سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
در نبودِ برادرتان، به بهترین شکلی که دوستدارید در نبودتان از شما یاد کند، از او یاد کنید . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8

 صبح یکی از روز های گرم تابستان بود. خود را برای رفتن به رودخانه برای شستن لباس و چیدن هندوانه در چَم(زمین اطراف رودخانه) آماده می کردم. درب حیاط را کوبیدند. در را بازکردیم مهمانان ناخوانده بودند. آنها را به درون خانه راهنمایی کردیم. همسرم به استقبال آنها آمدو آنها را به درون خانه ای به نام مجلسی(پذیرایی امروزه) هدایت کرد. مهمانان ، مقداری گوشت تازه به عنوان هدیه برایمان آورده بودند. ما نیز آن روز ناهارمان «تَلیت ماست» بود. ما در این فکر بودیم که با خیال راحت به رودخانه برویم، لباس ها را بشوییم،حمام کنیم و در پایان به مزرعه هندوانه(لاله) که در چَم قرار داشت برویم و هندوانه های رسیده را مَج کنیم(تخمه ی آنها را بگیریم) و در پایان مقداری «کاکل» در چَم برای همراه با تلیت ماستمان بیاوریم ولی با آمدن مهمان ها همه ی برنامه به هم ریخت. من ماندم خانه و در تهیه شربت و چای برای مهمان ها به کمک خواهران همسرم رفتم و چون ما آن روز در خانه مواد گوشتی نداشتیم، بنابراین مجبور شدیم از گوشت هدیه شده، مقداری را آبگوشت کنیم. مواد لازم را برای تهیه آبگوشت به داخل آشپزخانه بردم، ناگهان متوجه شدم که کپسول گاز خالی است. چون در روستا، بیشتر مواقع با نبود کپسول گاز مواجه بودیم، به ناچار به روستا ی زیارت می رفتیم و کپسول گاز را تهیه می کردیم. ولی در آن روز همسرم مجبور بود پیش مهمان ها بماند و کسی نبود برای ما کپسول گاز تهیه کند. مجبور شدم یکی از قابلمه های دیواره سیاه قدیمی را که گاهی به روی سه پایه ی «چاله» می گذاشتم، پیدا کنم و غذا را درست کنم. برای من غذا را روی آتش پختن، تازگی داشت چون من اهل آن روستا نبودم. پیازها را به تکه های خیلی بزرگ خرد کردم و گوشت ها را بعد از شستن خرد کردم و به روی پیاز ریختم. مقداری ادویه جات به آن اضافه کردم در نهایت آبگوشت بسیار خوب و خوشمزه ای تهیه کردم و چون رب گوجه در خانه نداشتیم، به آن مقداری آب تمر و دو دانه ی خرما اضافه کردم. ظاهرش خیلی خوشمزه بود. مقداری هم برنج تهیه شد. ساعت از 12 گذشته بود. دخترانی که به رودخانه رفته بودند، در برگشت مقداری خیار زرد(خربزه) و مقداری «کاکل» آورده بودند. آنها را شستیم و خود را برای تهیه ی تلیت برای خودمان آماده کردیم. نان را ریز کردیم و در کاسه ی بزرگی ریختیم. پیازها را شستیم و تکه تکه کردیم. ناگفته نماند در حین این عملیات ، یک لحظه از فکر آبگوشت بیرون نمی رفتم چون خیلی انتظار می کشیدم که شاید مقداری از غذای همسرم و یا پدرش اضاف کند و من آن را بخورم. در همین فکر بودم که مادر همسرم در حال غرولند وارد شد و گفت: چه کسی شیر را در کَـَل( محلی برای نگه داری شیر که تبدیل به ماست شود) گذاشته؟. ما همگی با دهانی باز و شگفت زده به او خیره شدیم و هیچ نگفتیم. چون وضع خیلی وَخیم شده بود. ظرف شیر، هنوزشیربودوبه ماست تبدیل نشده بود. حالا این نه من بودم که در انتظار بازگشت سفره ی مهمان ها بودیم بلکه5 نفر دیگر هم به من ملحق شده بودند. آن روز مرغ ها هم هیچ تخمی نگذاشته بودند. در این گیر و دار و جنگ و جدال،ازخانه ی پذیرایی گفتند: بیایید سفره ها را جمع کنید. من داوطلب شدم که سفره را بیاورم. فکر خوردن آبگوشت یک آن از ذهنم بیرون نمی رفت. وقتی داخل مجلسی رسیدم و ظرف های خالی از غذا را دیدم پاهایم بی حس شد . با بی میلی سفره را جمع کردم و درون آشپزخانه رفتم و ظرف ها را گوشه ای گذاشتم . به قابلمه ی خالی و چند تکه سیب زمینی که درون قابلمه من را نگاه می کردند، خیره شدم. دلم می خواست یک تکه از آن را روی نان خشک محلی می گذاشتم و آن را له می کردم و با پیاز می خوردم ولی دریغ. زیرا دیدم گربه ای در کنار دیگ نشسته و با تکه ای سیب زمینی روی زمین بازی می کند. با دلی خالی، سر را بر روی متکا گذاشتم و خوابیدم .


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 95/2/7 و ساعت 5:11 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 75
مجموع بازدیدها: 475115
جستجو در صفحه

لینک دوستان
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه