ادبیات و فرهنگ
به راستی چه کسی می تواند زندگی خود را فدای دیگران کند که تو کردی بی هیچ انتظار .
در تو اندیشه های زلال جاری بود تا هر بامداد در میدان بزرگ شهر ، دکّه ای بگشایی و جوانان را به بیداری دعوت کنی و بعد ها در آوارگی هات همچنان در گوشه ای مقابل شهرداری قدیمی یا شمال میدان یا در خودت مثل اکنون و با خودت در تمام خیابان ها و کوچه های شهر تا هنوز که من دیروز اولین کتابم را از تو بگیرم و امروز به احترام نامت برخیزم و آواز بخوانم که :
خوش به حالت که دلت را به ره عشق نهادی
شیر ِآن شیر حلالت که از او رُستی و زادی
آنچه در مدت یک عمر ز یک دست گرفتی
با دو دستت همه را در کف اخلاص نهادی
چین پیشانی و آشفتگی موی سپیدت
یاد ایّام جوانی و نشاطی که تو دادی
دل ما خانه ی پیری که مراد همه را داد
عاشق خاک ( برازجان / زیارت /دلیران ) علیِ پیر مرادی