سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ناتوانترین مردم کسى است که نیروى به دست آوردن دوستان ندارد ، و ناتوانتر از او کسى بود که دوستى به دست آرد و او را ضایع گذارد . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 آذر 5

زیبایی . زیبایی . زیبایی وافسوس که چرا نمی توانی این همه زیبایی را توصیف کنی.باید دید. باید لذت آن را چشید. خلیج همیشه سبز پارس با درختان نشسته بر ساحل که احساس می کنی نقاشی شده اند بر صفحه ی آب و هرروز خستگی ام را می شویدوقتی موج می آید. وقتی آرام است. وقتی رنگ به رنگ می شودومدام مرا به خود می خواند درساحل روستای برکه چوپان اما امروز دو چیز دیگر هم بود. 

یکی در برکه چوپان آسیابی (آس آب )وجود دارد کنار دره ای خشک با اندک فاصله بین روستا وکوه ، یادگار ساسانیان. با بهنام رییسی رفتیم. معماری زیبا ، مهندسی دقیق. زیربنای مربع با ابعاد 2/5متر بلندای 2متر ازسنگ و ساروج واستوانه ای به ارتفاع 2/5 متر نشسته بر آن و دهان گشوده به آسمان.با قطر 8متر . سنگ های تراشیده  که نما را باشکوه کرده و درونی صاف .اندیشیدم که آب؟  یادم آمد سدی از ساسانیان در حد فاصل کوه های دشتستان و فارس که آب جمع شده را به دشت زیبای شبانکاره و دشت گور هدایت می کرد درناحیه ای که امروز سد رییسعلی دلواری واقع شده..درون دره ها را نگاه کردیم . سنگ چینی منظمی که زمانی آبراهی بوده لابد از سد یا چشمه ای تا آسیاب  و به سمت شرق امتداد داشت. هوا آنقدر تاریک بود که مجبور بودیم برگردیم تا فرصت دوباره ای دست دهد . دیگر لپ تاب آقای ایاره بود. ایاره 60 سال سن دارد و همکار من است . بسیار پرحوصله و آرام . درمدت کوتاهی که به شبکه ی جهانی اینترنت پیوسته ایم، چنان جانش گرم شده که از مرخصی برگشت و لپ تابش را روی میز نهاد. او با این کار نشان داد که دانش ، سال نمی شناسد و به جای چشم بستن و ندیدن ، باید چشم و گوش به واقعیت های دنیای امروز گشود حتی اگر شصت سالت باشد .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 91/8/28 و ساعت 1:31 عصر | نظرات دیگران()

تاظهرهیچ چیزی معلوم نبود.داشتم ناهارمی خوردم که آقای علامه زاده مجوزراصادر کرد و به سوی برازجان حرکت کردم تا شب رابه دیدار مادرم بشتابم.دوشنبه بیشترخواب بودم و شب نیزبادوستان بناری مقیم برازجان به سالن فوتبال رفته وبازی کردیم.قبل ازآن نیز چند خیابان را دورزده بودم. حاج الله کرم باقری با خانواده آمدند تا برای بامداد فردا آماده باشیم .آماده بودیم .حرکت کردیم تا آبشار یاسوج.هوای خنک وصدای آب وسفره و خنده وتا صبح کلی پول هدردادن که هنوز کناردستشویی نرسیده بودی باید 200 تومان می دادیومجبور شدی روز بعد قبل از بیدارشدن نگهبان برخیزی و بعد راهت را ادامه بدهی و بروی و بروی تا مارگون. شاید لطف خدا بود که درست یک ساعت و نیم درترافیک ماندیم و به مقصود نرسیده برگشتیم که بهشت را درباغی دیگر ببینیم . سیب از سرتا سر درخت می بارید و برخاک بوسه می زد و ما مبهوت این همه زیبایی . پیش ازآن نیز درباغ آقای احمدی آنقدر هلو و شفتالو و شلیل چیدیم که آن را بین دوماشین تقسیم کردیم که بار یکی سنگین نشود.عصریاسوج بود وباغی درلابلای کوه . چای و گردووشب پارک ساحلی درهوای سرد. صبح وآب جوی ودستشویی که آب نداشت تا زن و مردبشکه های خالی آب معدنی و نوشابه ازآب جوی پرکنند دسته دسته . صبحانه درنورآباد وناهار پنج شنبه دربرازجان که همه خواب رفتیم بی ناهار.عصر زدم بیرون ساعت حدود 6 بودتامنزل دوستی . شب هم ازبنارآمده بودند . خانواده ی حیدرباقری.جمعه هم نیمه نهایی باشگاه های دست اول برازجان بود که تیم فوتبال بنار با شکست دادن پاس برازجان به فینال رسید. روز شنبه به دفتر اتحاد جنوب سرزدم و با دوستان دیدار کردم تا عصر عازم کنگان شوم و شب را درآن جا باشم  .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/6/28 و ساعت 9:56 عصر | نظرات دیگران()

