ادبیات و فرهنگ
استاد ابراهیم ثابت طی بداهه ای خطاب به اینجانب سرود :
دلنشینی، دلپسندی مثل رودی خوش ، روانی
فارغ از غوغای آهن در پی گل ها دوانی
می نویسی ، می سرایی از لب معشوق شیرین
گاه سعدی ، گاه حافظ ، گاه مولانای جانی
هم گلی ، هم بوستانی ، هم شرابی هم گلابی
هم مریدی هم مرادی ، نقل جمع دوستانی
شعر ، مثل آب بر لب ، شور مثل روح در جان
عشق مثل سایه با تو ، می کند هم داستانی
آنقدر زیبا نشاندی پیر عشقت را بر ما *
عاشقِ معشوقه ی تو ، می شود هر نوجوانی
هم نشین دلنشینم ، چشمه سار شعر خیزم
تا ابد مانا بمانی ! سبز و گرم و آسمانی
*بر : به معنی پیش
ابراهیم ثابت
در پاسخ به بداهه ی استادم ابراهیم ثابت عزیز . اگر چه شعر من با وجود وزن یکسان ، هم وزن شعر ایشان نیست :
شاخه ی سبزی که لبریز از گل و برگ بهاری
ای که در باغ هنر با شعر داری روزگاری
همره شیرین جانی رهنمای شاعرانی
تا برآری در کف پای ادب گر رفت خاری
گاه با دانش پذیران کاروان سالار دانش
گاه با بندر نشینان بی غروری با وقاری
گرچه پیری در سخن ، مثل جوانان با نشاطی
با همه شور جوانی مثل پیران بردباری
تا شود ثابت ارادت های اسماعیل شعرم
تیغ نقدی را برآور ای که ابراهیم واری
محمد غلامی