ادبیات و فرهنگ
خبر تکان دهنده و کوتاه بود « دوستان چند دقیقه پیش حاج جمشید زاهدی بر اثر سکته به رحمت ایزدی پیوست » باور کردنی نبود اما واقعیت داشت . جمشید از دوستان دوره ی نوجوانی و جوانی نسل من بود که خاطرات بسیاری از او در ذهنمان باقی مانده است . او مثل همه ی بچه های روستا ، کودکی را با فقر گذراند و با پای برهنه در کوچه های خاکی بنار آب شیرین قد کشید و تا زمانی که زندگی چهره ی جدی خود را به او نشان نداده بود ، فوتبال بازی کرد و بعد که برادرش علی به خیل شهیدان پیوست و خودش نیز مسافر جبهه ها شد ، مرحله ی دیگری از زندگی را تجربه نمود .او شخصیتی معتبر و قابل اعتماد داشت و هر کجا سخن از انجام کارهای عام المنفعه بود ، او نیز حاضر می شد . جمشید تک بعدی نبود . هم خیّر بود و هم مسئولیت پذیر و در مقطعی از تاریخ بنار ، به فاصله ی قریب ده سال که در تشکیل شورای اسلامی وقفه ایجاد شده بود ، وی به تنهایی بار مسئولیت شورای روستا را به عهده داشت . او همه جا حضور می یافت و هر سال بی هیچ تکلفی در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین در روستا ، آب و شربت تقسیم می کرد . آخرین بار که او را دیدم ، 29 شهریور در مراسم عاشورای حسینی بود که لیوانی شربت در دست نزدم آمد و آخرین بار که تلفنی با او حرف زدم ، آخرین شب زندگی او بود ودریغا که این را نمی دانستم .او رفت و به برادرانش علی و ناصر ملحق شد و من باهزاران اندوه درگذشت نابهنگام او را به خاندان زاهدی ، کهنسال و عباسی و به مردم روستایم تسلیت می گویم .
محمد غلامی . جمعه 16 آذر 1397