«اهرم» گرهی بین امروز و جوانی من . کنارخیابان نشستن ها وانتظار کشیدن ها تااین که نیسانی بیاید و تو دستت به میله ای بند شودو 22 بار باریکه ی آب تنگ با هوش را بگذرانی تا دیار مهر . این بار هم پیچ و خم ها بود اما بی عبوراز آبی که از دو تونل باید بگذری . که گذشتیم ورسیدیم. غروب . همسرم رادر«شاهیجان» پیاده کردم و با «علی اسپرغم» راه افتادیم.« طلحه» اگرچه زادگاهم نیست اما زادگاه بسیاری از خاطرات شیرین روزهای جوانی من است. این بار هم خاطرات ، مارا می کشاند و می رفتیم و کوچه به کوچه سرک می کشیدیم . گاهی درنقطه ای درنگ و سوالی و زمانی درمقابل دری توقفی . صدای کفش های« علی» می آمد پشت خانه ی« بهروز» . مادرم می گفت «اسپرغم» ازکوچه می گذرد. می آمد و قلیانی می کشید دردومین مرحله ی شب نشینی و گپ وگفت ها. کناردره ی خشکی می گذشتم به سوی مدرسه ی راهنمایی با جمعی از بچه های شیرین که خنده از لبانشان پاک نمی شد « منصور شهریاری، اصغر شهریاری، رحمت راستی ، یونس افشین و.....» . کنار دره ی خشکی می گذشتیم من و علی تنها و همه چیز درجای خود بودو هیچ چیز جای خود نبود.کوه همان بود و سنگ همان جزاین که نخل ها پریشیده بودند مثل موهای سپید من درکوچه هایی آشنا . ازمدرسه تا خانه را برگشتیم . ازهمان راه . برهمان سنگ ها. سنگ هایی که روزی کفش های مرا می شناختند.. کوچه ها را یکی یکی تکرار کردیم و حتی برای خارج شدن ، از کنار باغ میرزایی گذشتیم و درکنار سونگ ها نخلی بلند وتنها نبود در « چهک » جز درخیال ما و در شعر من که هنوزگنجشکان را به میهمانی سایه وخرما می خواند . و همه چیز درجای خود نبود حتی درختی همیشه ایستاده درخانه ی علی هم رفته بود. سپیداری که شب ها ماه درآن لانه می بست و به شعر های ما گوش می سپرد. اما من این بار 25 سال جوان تر شده بودم میان باغ . کنار لیمو و نخل . همراه با آواز قلیان و زوزه ی شغال و آب و بال پرنده .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در پنج شنبه 91/4/22 و ساعت 1:47 عصر | نظرات دیگران()

خردادآمده بودوبوی دریاوبهار. بوی دیاروشعروبوی عشق ولبخند . بوی دیدار و انتظار که به پایان آمد. من وعیسی عباس زاده بودیم که « دیده به دیدار دوست » باز کردیم. حمید علامه زاده دوستان جوان شاعررابه دفتر خویش دعوت کردبا پذیرایی و مهر. ودوستان که باورنداشتند مدیری فنی درشرکتی خصوصی ، اینچنین شیفته ی ادبیات باشدو مشتاق شعرو به تمام معنی انسان بود و انسان. یک روز هم که ازخودش برایم گفته بود مرا منقلب کرده بود. شربت شعرها را که چشیدیم دوستان عزم دیار جم داشتند . دیار ادب و شعربا بوی آتشی که هنوز درکوه ها و تپه ها یش سرگردان است. تارا حیدری با لبخند های همیشگی عصاره ی محبت و مهربانی  و دوستش خیری. آشو صفری که آشوب جان هاست . مهدی شیخیانی با فروتنی و عشق .اسفدیار فتحی که پشت عینکش دریا جریان داشت کناردریای زیبای برکه چوپان. خلیج پارس. بوسه ها، لبخند ها و ماشینی که به سوی جم می رفت لبریز از عشق و شعرومن مانده بودم با چند«اتحاد جنوب» که همیشه دوستش می داشته و می دارم واین بار مرا شرمنده کرده بودند درزاد روز تولدم با تصاویر عزیزانم دکترانگالی ، فرج الله کمالی ،رضا معتمد، سید طالب هاشمی، اسکندر احمد نیا ، سید اسماعیل بهزادی، امید غضنفرو اسفندیار فتحی ومن همیشه شرمسار و وامدارشان خواهم ماند که ماندم و تنهایی وشب های گرم برکه چوپان .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 91/3/19 و ساعت 9:5 صبح | نظرات دیگران()

