ادبیات و فرهنگ
دهه ی هفتاد با او آشنا شدم . وقتی که با تعدادی از دوستان ، در پایان هر هفته از برازجان به شیراز می رفتیم تا ادامه ی تحصیل بدهیم . در تمام مدت چند سالی که سفرهای ما ادامه یافت و با او هم اتاق بودیم ، هیچگاه کسی از او و او را از کسی ناراحت ندیدم . علی نه تنها دوست ما بود بلکه مثل پدری مراقبمان نیز بود . با او که بودیم ، می گفتیم ، می خندیدیم و چنین روز هایی را در ذهن خود مجسم نمی کردیم .
او اهل دی بود و آنقدر با حوصله و آرامشی آمیخته با لبخند که باور نمی کنم در تمام مدت زندگی کسی از او کدورتی به دل گرفته باشد .
علی آزاده دل انسانی وارسته بود از قماش آدم هایی که جز خوبی نمی اندیشند و جز نیکی انجام نمی دهند . او همیشه مهربان و سخاوتمند بود .
رفتنش را باور نمی کنم و هر لحظه انتظار می کشم که از گوشه ای برخیزد و با خنده های شیرین همیشگی بیاید و ما دوباره گرداگردش جمع شویم .
فقدان او زخمی التیام نیافتنی است برای کسانی که او را می شناختند .
کوچ باورنکردنی او را به خانواده ی ایشان ، بستگان ، دوستان و شاگردانش تسلیت می گویم .
محمد غلامی
کنگان - 28 بهمن 1396