ادبیات و فرهنگ
با پریزاد شعر
امروز را متفاوت از روزهای دیگر آغاز کردم . از برکه چوپان گذشتم و با حسین قشقایی راه پیچاپیچ دوراهک تا ریز را در هوایی مطبوع پشت سرنهادیم که از تشّان بگذریم و بپیچیم در مقابل روستایی با دو خانوار و روزی استثنایی آغاز شود .
حرمیک برفراز تپّه ای با چشم اندازی وسیع و دشتی پر از زیبایی و زندگی بین کوه های زاگرس با خانه ای ساده و بی پیرایه که برای من از هر مرکز رسمی فرهنگی مهم تر بود . مکانی که در آن اندیشه شکل می گیرد ، معرفت قامت بر می افرازد و ادب فیضان می کند تا بنشینیم و شعر بنوشیم و نشستیم .
فاطمه با غزلی از مادر آغاز می کند تا همان ابتدا ، در زلال شعر و زیبایی و طنین خوش صدایش ، اشک های مرا جاری کند و بعد هم پریزاد مرادی غزل بخواند و همچنان دختر ، مادر و ما پیوسته تشنه ی شنیدن بمانیم و بشنویم و عاقبت نا سیراب برخیزیم با کوله باری از مهر و خاطره با « عَلَم عشق » که مجموعه ی شعرهای مذهبی پریزاد است برگردیم تا غروب کنگان را با افتتاح نمایشگاه عکس بیامیزیم و با رو نمایی کتاب تارا حیدری به شوق بیاییم سپس در جلسه ی هفتگی انجمن شعر و داستان کنگان شعر و داستان بشنویم و رضا طاهری که سال هاست از دور می شناسم را از نزدیک ببینیم آنگاه در طبقه ی هم کف اداره ی ارشاد کنگان از خود پذیرایی کنیم و پس از آن ، قشقایی به منزل دوستی برود و من لبریز از سرخوشی یک روز پربار ، به برکه چوپان برگردم .