ادبیات و فرهنگ
نه راهی
نه روزنی
زمان کـُند
تکه آسمانی از تو دریغ
بر سطر ها درنگ نمی کنی
همسایگان را یکی یکی سلام نمی رسانی
دل آماده نباشد
بذرِ مهر در آن می پوسد
ما بافه بافه بهار بودیم
که به هم هدیه می شدیم
کـُلون انداختیم
کیچول بستیم*
در غیابِ هم نشستیم
جهان حنظلی شد که هر روز تلخ تر می شود
_____________________
بنارآب شیرین - 1378
*kichul - گذرگاهی کوتاه و پنجره مانند که دوحیاط رابه هم وصل می کرد .