ادبیات و فرهنگ
مرخصی را طوری تنظیم کردم تا برای روزهای لازمی که دعوت شده بودم ، در دشتستان باشم . صیح روز بیست و هشتم با همسرم به بوشهر رفتیم و از خیابان ساحلی جفره ی منیرو تا بندرگاه چرخی زدیم . عصر در حسینیه ی بندرگاه جلوی در ایستادم و پس از پایان مراسم سالگرد ماشا الله فولادی ، عازم برازجان شدیم . شب نیز مثل تمام شب های برازجان ، نزد مادرم رفتم . سی ام آذر ماه اما دشتستان بارانی بود که نیما از بوشهر آمد تا بعد از غروب آفتاب ، با او و همسرم عازم گناوه شویم . شب بود . باران و موسیقی و موسیقی باران در اندیشه ای یلدایی . زیر نور و تاریکی و هوایی که شمالی شده بود که حسن حیدری خبر لغو شب شعر یلدایی گناوه را رساند . در اولین دوربرگردان برگشتیم تا راه به راه به بازار برویم و آجیل بگیریم و نزد مادر سر بزنیم و بعد هم بچه ها بیایند و جمع بشویم . صبح روز چهار شنبه اما پاکتی گچ خریدم و با نیما به پشت بام رفتیم تا حاشیه ی شمالی خانه که آب پایین انداخته و موجب خرابی گچ و دیوار شده بود را ترمیم کنیم . در فاصله ی چند ساعتی که بالا بودم ، با دست و لباسی گچی ، چندین بار با خانم معصومه خدادادی و آقای دکتر غلامرضا ابراهیمی که از داوران جشنواره بود سخن گفتم و این که مجال نوشتن بیانیه ی هیئت داوران را ندارم . دکتر حسین جلال پور بیانیه را که نوشت ، در واتس آپ برایم ارسال کرد . عصر هم خوابیدم تا سرحال تر از همیشه در مراسم اختتامیه ی طنز محلی « چهک و پریک » شرکت کنم . تنگ غروب که بیدار شدم ، شنیدم که آقایان کمالی و هاشمی نباید شعر بخوانند و دیگران نیز شعرهایی را می توانند بخوانند که واژه ی « یلدا » در آن نیامده باشد . با بتول و غزل به جلسه رفتیم . استقبال چنان بود که جای خالی برای ایستادن هم به سختی گیر می آمد . نزد دکتر ابراهیمی رفتم . وی بیانیه را روی کاغذ هم آورده بود و از من خواست تا حداقل یک بند از برداشت هایم نسبت به شعرها را به آن بیفزایم که چنان کردم . از آنجا که شعر من نیز یلدایی بود ، اعلام کردم که شعر نمی خوانم اما به احترام جلسه و مردم وخانم خدادادی و آقای شهرام قلی زاده و این که از طرف آنان به عنوان یکی از داوران انتخاب شده ام ، تا پایان مراسم با افتخار خواهم ماند . برخی مراسم حاشیه ای ، جلسه را به سوی جشن می کشاند و از اهداف اختتامیه ی جشنواره ی شعر محلی دور می کرد اما چون باعث شادمانی مردم بود ، شخصا با آن چندان مشکلی نداشتم ولی در پی دستورات مبنی بر نخواندن شعرهایی که واژه ی یلدا در آنان آمده ، ابهاماتی پیش آمد . وقتی تعدادی از شاعران نتوانستند شعرهای برتر و برگزیده ی خود را بخوانند ، به ناچار شعرهایی خواندند که در حد و اندازه ی جشنواره نبود و نه تنها بسیاری از مردم از آن ها به درستی انتقاد داشتند ، بلکه داوران نیز آنان را حذف کرده بودند . این نکته گلایه های تعدادی از دوستان شاعر را نیز در پی داشت و به این شبهه دامن زده بود که داوران افراد برگزیده را نه بر اساس قوت شعر بلکه بر اساس روابط برگزیده اند . این انتقادات که هم حضوری و هم در فضای مجازی مطرح شد ، نه تنها مرا ناراحت نکرد ، بلکه آن را حق افراد می دانم اما از برخی اقدامات ، از جمله اقدام خانم دکتر نعیمه متوسلی که خود از داوران بود ، به شدت متاسف شدم چرا که بدون مشورت با داوران ، و البته با رعایت ترتیب نام افراد برگزیده ی جشنواره ، بی مشورت با دیگر داوران ، متن بیانیه ای نوشته و آن را خواند تا روز بعد در فضای مجازی و در پاسخ سوال او عینا بنویسم :
« من نه تنها با شما مشکلی ندارم بلکه وجودتان را مایه ی افتخار می دانم و تمام زحماتی که برای دشتستان و ادبیات و فرهنگ می کشید را قدر می دانم و به سهم خودم خاک پایتان را می بوسم اما در مورد بیانیه ی هیئت داوران ، باید بیانیه از طرف همه ی داوران باشد و هر کسی آن را می نویسد ، نظر دیگران را نیز جویا شود . من بیانیه ی آقای جلال پور که برایم فرستاده بود را خواندم و نظر دادم و آقای ابراهیمی نیز با من مشورت کرد . به همین دلیل ، آن را بیانیه ی هیئت داوران می دانم و هر بیانیه ای دیگر که بدون مشورت اطلاع من به عنوان یکی از داوران نوشته شده و از من نیز نظری نخواسته اند را به رسمیت نمی شناسم . با احترام »