ادبیات و فرهنگ
جومه زرد
به نوذر فولادی
بهار بود . گل روییده بود . زرد . آبی . سرخ . بنفش . رنگارنگ . در هزار رنگ . هزار رنگ ؟!!! چرخان . بهار در « کلمه » بود . زندگی می چرخید . عشق می چرخید . جوانی می چرخید و زیبایی به شکل دایره می چرخید . درختان پر شکوفه . نه . بافه بافه شکوفه ی انبوه به قامت درخت . گل . شاخه ها رنگ می افشاندند . موج بر می داشتند و تو را می بردند تا روزهای جوانی . تو را می کشاندند تا جاده های تاریخ . تو در قصر نشسته ای یا در میانه ی میدان و مردم می آیند انبوه . شاباش می دهند به عروس . به داماد و تو گوش می سپاری به « جومه زرد جونم گله ی تو چنه ...» و چشم به جومه زرد و گله ی از روزهای سوخته . به « نوذر » هم می گویی . تا لبخندی بزند پشت چند ردیف طناب رنگی زیر لامپ های تزینی رنگارنگ و هر بار چیزی از جانت سرریز کند و بیامیزی با آهنگ بلند ترکی و لبخندی ببینی و گمان ببری که سخنانت را شنیده اند در آن هنگامه و سرت را بچرخانی به سوی جومه زرد . جومه زرد ؟ رنگین کمان . که می چرخید در میدان و « نیما » بیاید و در گوش تو چیزی بگوید و به ناچار برخیزی اما دلت نشسته باشد روی صندلی ردیف اول و چشم بر ندارد از زلال رقص رنگ ها و مدام زیبایی ها را به تو برساند حتی از تونل ها هم گذشته باشی و جومه زرد همچنان رقصان در مقابلت .