ادبیات و فرهنگ
به شهید مختار مرادی – به یاد شبی تا دیرگاه در میدان های زخمی خرمشهر
__________
در من هنوز
طرحی می شکوفد
تو
بر جاده ی بلند فانوسقه ات
هنوز خون.
مثل جراح
رگ های تلفن را پیوند می زدی
زیر سقف شب .
ما بودیم و خمپاره های مسافر
دیوی
آن سوی آب موشک تف می کرد و
مسلسل هامان به غشغشه می افتاد
لابلای بیشه
شب بود
خستگی خوابیده بود
تو بودی و
گلوی سبز تری بودخرمشهر
____________
خرمشهر – فروردین 1388