ادبیات و فرهنگ
خود را از روزمره گی آزاد می کنی تا دل به دریای اینترنت بزنی و چند روز نبودنت را جبران کنی . شب . من و فرجام طاهری و گاه گاهی مطلبی ، حرفی و لبخندی . تلفن زنگ می خورد . دخترم فروغ از یزد . بی کلامی که بگوید ، صدایی در جانم می ریزد. سرشار از ملکوت . ریشه در چشمه سار صدای آسمانی شجریان . واین بار ، همایون . سرشار می شوم از عشق و احساس . تاب نمی آورم . اشک های شوق را پاک می کنم و در فیس بوک برگی می گذارم . که :