در حاشیه ی چهارمین جشنواره ی استانی سنگار افتو 

بامدادان 14 اردیبهشت با مجید متوسلی، معصومه خدادادی و بتول قاسمی راه شهرستان دیلم را درپیش گرفتیم. من و خانم خدادادی از دشتستان و آقای تنگسیری از دیلم، داوران چهارمین جشنواره ی استانی شعر محلی سنگار افتو بودیم که از صبح تا ساعت 13 و اندی به تبادل نظر پرداخته و بالاخره درانتخاب شاعران برتر ، به توافق نهایی رسیدیم. پیشتر نیز هرکدام به طورجداگانه ، نظرخود را به اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان دیلم فاکس کرده بودیم.روز جمعه 15/2/1391 سالن مجتمع پیامبر اعظم دیلم ، میزبان شاعران محلی سرای استان بود.هفتاد(70)شاعر با بیش از 200 اثر درجشنواره شرکت کرده بودند.از بخش ویژه(خلیج فارس – شهادت) دوشاعر و از بخش آزاد نیز ازمیان جوانان و بزرگسالان ، هرکدام به طور جداگانه 3نفر برگزیده و 10 نفر شایسته ی تقدیر انتخاب کرده بودیم.چند نفر نیز فقط برای شعر خوانی انتخاب شده بودند.شاعران برگزیده ی بخش جوان، فاطمه پولادی از باغک، راضیه باقر زاده از گناوه و مهدی شیخیانی از دشتی وشاعران برگزیده ی بخش بزرگسال ، محمود صفری از شبانکاره، امرالله خدری از دیلم و حمید زارعی از دشتی بودندکه پس از بارها خواندن آثار رسیده و جمع نظر هرسه داور، انتخاب شده بودند. چند نکته نیز درحاشیه برایمان روی داد . یکی اعتراض شاعری از دشتی که گفت هیچ یک از داوران نتوانسته اند شعر به زبان (گویش) دشتیاتی را بخوانند . این حرف که بی دلیل و منطق بیان شده بود را خانم خدادادی درهنگام خواندن بیانیه ی هیئت داوران پاسخ داد. وی گفت چگونه هیچ یک از داوران نتوانسته اند شعر گویش دشتیاتی رابخوانند حال آن که 18 نفر از 28 شاعر انتخاب شده، شعرشان به گویش دشتیاتی است. نکته ی دیگر نیز اعتراض امان الله ابراهیمی به من بودکه گفت شعر مرا روی حساب و منظورهای دیگری انتخاب نکرده اید.وی که شعرش جزو 10 شعر شایسته ی تقدیر انتخاب شده بود ، معتقد بود که باید جزو سه نفر برتر باشدو به همین خاطر گفت : اگر یک نفر از این 6 نفر برگزیده ، شعرش از شعر من بالاتر باشد، من دیگر شعر نمی نویسم.من نیز گفتم که ما بدون درنظر گرفتن نام شاعران، آثارشان را بررسی کرده ایم و شعرت از شعرهر 6نفر برگزیده پایین تر است. عصر روز شنبه 16/2/91 نیز با همان همراهان روزهای قبل، به شبانکاره رفتیم تا درجلسه ی بزرگداشت مقام معلم که به همت آقای نادرآزاده برگزار شده بود شرکت کنیم و شعر بخوانیم.روز یک شنبه نیز ازطرف مدرسه راهنمایی حافظ دعوت بودم که رفتم و شعر خواندم و از مهر دانش آموزان و همکارانم خاصه آقای مهدی دریسی سرشار شدم . حافظ برای من مدرسه ی خاصی است چراکه هم دوران راهنمایی درآن درس می خواندم و هم بعد ها درآن تدریس می کردم و همان جا بود که بازنشسته شدم  .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در دوشنبه 91/2/18 و ساعت 9:16 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8      
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 121
بازدید دیروز: 63
مجموع بازدیدها: 474306
جستجو در صفحه

لینک دوستان
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه