ادبیات و فرهنگ
دوید با همه ی عمر تا دوان افتاد
ولهکِ آب زبانی که از دهان افتاد
پیاده در پی نان می دوید و نان می رفت
گداخت ، سوخت که از درکِ تلخ نان افتاد
و نان که زلزله شد عاشقی تَرَک برداشت
و تکه تکه شد از بامِ ناگهان افتاد
زمانه بر گـُسلِ درد آنچنان لرزید
که ریخت عشق و خدا هم از آسمان افتاد
سکندری ، تنه ، سرسام ، فحش ، نان ، سیگار
شکست ، درد ، دیازپام، از توان افتاد
و روز بعد پیامی و عکسی از دیوار
به زیر پای پریشانِ این و آن افتاد
______________
کنگان – اسفند 1392