ادبیات و فرهنگ
زنده یاد ایرج شمسی زاده از کسانی بود که شعر محلی جنوب تا همیشه وام دار اوست تا آنجا که یک رکن از چها رکن این بنا بر شانه های او نهاده شده است .او به گویش لری لیراوی بسیار کمک کرد و شیرینی آن را به همه چشاند .
در باره ی وی صحبت کردن دشوار نیست اما ابعاد او متعدد است . بعد شخصی او این که « کارلِ او مثِ گزّه ، سرِ تا » بود . ایرج همان بود که ادعا می کرد و بر خلاف بسیاری از افراد دور و برمان ، یک چهره بیشتر نداشت و همیشه شفّاف و روشن بود . رفتاری که در این روزگار ، کمیاب است چرا که ما ، معمولا دو نفریم . یکی در خلوت خودمان و دیگری در جامعه . ایرج یکی بود . بی رنگ و بی ریا .
ایرج مردمی بود . با همه چنان دوست که هر کسی نزد خود فکر می کرد که بهترین دوست اوست . همه را دوست می داشت و با حوصله بود . خودش را با هر سطحی از مردم تطبیق می کرد . اگر اهل دانش و فضل بودی ، با تو همراه بود و اگر عامی ، با تو همدم . اگر چه خیلی ها بنا به « مصلحت وقت » او را کنار زدند اما او کسی را پس نزد و از کسی بدگویی نکرد . اگر هم گاهی و به مناسبتی از کسی یاد کرد ، در قالب طنز و با بذله گویی و ظرافت بود و به شیوه ای که شخصیت کسی شکسته نشود . او خوش مشرب بود . کسی از هم نشینی با او خسته نمی شد . احترام همه را نگاه می داشت و اعتقاد همه را حرمت می نهاد . این گونه رفتارهای او را نه تنها در مجالس و محافل ، بلکه در برخورد های معمولی روزانه نیز به وضوح می شد دید . ایرج به قول حضرت حافظ ، « عاشق و رند و نظر باز » و در یک کلام ، « به چندین هنر آراسته » بود . این ها گوشه ای از شخصیت فردی او بود اما آنچه ایرج شمسی زاده را جاودانه کرد ، ورای این ها بود . او با هنر شعر به میان مردم آمد و با مردم آمیخت و زبان مردم شد . دشتستان - فروردین 94