ادبیات و فرهنگ
بهاران تاختن بگرفت بر خیل زمستانی
زمین زد سکه با نام قبا پوشان بستانی
هوا آمیخت با گل ها پس آنگه ریخت در دل ها
غزلخوان رفته بلبل ها به طرف گل به مهمانی
جهان شد غرق در زیور ز هر سو غنچه ای زد سر
نشسته پیش یکدیگر پری روی بیابانی
زمین از سبزه نیکو شد فضا از عطر خوشبو شد
جهان خوشتر ز مینو شد و یا شد جنت ثانی
گلستان بلبلستان شد همه بستان دبستان شد
نوا خوان جمع مرغان شد چو اطفال دبستانی
چمن برد یمانی شد گلستان جاودانی شد
گهِ عیش و جوانی شد که دریابی و بتوانی
نثار مقدم گل ها سرود نغز بلبل ها
که می خوانند از دل ها به هنگام غزلخوانی
شده وقت خروشیدن به عیش و نوش کوشیدن
بیار آن را به نوشیدن که می دانم و می دانی
اگر خواهی بهاری خوش برو با گلعذاری خوش
به طرفِ جویباری خوش کزو صد بوسه بستانی
فروردین 1370