ادبیات و فرهنگ
امشب از احوال خود نکته ای عجیب دریافتم و آن این که در جوانی ، پیر می اندیشیده ام و در پیری ، جوان . دفتری از دهه ی شصت که دلم نیامده بود بسوزانم را باز کردم . ده ها غزل از آن روز ها . یکی از غزل ها را در اینجا می آورم .
مرکب عمر ندانم چه شتابی دارد
گشت بیچاره که دایم خور و خوابی دارد
در گذرگاه جهان گر بزنی فریادی
باز تا سوی تو بر گشته جوابی دارد
به گمانت که تویی نقطه ی پرگار وجود ؟
اینچنین نیست که هر کار حسابی دارد
بگسل از دام جهان زان که وفایی نکند
با هر آن کس که برایش تب و تابی دارد
باد شاید که غلامی خودش اول شنود
پند خود ، گر چه ز اندرز کتابی دارد
شیراز – فروردین 63