایشان در کتاب باشد، چرا که این دوستان هر کدام کتابی دارند و این کتاب در معرض استفاده عموم قرار دارند و نگارنده می توانست به راحتی از آنها بهره جوید. کما اینکه در حال حاضر نیز لطمه ی اصلی بر این مجموعه وارد است که ناقص و ابتر مانده است. و البته این مجموع خود مصداق ابراز رای شخصی گردآورنده در کاری تاریخی است که قرار است در روز و روزگار بماند.ج: اما شیوه ی ارائه شده در معرفی شاعران آیا می تواند با شیوه ی نگارش یک متن تاریخی- ادبی( تاریخ ادبیات) سازگار باشد. به راستی اگر قرار بر نوشتن تاریخ شعر کشورمان باشد باید شاعران را تنها بر اساس حروف نام هایشان پشت سرهم ردیف کرد؟ و آیا اینگونه می توان به سلامت تاریخ ادبیات وفادار ماند؟ پس تکلیف سبک ها، شیوه ها، ذهنیت تاریخی شاعر و... چه می شود؟ در تاریخ نگاری ادبیات برای سهولت در بررسی سبک های ادبی، ذهنیت تاریخی شاعر، بررسی کلامی شاعران هم عصر و مقایسه آنها با دیگر شاعران، جداسازی گرایش های متفاوت شعری و...، معمولا از بعد زمان و از دریچه ی سبک شناسی آثار و شخصیت مورد بررسی قرار می گیرند. به طور مثال شاعران را بر حسب مدت زمان معینی مثلا دهه- هر ده سال- تقسیم بندی می کنند. مثلا شاعران دهه ی بیست، سی، چهل، پنجاه، شصت، هفتاد و هشتاد خورشیدی منطقه ی دشتستان، طبقه بندی بر این اساس اولا ذهن مخاطب را ضمن تقسیم بندی مناسب، آماده می کند که با هر شاعر در بعد زمانی خود آشنا شود و با زبان، ذهنیت و تفکر هر شاعر در دوره ی خود دمخور گردد دوما امکان مقایسه ی ادبی در هر دهه فراهم می آید و شاعران نامدار هر دهه در جای خود مورد تحلیل قرار می گیرند. از دیگر مواردی که می توان بر اساس آن تقسیم بندی انجام نمود جداسازی شاعران بر اساس سبک های شعری است، کلاسیک(غزل، مثنوی، رباعی و...) نیمایی و سپید. این تقسیم بندی نیز محاسن خود را دارد که برای پرهیز از کشدار شدن کلام از ارائه آن می پرهیزم.3- از دیگر مواردی که در این کتاب برای من جالب بود، نحوه ی تقسیم بندی صفحات بین شاعران است. بازهم توجه به نامشخص بودن نحوه ی فعالیت ادبی، تاریخی گردآورنده ما نمی توانیم ملاک خاصی برای این موضوع در ذهن خود مجسم کنیم، در جای جای کتاب می بینیم که از فلان شاعر عزیز که فعالیت حرفه ای هم نداشته چندین صفحه شعر می خوانیم ولی از دیگر شاعر ارجمند حرفه ای صفحات کمتری پیش روی ماست. به طور مثال علی قنبری از معدود شاعران دشتستانی است که در زمینه ی شعر، ترجمه و نقد فعالیت می کند و آثار متعددی به صورت کتاب و مقاله از وی منتشر شده است. در کتاب مورد بحث تنها یک صفحه به شعر ایشان اختصاص داده شده که در این یک صفحه هم شعر با فونتی نامناسب عرضه شده است. رجوع کنید به صفحه519. فلان شاعر بی شناسنامه که برای پرهیز از کدورت احتمالی نام او را نمی آورم. چندین صفحه به خود اختصاص داده است. به راستی ملاک این تقسیم بندی چیست؟ نزدیکی فکری و فیزیکی شاعر به گردآورنده کتاب- محمد غلامی-؟ یا سلیقه جمع آوری کننده؟ شاید هم نظم خاصی در کار است که من از آن بی خبر هستم!! به هر حال نمونه های این چنینی ذهن خواننده ی ریزبین را قلقلک می دهد. 4- نام هر کتاب می تواند بیانگر آنچه باشد که قرار است به مخاطب عرضه شود. معمولا در آثار شعری دوستان، مرسوم این است که نام بهترین شعر، یا خط از شعر به عنوان نام دفتر بر پیشانی جلد کتاب حک شود و این نام تمامی بار معرفی کتاب را در نگاه اول به دوش می کشد. در مجموعه ی مورد بحثمان که شامل اشعار180 تن از شاعران دشتستان است شاهد نام گذاری کتاب بر اساس خطی از شعر جمع آوری کننده- محمد غلامی- هستیم که در کتاب هم آمده است. رجوع کنید به صفحه 459 سطر پنجم- آیا این کار به زیر سیطره بردن اشعار دیگر شاعران نیست؟ آیا این اسم می تواند بیانگر هدف و انگیزه کتاب باشد؟ آیا مرسوم و صحیح است که گردآورنده قسمتی از شعر خود را که متعلق به ذهنیت فردی خویش است به دیگران تسری دهد؟ به راستی با این تفکر نمی توان خط های دیگری از اشعار دیگر شاعران را برای نام کتاب انتخاب کرد که ای بسا زیباتر هم باشند؟ اگر کتاب شعر تنها به اشعار جمع آوری کننده اختصاص داشت این کار بسیار صحیح می نمود و لی اکنون...! به هر حال به زعم نگارنده ی این خط ها، نام دایره المعارف شاعران دشتستان، شرح حال شاعران دشتستان و حتی نامی مستقل که از نسبت به هر شاعری و شعرش پرهیز کند می توانست بسیار معقول تر و منطقی تر معرفی کننده کتاب باشد.
