ادبیات و فرهنگ
اخیراً کتاب تاریخ آموزش وپرورش دشتستان به چاپ رسید. درابتدابه آقای حبیب قاسمی خسته نباشیدمی گویم وبه روان آقای آرچین درودمی فرستم. این کتاب هم مثل بسیاری آثاردیگر، محاسن ومعایبی داردامانقدآن، کاراهل فن است ودرمحدوده ی تنگ تخصص ومطالعاتی من نمی گنجد. آنچه دراینجابه طوراختصارذکرمی کنم، اشاره ای کوتاه به برخی مطالب مندرج دربخش چهارم کتاب است که به گونه ای به من مربوط می شود. آقای قاسمی که درزندگی نامه ی خود، صفت پژوهشگررایدک می کشند، دراین بخش تاحدودزیادی ازپژوهش وانصاف ، فاصله گرفته اند. هرمحقق وپژوهشگری وظیفه دارد هرجاسخنی یامطلبی راازجایی دیگرمی گیردودرآثارخودمی آورد،آدرس دقیق آن رانیزبه خواننده ارائه بدهدتابه این وسیله، قوت کارودرجه ی زحمات وامانت رانشان بدهدوخواننده رابه سوی منبعی راهنماباشدچراکه اوبایدامانت داری دقیق باشدتاخدای نکرده به سرقت متهم نشود. آقای قاسمی دربخش چهارم کتاب تاریخ آموزش وپرورش دشتستان متأسفانه درمواردی این شایبه راایجادکرده است. به عنوان مثال درصفحه ی 184کتاب درباره ی آقای جلال خسروی می خوانیم :« جلال خسروی ازشاعران دشتستانی است. وی درانجمن های ادبی شهرستان فعال است وآثارش درنشریات به چاپ می رسد.» آیاآقای قاسمی می تواندادعاکند که این چندجمله ی کوتاه ازایشان است؟ آیامی تواندبگویدکه ازکدام کتاب گرفته است؟ این جمله ها، دقیقاً نوشته ی اینجانب است که بدون یک حرف کم یازیاد، درصفحه ی 286کتاب«رهازمنت باران»آمده وآقای پژوهشگربه خودزحمت نداده اندحتی یک کلمه ی آن راتغییر بدهند. مورددیگرمربوط به دکتراحمدبرازجانی است.آقای قاسمی ازکتاب «رهازمنت باران» کپی برداری کرده اند. ایشان دراین موردممکن است بفرمایند که مطالب راازاصل منبع (تاریخ جغرافیای براجان اثرفراشبندی وشرح حال شعرای دشتستان بزرگ اثرمالکی)گرفته انددرحالی که درصفحه ی بعد، دستشان روشده وشعرژاله ی صبح راازیادداشت های خانم فریده برازجانی نقل کرده انددرحالی که این شعردرکتاب تاریخ وجغرافیای برازجان چاپ شده وپژوهشگرمحترم اگربه خودزحمتی می دادوآن کتاب رابازمی کرد، حتماً شعررامی دید وبه نقل ازآن منبع می آوردواگرهم خانم برازجانی این شعررابرای آقای قاسمی یادداشت کرده بود، بدون تردید نام ایشان درمنابع پایان کتاب ، ازقلم نمی افتاد. باخواندن این قسمت هاوموارددیگرکه نیازی به ذکرهمه ی آنان نمی بینم، به یاداین بیت حضرت خواجه افتادم که فرمود :
گرمسلمانی ازاین است که حافظ دارد وای اگرازپس امروزبودفردایی
دی ماه 1389 دشتستان محمدغلامی
توضیح : این مطلب درهفته نامه ی اتحادجنوب شماره 625 دوشنبه20دی ماه 1389 چاپ شده است .
