با درد ،  میان کوچه جاری شده ام

 با خون شهید ،  آبیاری شده ام

 گلبرگ زبس ریخته در دامن شهر

با غزه ی لاله گون بهاری شده ام

-------

کنگان .  مرداد 93 

 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 93/5/5 و ساعت 11:9 صبح | نظرات دیگران()

سالت همه سال ، خرم و شیرین باد !

پیش قدمت ز فرشِ گل چین چین باد !

جانت همه عشق و روزگارت همه سبز

روزت همه روز ، عید و فروردین باد !

 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 92/12/27 و ساعت 11:15 صبح | نظرات دیگران()

با « بردل » ِ نخل ، در کف ِ توفانم

با موج ، تمام ِ عمر  سرگردانم

تا مثل ِ سگم که هفت جان دارم ، باز

سیر از خود و سیر از تو و سیر از جانم

فروردین 91- کنگان - برکه چوپان

 نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 92/3/17 و ساعت 12:39 عصر | نظرات دیگران()

این مثلاً شعر فی البداهه آمد . اگه بخواد کاری جدی از آب در بیاد ، باید بمونه و روش کار بشه که من حوصله اش را ندارم . پس همان بهتر که زیر آب بمونه . 

با آنکه تویی همیشه مهمان ِ دلم

بر صندلی  ِ وجود و بر جان ِ  دلم

تا یار ِ قشنگ تر رسد ، رد نشوی

از فیلتر ِ شورای نگهبان ِ  دلم

برکه چوپان- کنگان 4خرداد92

 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 92/3/4 و ساعت 7:15 عصر | نظرات دیگران()

افسوس زمانه تلخ و پر نیرنگ است
 

با جام دلم در آستینش سنگ است

ای غنچه ی باغ آرزوها    ای دوست

 باز آ     باز آ     دلم برایت تنگ است

_____________

بهمن 91 - برکه چوپان

 نوشته شده توسط محمد غلامی در چهارشنبه 91/11/11 و ساعت 7:50 صبح | نظرات دیگران()