جان کلام کتاب« رها ز منت باران» را می توان برداشت شخصی محمد غلامی دانست که به سعی او تعدادی ازشاعران منطقه گزینش و به یک شب نشینی شده اند. به هر حال این کتاب منبعی جامع برای معرفی تمامی شاعران منطقه نیست و همانطور که خود می گوید از تمامی پتانسیل ها بهره نجسته است. شیوه ی تاریخ نگاری منحصر به فرد وی هم تنها می تواند جنبه ی انشایی و معرفی کننده داشته باشد و نه چیز دیگر. و این همه در حالی است که کتاب پتانسیل داشت تا به یکی از آثار ماندگار ادبیات دشتستان تبدیل شود. اثری که هم جنبه ی ادبی و هم تاریخی آن قابل دفاع مستدل و منطقی باشد. متاسفانه برخی از کتاب هایی که در این ولایت به طبع می رسند تنها به جمع آوری آثار فعالان فرهنگی ادبی و انشای فعالیت ایشان می پردازند. بی آنکه قلم بر تحلیل عملکرد رود و ارزیابی و تقسیم بندی های علمی و فنی صورت گیرد. معدودند افرادی مانند سروش اتابک زاده که« تاریخ اجتماعی برازجان» یا پری برازجانی که « سیری در گویش دشتستان» و... را به طبع رساندند و کاری تحقیقی را به سرانجام رساندند. فکر می کنم که زمان گردآوری ها به سر آمده و اکنون زمانه ی بازشناسی انتقادی و بررسی های علمی است. به هر حال راه تحقیق و پژوهش همیشه باز است و نقد چراغ راه آینده است. به امید کارهای دیگری دوستانمان در عرصه ادبیات.
بخون خالو بخون شعر ِ غمونه
غمم سنگین تر ِ کــُه گیسکونه
بنا داره دلم آروم بگیره
به شرطی که غلامی سیش بخونه
به محمد غلامی
صبح یک روز قشنگ
گاه آغوش به هم دادن تاریکی و نور
درجوابی به زلالی خیال
به سلامی که کند شبنم الماسی رنگ
لبهای بسته ی غنچه به تبسم می شینه
توی پیچ وتاب چشمه
میون موجای ریز
که به خود رنگ طلا گرفته اند
تنشو داده به آب
ماهی نقره ای برکه ی همسایه ی کوه
پشت برگان فروهشته ی بید
که هنوز شب میونش مونده خمار
می خونه مرغک زیبای خجول
« باز شد دفتر نقاشی صبح
گـُل خورشید شکفت » (1)
__________
(1) این بیت از کتاب ریشه های روز نوشته ی محمد غلامی گرفته شده است .
آیینه ی جنوب شماره 269- سه شنبه 9بهمن 1378
به محمد غلامی
آن سوی آینه هیچ نیست
نه اینکه این سوی آینه چیزی باشد
درآینه نگاه می کنی وخودرا می نگری درقاب زمان
پی بهانه می گردی
ودرآینه می آویزی
وشاید آینه درتو می آویزد ازترس شکستن
برسیقـل آینه « ها » می کنی
وبا آستینت پاکش می کنی ومی بینی درآن
رسوب کرده ای
ذره ذره ، برنازکای آینه ثبت شده ای
ومی بینی دست هایت را، پاهایت را و چهره ات را
بی حضور مُهر بودن
شکلک درمی آوری وآینه مسخره ات می کند
آینه صادق است درانعکاس ناصادق بودن
وتو به صداقت آینه ایمان نمی آوری
آن سوی آینه هیچ نیست
این سوی آینه ؟ !
می بینی
انعکاس ِ زمان را درقالب خودت ...
___________
هفته نامه ی پیغام سال سوم شماره 107 یک شنبه 6آذر1379