ادبیات ما، ادبیاتی مردانه است وازابتداتاکنون تحّکم وامرونهی ومردسالاری درآن حرف اول رامی زند.این امردلیل بربی هنری زنان نیست بلکه گواه روشنی برسرکوبی هنرزنان درگذشته ونشان دهنده ی این که این قشرفرصت نیافته اند تاهمپای مردان خودرامطرح کنند.دراین جابحث از« رابعه بنت کعب» یا«پروین اعتصامی »،« فروغ فرخ زاد»، «سیمین بهبهانی» و...نیست بلکه می خواهم نگاهی گذرابه دهستان خودمان بیفکنم. بی شک هرجاکه زندگی هست شعرهم هست وهنر، زن ومرد نمی شناسد امابافت اجتماعی وفرهنگی جامعه همیشه زنان رابه تاریکی رانده وصدایشان راساکت کرده است. اولین سرکوبگران هنرزنان نیز، اعضای خانواده ی اوبوده اند. این امرتاکنون نیز گاهاً ادامه دارد. افرادی رامی شناسم که شعرمی گویند یاداستان می نویسندولی ازترس خانواده جرأت بروز آن رادرمحافل وروزنامه هاندارند. درفضایی که بردن نام مادر، دختریازن درجمعی که مردی وجوددارد، باعث شرمساری عده ای می شود، قطعا هنرزنان نیزنادیده گرفته می شود.امروزه خوشبختانه شاهدتحولاتی بزرگ دراین زمینه هستیم. درهمین دهستان خودمان کم نیستندافتخارآفرینانی که درزمینه های اجتماعی ورزشی وهنری صاحب نام ومقام هستند به عنوان نمونه نام خانم «معصومه خدادادی »ازمرز استان گذشته وشعرهای محلی اودربسیاری ازمحافل ایران خوانده می شودویاافرادی دیگرکه امیداست درآینده به صورت خاص به معرفی آنان بپردازیم.امادرپی تحقیق هایی که انجام داده ام، به شعری دست یافته ام که نشان می دهدزنی شاعر، باطبع روان دردهستان زیارت وجودداشته است. دراین مقاله ی کوتاه اصراری ندارم که اورا بناری ، زیارتی یاصفی آبادی بخوانم . آنچه مهم تراست این است که هیچ کدام ازاین روستاهاازهم جدانیستندوهمان طورکه قبلاً هم درجایی عنوان کرده ام ، بناروزیارت دوپاره ازیک روستاهستند.به هرصورت شاعرگمنام ماخواسته یا ناخواسته توانسته باپیوندشعرش با فرهنگ، آن رادرحافظه ها ماندگارکند.
آغِی مومترک قربون نومت
خُم کنیزتـُم کـُکام غلومِت
سال دِ ای مجال ککام خشش بو
کهره بُکشیم دور ِمقومِت*
وقتی شاعرمی گوید« خم کنیزتم (خودم کنیزت هستم)»، نشان ازاین داردکه گوینده ، شاعری زن است که خودراکنیزمعرفی کرده است. نکته جالب این که شعر، زبانی زنانه داردواین ازنکات درخشان این شعراست ونشان می دهدکه گوینده به تقلیدازدیگران نپرداخته وخودرادرشعرنشان داده است . نکته ای که بایددرسی برای شاعران امروزماهم باشد.
- دی ماه 1389
_______________
Aaghey mowmetork ghorbune numet*
آقای محمدترک(مقبره ای نزدیک صفی آبادکه زیاتگاه مردم دهستان است)قربان نامت .
Khom kanizetom kokaam gholumet
خودم کنیزت وبرادرم غلامت است.
Saal de I mejaal kokaam khashesh bu
سال دیگر دراین موقع حال برادرم خوب شده باشد.
Kahre bokoshim dower maghumet
بیاییم وکنارمقبره ات کهره قربانی کنیم.
