ادبیات و فرهنگ
بالاخره پس از چند سال انتظار ، حاصل زحمات دکتر رضا معتمد به نام بدویت معصوم در اختیار علاقمندان شعر گویشی قرار گرفت . دکتر معتمد در این کتاب سعی کرده پنجره هایی به شعر محلی استان بوشهر بگشاید تا خوانندگان بتوانند چشم اندازهای بهتر و بیشتری از این نوع هنر را بنگرند . پیش تر اگر چه در مقدمات برخی کتاب ها ، مقالات و مصاحبه ها از شعر با گویش محلی به صورت تخصصی سخن به میان آمده اما این کتاب با 137 صفحه تحلیل ، تنها کتاب تحلیلی و منبع بسیار مهمی است که صاحب این قلم در این زمینه سراغ دارد . البته اهمیت این کتاب به این مهم ختم نمی شود چرا که مجموعه ای از شعرها ، واژگان ، آوانویسی واژه و مصراع ، نقش دستوری برخی کلمات در جمله و... نیز به وزن کتاب افزوده است . با این همه باید پذیرفت که هیچ چیزی صد در صد کامل نیست و محقق باید مدام در حال ویرایش یاد داشت ها و حتی کتاب ها و مهم تر از همه ، اندیشه های خود باشد . بنا براین آن چه در پی می آید ، پیشنهاد هایی به بدویت معصوم است که احساس می کنم دینی است به گردنم شاید از این موارد ، موردی قابل اعتنا باشد .
در صفحه ی 91 در ارتباط با زنان محلی سرا ، نه تنها می توان خانم پری برازجانی مولف کتاب سیری در گویش دشتستانی را در زمره ی زنان محلی سرا قلمداد کرد بلکه به گواهی سروده های اولیه ی ایشان ، شاید بتوان از وی به عنوان اولین شاعر محلی سرا نیز نام برد . علاوه بر آن ، در همین رابطه بد نیست دو بیت از حافظه ی مادرم نقل کنم که نشان می دهد زنی گمنام از دهستان زیارت دشتستان ، چگونه از دهه های دیر شعر می سروده است :
آغی مومترک قربونِ نومت
Aaghey mowmetork ghorbune numet
خُم کنیزتُم ککام غلومت
Khom kanizetom kokaam gholumet
سال د ای مجال ککام خشش بو
Saal de I mejaal kokaam khashesh bu
کهره بکشیم دورِ مقومت
Kahre bokoshim dowre maghumet
معنی :
آقای محمد ترک ( مقبره ای نزدیک به روستای صفی آباد در دشتستان که زیارتگاه مردم روستاهای اطراف است ) قربان نامت ( بشوم )
خودم کنیزت هستم و برادرم غلامت است .
سال دیگر در این موقع ، حال برادرم خوب باشد
بیاییم کنار مقبره ات کهره قربانی کنیم
وقتی شاعر می گوید خودم کنیزت هستم ، بیانگر آن است که گوینده زن است و دراین دوبیت ، سرشار از عاطفه و دیدگاه زنانه است . نکته ای که در آثار گذشته ی ما کمتر به آن توجه می شد .
درحاشیه ی صفحه ی 96 و انعکاس شعر محلی در مطبوعات استان بوشهر ، شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که در طول مدت دو سال که اینجانب مسئولیت صفحه ی ادبی هفته نامه ی اتحاد جنوب را به عهده داشتم ، به طور منظم در هر فصل ، یک ویژه نامه به شعر با گویش محلی اختصاص می یافت .
نکته ی دیگر این که شاید همه ی ما در این مورد وحدت نظر داشته باشیم اگر خواننده ی شعر محلی ، قبل از خواندن شعری ، حداقل یک بار آن شعر را شنیده باشد ، بهتر می تواند با آن ارتباط برقرار کند . اگر این سخن را بپذیریم ، باید گفت نوار های کاست با صدای پیشگامان شعر از جمله استادان ایرج شمسی زاده ، فرج الله کمالی ، اسماعیل بهزادی و... سال ها پیش راه شعر با گویش محلی را هموار و زمینه را برای استقبال پرشور از شعر محلی چه به صورت کتاب و نشریه وچه جلسات شب های شعر ، فراهم کرده بودند . اما در دشتستان ، اولین شاعرانی که درشب های شعر ، پیش از برگزاری شب های ویژه ی شعر محلی ، در بین شعرهای فارسی معیار ، به خواندن شعر محلی روی آوردند ، حسین دارند و محمد غلامی بودند .
اگر از چنین موارد و حاشیه های بگذریم ، به نظر می رسد موارد دیگری نیز در کتاب وجود دارد که به بیان نمونه هایی از آن ها می پردازم :
به گمان اینجانب ، معنای برخی از واژه ها یا توضیحات ، رسا نیست :
صفحه ی 186 پشنگه : در گویش دشتستانی ، به معنی ترشح نیست بلکه به ذرات ریز آب یا ادرار گفته می شود که پس از برخورد با مانعی ، به صورت نم و رطوبتی ریز ، پراکنده می شوند .
ترزندن : برای سوختن جایی به کار می رود که مو وجود داشته باشد .
رمبندن : به نوعی ویران کردن اطلاق می شود که چیزی از بالا به پایین فرو بریزد .
