ادبیات و فرهنگ
تو یار بودی و ما بهره مند یاری تو
که رود می چکد از دست های جاری تو
خزان حادثه را هرگز اعتبار نبود
تو بودی و دمِ عیسایی ِ بهاری تو
به سبز قامتی ات سرو می کند تعظیم
و نخل مانده به حیرت ز باوقاری تو
تو مثل جانی و از ما جدا نخواهی ماند
مباد کم سر مویی ز دوستداری تو
ز دیده می روی اما نمی رود هرگز
ز لوح سینه ی ما نقش یادگاری تو
14 تیر 94