توضیح : این مقاله درهفته نامه ی اتحادجنوب شماره 104 تاریخ 12/11/1379چاپ شده است
محمدغلامی
در تاریخ بشریت ، زنان همواره در مراحل گوناگونی نقش های مهمی ایفا کرده حتی در پاره ای از موارد از مردان نیز پیشی گرفته اند . آنچه در اینجا مورد نظر است ، زن در جامعه ی دشتستان است. زنان روستایی، مظهر استقامت و مجسمه رنج و رضایت اند و در طول حیات خود پنجه در پنجه پر زور روزگار دارند. آنان با حوصله، پر کار، غیرتمند ودارای پشتکاری عجیب هستند. در چند دهه اخیر، کار زنان به مراتب دشوار تر از امروز بود. زن سحر گاه از خواب بر می خاست ، شیر می دوشید، دوغ آماده می کرد، مردش را روانه مزرعه کرده و خود پس از جاروکردن حیاط و نظافت اصطبل و جمع آوری تپاله ها، مَشک را بر می داشت و بر سر چاه می رفت. با دلو،از چاه آب می کشید، مشک پر آب را با اوار1 به پشت می بست و گاه کیلومتر ها راه بین چاه و منزل را طی می کرد. پس از تهیه آب از پرچین ِخانه می گذشت. به مزرعه می شتافت تا مردش را یاری کند. در مزرعه نیز یا داس به دست، مردانه درو می کرد یا پشت سر دروگردان، خوشه های ریخته را جمع آوری می نمود. پسینگاه ، زود تر از مرد به خانه بر می گشت . برای شوهر خسته اش شامی تدارک می دید. به احشام علیق می داد و آنان را می دوشید. فرزندانش را خواب می کرد آنگاه خوشه های تازه ی گندم را می کوبید. با« تویزه» باد می داد و کاه را از دانه جدا می کرد، همان شب گندم را دست آس کرده و خمیر می ساخت و نان می پخت تا سفره ی مردش در روز بعد خالی نباشد. او همیشه شادمان و راضی بود و شباهنگام با وجود خستگی مفرط ، با کوچکترین صدای فرزندش از جای می پرید. او را شیر می داد و در واقع آخرین کسی که به خواب می رفت و اولین کسی که روز بعد بیدار می شد، زن بود. زن نه تنها در هنگام درو که در همه ی اوقات، خستگی ناپذیر، قانع، صبور و دریا دل بود. با این همه هیچگاه در جایگاه واقعی خود قرار نداشت ، و تفاوت او با مرد ، از زمین تا آسمان بود. زن در جامعه سنتی به آسانی تحقیر می شد. کار های مثبت او به نظر نمی آمد و در قبال هر کار یا حرفی که مطابق میل مرد نبود، با پر خاش مواجه می گشت. در چنان جامعه ای ، کثرت کار های روزمره و عقاید خرافی باعث شده بود تا دختران از تحصیل محروم باشند. گر چه زمینه ی تحصیلات برای دختران چندان مهیا نبود اما آمادگی فرهنگی نیز وجود نداشت. در زمینه ازدواج هم دختران نقشی و اختیاری نداشتند، اگر خانواده ای با ازدواج دخترش موافقت می کرد، دختر به ناچار می بایست بپذیرد. کسی به نظر او کاری نداشت، برای او اظهار نظر درباره شوهر آینده اش، ننگ محسوب می شد ، اگر دختری جسارت می ورزید و با ازدواج مخالفت می کرد، مورد ضرب و شتم قرار می گرفت و آنقدر کتک می خورد تا بالاخره راضی شودو در چنان شرایطی مورد شماتت و تنفر خانواده و فامیل واقع می شد. زنان روستایی در خانه به هر بهانه ای کتک می خوردند، بعضی مردان معتقد بودند که باید زن را هر روز تنبیه بدنی کرد و این امر آنقدر در روستا ها شایع بود که زنان نه تنها شکوه ای نمی کردند بلکه در مقابل قدرت مرد، برای تنبیه آماده بودند. آنچه تاکنون بیان شد خاص زنان روستا های برازجان نیست بلکه در همه جوامع سنتی در سر تا سر دنیا تقریبا وضع به همین منوال بوده و یا هست. آثار به جای مانده از گذشتگان نشان می دهد که جامعه مرد سالار از دیر باز به زن حمله ور بوده و با دیده تردید به او نگریسته است .در شاهنامه فردوسی می خوانیم هنگامی که کی کاووس از سیاوش می خواهد تا به حرمسرا برود، او پاسخ می دهد:
چه آموزم اندر شبستان شاه به دانش زنان کی نمایند راه
و یا در ماجرای در آتش رفتن سیاوش آمده :
چو این داستان سر به سر بشنوی به آید تو را گر به زن نگروی 2
در لیلی و مجنون نظامی نیز هنگامی که عرب شتر سوار نزد مجنون می آید تا خبر شوهر کردن لیلی را به او برساند، می خوانیم :
زن گرنه یکی هزار باشد در عهد کم استوار باشد
چون نقش وفا و عهد بستند بر نام زنان قلم شکستند
زن چیست نشانه گاه نیرنگ در ظاهر صلح و در نهان جنگ
در دشمنی آفت جهان است چون دوست شود هلاک جان است3
و در محافل و مجالس نیز به هر بهانه ای ابیاتی در مذمت زنان شنیده ایم :
آدم از جنت برون از زن شتافت فرق ِ شیر حق به گفتِ زن شکافت
حلق یحیی از جفای زن برید شد حسن نوباوه ی زهرا شهید
یک زنی هفتاد پیغمبر بکشت با همه گفتی سخن های درشت 4
بد نیست در اینجا گوشه هایی از دید گاه اسلام نیز در مورد زن بیان شود . قرآن میزان برتری انسان ها را تقوا دانسته و می فرماید_
...انا خلقنا کم من ذکر و انثی و جعلنا کم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم...5
شما را از زن و مرد آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا بدانید که اصل و نسب و نژاد مایه ی افتخار نیست، بلکه بزرگوار ترین شما نزد خدا کسی است که با تقوا تر باشد.