در ارتباط با صفحه ی 216 بد نیست که فرق جیکه و سیرموک مشخص شود . تا آنجایی که من سراغ دارم ، گیاهانی مانند جیکه ، سیرموک ، گیرقلا ، تس گرگ ، ریش بز و... از نظر ظاهر به هم نزدیک هستند . دراین میان ، جیکه و سیرموک مصرف غذایی دارد . سیرموک که همان سیر وحشی است ، در دشتستان به وفور می روید و بوی سیر هم دارد اما جیکه دو نوع است : الف ملو = که همان گونه که از نامش معلوم است ، ساقه اش مو (مل ) دارد و دربرخی روستاهای دشتستان از جمله طلحه ، مصرف آن را عیب می دانستند . ب خشو (خواشو) = در اصل منظور از جیکه همین نوع است که تفاوت عمده اش با تمام روییدنی های مشابه آن است که دراطراف برگ های این گیاه درست در همان جایی که از زمین بیرون آمده و با زمین تماس دارد ، پوست نازک و سفیدی وجود دارد که در قدیم به آن شلوار می گفتند . این نکته ی ظریف از دید شاعر بزرگ استاد شمسی زاده پنهان نمانده جایی که فرموده :
« تمون جیکه تر واویده و پاش دراومه ... »
صفحه ی 222 – اگر چه منظور از اسب شیطون در این شعر ، سنجاقک است اما در روستای بنار آب شیرین دشتستان ، اسب شیطون یا چناکه ghenaake به حشره ی سبز رنگی که تا حدی شبیه ملخ است ولی اندامی کاملا اسکلتی دارد گفته می شد . این حشره در علف های سبز استتار می شد و مردم معتقد بودند که اگر دامی هنگام علف خوردن ، آن حشره را بخورد ، مردنش حتمی است . همان مردم ، به سنجاقک ، ماتراشک maateraashak می گفتند .
صفحه ی 236 در معنی مازه باید گفت که مردم قدیم زمین را به دوقسمت شووه و مازه تقسیم می کردند . شووه shuweh به زمینی گفته می شد که در هنگام بارندگی به زیر آب می رفت و مازه به جاهای بلند گفته می شد که آب روی آن جمع نمی شد . بنابراین به بلندی های تپه ها و کمرها نیز مازه می گفتند.
صفحه ی 236 در معنی بیت 12 جا داشت که شعر محمد بیابانی نقل می شد تا معنی شعر آشکارتر می گشت . ( ... خر دیزه ی ختی شی بار و اش گُ ... )
نیز معنی تیرمال ص 286 / ری گلی ص 308 / سر چک ص 309 / برم خوتسی ص 326در شعر مرادی / نحوه ی بستن مشک ص 330 / و... یا موارد مهم از قلم افتاده ای مثل : رهنمه بردی ص 208 / محک اشتن ص 327 / جل حمالی ص 322 / و... مواردی قابل گفتن است ولی بیم آن می رود که جزییات کار باعث ملال خواننده شود .
تا اینجا ، موارد طرح شده اگر هم به جا و وارد باشند باز هم از ارزش کار نمی کاهند اما افسوسی دایم همراه خواننده می ماند که ای کاش خانم معصومه خدادادی را نیز در این مجموعه داشتیم . همچنین با احترام به تمام شاعران محلی سرا که دراین کتاب آمده و نیامده اند ، سوال بزرگی از ذهن من پاک نمی شود این است که از دید مولف ، در شعر محلی جایگاه سید اسماعیل بهزادی کجاست ؟
چند پیشنهاد :
1- از هنگامی که شعر محلی به صورت مکتوب در کتاب ها ، نشریات و جزوه ها به چاپ رسیده ، سال ها می گذرد اما نه تنها مردم شعر دوست بلکه شاعران محلی سرا نیز هنوز از رسم الخط یا املای یکسانی برای نوشتن استفاده نمی کنند . تصور می کنم زمان آن رسیده باشد که در این قسمت به وحدتی برسیم و شایسته است هسته ای از استادان زبان و ادبیات فارسی ، زبان شناسان و محلی سرایان جهت رفع این مهم تشکیل گردد.
2- آوا نگاری واژه ها و نحوه ی نوشتن فنوتیک آن ها طبق معیارهای عروضی اگر چه بسیار دقیق است اما کاربردشان در همان محدوده مانده است . امروزه اگر شاعران شعر محلی خودشان هم بخواهند برخی از مصراع ها را پیامک کنند ، در نوشتن به زحمت می افتند . به گمان من زبان پیامک که اکنون بین ما رایج است ، زنده ترین زبان برای نوشتن شعر می تواند باشد که البته اگر با تغییراتی همراه شود ، بی عیب یا کم عیب خواهد بود . نمونه ها را در چند واژه نشان می دهم :
خ kh مثل خود khod )) - ا a مثل احمد ahmad - آ aa مثل خدا ( khodaa) – ش gh و....
3 – هر گاه در پایان کلمه ای « ه » غیر ملفوظ باشد ، در هنگام نوشتن ، از « ه » استفاده شود مثل خانه اما اگر اصل کلمه « ه » نداشته باشد ، از کسره استفاده گردد . مثل : دنیا زن ذلیل ِ
با سپاس از حوصله ی شما .
این مقاله در هفته نامه ی پیغام شماره ی 689 تاریخ دوشنبه 19 خرداد چاپ شده