ادبیات و فرهنگ
برگی فایزانه برای تو
از کتاب دو دلتنگی دو پرواز . مجموعه شعر فریبا جلالیان . صفحه ی 56 تا 58
برای محمد غلامی
و دو کتاب زیبایشان ( نام تو باران ) و ( از رنگ باستانی چشمانت )
نام تو باران ست ،
یا سحرگاهانی که ماه
از بودن با او
لذت بر لب هایش نشسته !
نه ... ! نه ... !
تو همان شب هایی هستی
که ستاره هایش آنقدر به زمین
نزدیکند که نغمه های
دوستت دارم ، به هفت آسمان
دلت می رسد ...
نمی دانم !
شاید این واژه ها را از
( رنگ باستانی چشمت )
در بوم تابستانی خیال
کشیدم که
هر روز در گلدان کنار ایوان
می خواهد خود را
به ابرهای جا مانده در
گلویت برساند !
نام تو باران
نام تو ماهی
شاید هم
قطره ... یا
دریا
نمی دانم !
هر چه هست
مرا خروس خوان بیدار می کند !
« پیش از سپیده بوی تو می آید » *
مرمرشک ها مرا پر می کنند یا تو ... !
نمی دانم ... !
وقتی به خود می آیم
گیسوان صبح در من روییده
و چغول ** پری وار
می خوانند ...
گل از لب های خندان تو سر زد
شقایق ها ز دامان تو سر زد
خدا همراه یک دنیا دو بیتی است
که از آن سوی چشمان تو سر زد
*از کتاب از رنگ باستانی چشمانت
**چغول پرنده ای کوچک و اندکی بزرگتر از گنجشک ساکن دشت های گرم و نیمه گرم که از حشرات و غیره تغذیه می کند به دلیل بال های گردش پرواز خاصی دارد . لانه اش را روی زمین بین کشتزارهای باز می سازد .