ادبیات و فرهنگ
لطف حق
شاید نتوان دو اصطلاح حکیم و عارف را هم زمان برای شخصی به کار برد ولی پروین اعتصامی حکیمی عارف و عارفی حکیم بود که با قلبی مالامال از محبت و عشق و سری پر شور و روحی وابسته به عالم ملکوت ، اشعاری جاودانه سرود و با شعرهایش جاودانی شد . وی شاعری بلند همت و سخندانی توانا بود که هر شعرش روزنه ای به روح بلند اوست و در این میان نگاهی کوتاه به مثنوی لطف حق او داریم .
پروین در این شعر ، عارفی است به تمام معنی و هستی را از انوار الهی می بیند :
این سخت پروین نه از روی هواست
هر کجا نوری ست ز انوار خداست
در ابتدای این حکایت با انسانی رو به رو هستیم که اگر چه امر حق را اطاعت کرده ، ولی در دلش هنوز تردید وجود دارد و جالب این که او حرکت کرده و تردید دام راهش نشده است . مادر ( انسان سالک ) از یک سو دست به گریبان اندیشه ی باطل است از سویی دیگر ، فرزند ( همه چیز ) خود را فدا می کند و شاید از همین همت بلند است که از همان ابتدای راه ، دلش مهیای پذیرش وحی می شود :
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
و نکته ی مهم این که آنچه در راه خدا داده می شود ، پذیرفتنی است :
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
او با نگاهی عارفانه مسائل را طرح می کند و به نظر می رسد که رنگ جبر و تفویض در این مثنوی به به گونه ای زیبا پرتو می افکند :
رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه می گوییم ما آن می کنند
ما به دریا حکم طوفان می دهیم
ما به سیل و موج فرمان می دهیم ....
سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت
زآتش ما سوخت هر شمعی که سوخت
و به راستی این سخن یاد آور سخن حافظ است که فرمود :
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است
با این تفاوت که جبر و تسلیمی که پروین در سرتاسر دیوان خود مطیع اوست ، در مقابل شرار عصیان حافظ رنگ می بازد که گفت :
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
بنار آب شیرین – آذرماه 1370