و نیز می فرماید :
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه 6
و از نشانه های خداوند، این که همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید ، تا در کنار آنها آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.و رسول اکرم(ص) فرمودند :
بهترین شما کسانی می باشد که با زنان و دخترانش ، برخورد نیکو داشته باشد. 7
نیز فرمودند : بهترین شما کسانی هستند که با خانواده و کسان خود اخلاق نیکو داشته باشد و من بهترین شما با خانواده ام هستم و فقط انسان های بزرگوار هستند که زنان را اکرام می کنند و فقط انسان های پست به زنان ، اهانت و اذیت روا می دارند . 8
پس از انقلاب اسلامی حکومت اندیشه های باطل و حقارت زنان رنگ باخت و آن دیوار، شکافی عمیق برداشت ولی مسّلما پاک شدن اندیشه هایی که قرن ها در ذهن مردم بوده ، زمان می خواهد.لذا هنوز بازمانده آن تفکرات و فرهنگ مرد سالاری در دیار ما نفس می کشد . هنوز پسر حلقه ی قدرتمند پیوند زن و خانواده شوهر است، هنوز سیل تبریک پس از تولد پسر سرازیر می شود ، هنوز دختران محروم تر از پسران هستند. حتی خبر تولدشان را از زبان پدران نمی شنویم، هنوز نام پسر بر نام مادر سایه افکنده و اگر بخواهند زنی را صدا بزنند، نام فرزند ذکورش به او هویت می دهد. هنوز دختران بیش از پسران به کار در خانه مشغول اند و محیط زندگی پسران، بسیار گسترده تر از محدوده ی خاص دختران است.هنوزدر عروسی و عزاداریها، ابتدا مردان بر سر سفره می نشینند و در مرحله بعد، زنان غذا می خورند، مرد به زن خود سلام نمی کند و در حضور دیگران هرگز وانمود نمی کند که زنش را دوست دارد، یا اینکه به او احترام می گذارد چون "زن ذلیل" خوانده می شود . مرد، زن را در حضور دیگران به نام صدا نمی کند وحتی از بیان نام مادر و خواهرش امتناع می ورزد. جامعه سنتی به مرد آموخته که زن نه تنها ناقص العقل است و وجودش از شیطان خالی نیست بلکه راز دل را نباید به او گفت. خوشبختانه امروزه، روز به روز زنان به جایگاه واقعی خود نزدیک تر می شوند. زن امروز یاد گرفته که در سرنوشت خود شرکت کند. زنان مسائل سیاسی کشورشان را درک کرده و در آن دخالت می کنند. حضور زن در عرصه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی ، هنری ، عضویت زنان در شورای اسلامی بعضی از روستا های دشتستان، حضور زنان در مراحل بالای تصمیم گیری شهر براز جان در شورای شهروحضوردختران هنرمند درمحافل فرهنگی واجتماعی، همه و همه نشان از تحولی عظیم در تفکرات مردم مادارد .
_______________
1) اوار ovaar=نواری پهن ، بلند و محکم که زنان با آن، مشک آب را به پشت می بستند شاید در واقع آبار(آب آور) باشد.
2) شاهنامه فردوسی - شرکت سهامی کتابهای جیبی - جلد 2 صفحات 106و120
3) دیوان نظامی - انتشارات زرین – صفحات 437و438
4) شعر از ...؟ به نقل از محمد جعفر غلامی
5) سوره ی حجرات- آیه ی 13
6) سوره ی روم آیه ی 21
7) نهج الفصاحه – صفحه 1521
8)همان- صفحه 1520 به نقل از "آنچه باید یک زن بداند " نوشته ی اسد الله محمدی نیا- صفحات 50-51