ادبیات و فرهنگ
از دفتر خاطرات :
این روزها هوای طلحه بارانی است . درختان خیس و زمین نمناک و آسمان دلخواه . اما این وضعیت همیشه شادی آفرین نیست .
بسیاری از راه های ارتباطی طلحه ، با وجود زیبایی ، صعب العبور ، خطرناک و لیز است . راه هایی که از کوهستان می گذرد . از فراز سنگ ها و کنار دره ها .
شب خبر آوردند که یک نفر از راه باریک کوهستانی ، لغزیده و به دره سقوط کرده . این خبر با صدای بلند اعلام شد . زن و مرد حرکت کردند . من نیز بیرون شتافتم . بیرون از طلحه . همراه با مردمی که شتابناک به سوی کوه می رفتند . چراغ های فانوس ، سرتاسر تپه ها و دامنه ها را مشبک کرده بود . مردان راه بلد به جستجو پرداختند . همه نگران بودیم . ساعت یک بامداد بود که پیدایش کردند . اسماعیل کارگر . با دوستش شب هنگام عازم طلحه بود ولی ..... . دوستش مردم را با خبر کرده بود . او را لباس گرمی پوشاندند و بر قاطری سوار کردند . در شب ، روی قاطر خمیده به نظر می رسید . در حالی که سخت از او مراقبت می شد ، به روستا آمد . خوشبختانه به خیر گذشت .