ادبیات و فرهنگ
سلام دوستان خوبم . می دونم که خیلی وقته نیامده ام . آخه احساس می کنم همراه با شعرهایم ، خودم هم دارم تغییر می کنم ولی قول می دم که بیام . فدایتان
دی عید dey eyd ( مادر ِ عید )
آنچه در پی می آید ، گوشه هایی از باورهای مردم دشتستان در ارتباط با نوروز است . نوروز نه تنها آغاز تحول در طبیعت بلکه سرآغاز تحولی بزرگ در دل های مردم بود . چند روز قبل از عید، ضربان قلب آبادی تند تر می زد و رگ های کوچه ها از هیجان رفت و آمد بیشتر می تپید. در سرتا سر آبادی بوی خوش عطر گل و علف آمیخته با بوی نان زرد و بوی دوستی بود. همه چیز از قبل آماده بود.خمیر ها در« تگین » و رازیانه ، زیره و سیاه دانه زیر انگشتان مادران . نان زرد که آماده می شد ، تا می خورد و به شکل مربع با چند لایه تا صبح روز عید بر سر سفره ها باشد. لحظه ی تحویل سال خیلی اهمیت داشت . درست در همان لحظه ، دی عید به خانه ها سرک می کشید به همین خاطر برای رضایت او ، خانه را می آراستند. جارو می کردند.آب می پاشیدند. در طاقچه ها گل ها و گیاهان معطر و خوشرنگ و بُل(کـُنار- میوه ی رسیده ی سدر) می گذاشتند تا دی عید بیاید و بو کند و راضی برگردد. سال که تحویل می شد ، هیچ چیز شکسته ای در خانه نبود. از ظروف یا حتی طلای شکسته . همه چیز می بایست سالم باشد. در لحظه ی تحویل سال ، هر کسی به هر کاری مشغول بود، در طول سال پیش رو هم به طور پیوسته با همان کار در گیر بود به همین دلیل مردم به شادی می پرداختند تا در طول سال ، شاد بمانند. درست در لحظه ی تحویل سال ، هر دعا و خواسته ای مستجاب می شد . نقل است که شبی قبل از تحویل سال، کسی نشسته بود و پیوسته می گفت : پُر ِ فِدَه میش . پُر ِ فِدَه میش . (خدایا پر حیاط من ، میش بشود). از قضا در هنگام تحویل سال ، در حال چرت و خواب آلوده این دعا را تکرار می کند اما به جای میش ، می گوید میخ . صبح که برمی خیزد ، سرتا سرمنزلش را پر از میخ می بیند . مردم معتقد بودند که در لحظه ی تحویل سال ، آب رودخانه ها به روغن تبدیل می شود. می گویند پیرزنی در شب عید، برای برداشتن آب با کوزه ای کنار رودخانه می رود و آب می آورد. صبح که می خواهد از آن کوزه آب بنوشد ، متوجه می شود که کوزه لبریز از روغن است . صبح روز عید درهرخانه ای مرغی را می کشتند. این کار در فقیر ترین خانه ها هم انجام می شدو روز آغازین سال خین ریزون(خون ریزان) می کردند تا هم بلا و آفات دفع شود و هم تمام مردم بدون استثنا آن روز غذایشان یکی باشد. مرغ هم مرغ محلی بود. ناهار به صورت یخنی (دیزی ) آماده می شد و از بال ، گردن و سر مرغ همراه با سیب زمینی ، پیاز ، لیموی عمانی سالم و....استفاده می شد و شب نیز برای شام ، مرغ را شکم گرفته همراه با للک و بعد ها با برنج سر سفره می آوردند و همه ی مردم این رسم را رعایت می کردند. روز عید ، دید و باز دید ها هم شروع می شد و مردم به خانه ی همدیگر می رفتندو اگر کدورتی هم بود، صلح و صفا می کردند و روی هم را می بوسیدند و چای و نان زرد گندم برشته و تخمه و آجیل و مهمتراز همه ، دل های پاک و بی ریایشان را مثل آینه مقابل هم می گذاشتند تا در آغاز سال نو ، با روحیه ای نو ، عشقی نو و امیدی نو به استقبال آینده بروند ./این نوشته در ویژه نامه ی نوروز1392 هفته نامه ی اتحاد جنوب چاپ شده است.
« سرارادت ما وآستان حضرت دوست »
اقدام جمعی از بزرگواران و بزرگان فرهنگ وادب این بوم و بروانعکاس آن درهفته نامه ی وزین اتحاد جنوب درسالروز تولد این کوچکترین خادم ادبیات ، عرق بر پیشانی ام نشاند چرا که پس از پنجاه سال ، هنوز دست خالی، شرمسار یار و دیارم.
پیشانی ارادت می سایم برآستان مهربانان : هفته نامه ی بلند آوازه ی اتحاد جنوب و همه ی کارکنان عزیز آن ودکترانگالی، فرج ا... کمالی، امید غضنفر، سید طالب هاشمی، رضا معتمد، اسکندر احمد نیا، سید اسماعیل بهزادی، اسفندیار فتحی وهمه ی عزیزانی که پیامک های زیبایشان را نوشیدم و عزیزانم در مجتمع مسکونی برکه چوپان کنگان که تولدم را سنگ تمام گذاشتند.
خاک پایتان محمد غلامی 22خرداد 1391