یادم میاد در روستای کوچک ما وقتی کسی بیمار می شد و به حدی می رسید که می دانستند کارش خیلی سخت شده، به هر زحمتی، او را به برازجان می رساندند.
وقتی برمی گشت مردم به دیدارش می رفتند و حالش را می پرسیدند. در چنین مواقعی برای ما کودکان نام دکتر احمد خیلی آشنا بود. پدرم در حرف هایش همیشه می گفت: «دکتر احمد، دکتر حاذقیه » و من با وجودی که معنی حاذق را نمی دانستم اما دکتر احمد را در دلم ستایش می کردم. بعد ها روزی به همراه دوستی به دیدارش رفتیم. از درکوچک و تنگ مطبش گذشته و نزدش نشستیم.
لاغر اندام و سپید ابرو و با وقار. من دوربین عکاسی ساده ای از دوستی قرض گرفته بودم و چپ و راست از او عکس می گرفتم. به شعر که رسیدیم خواند:« هر چند طبیب و درد را درمانم » و یادش نیامد. با کمک هم رباعی را خواندیم. ساعتی بعد خندان برگشتیم با یک حلقه فیلم 35 تایی تا هفته ی بعد به عشق عکس ها به برازجان برگردم و پاکت های خالی را دستم بدهند با شیشه های سفید و با حسرت برگردم. دکتراحمد برازجانی از مردان بزرگ خطه ی دشتستان بود که نامی جاودان از خود به یادگار گذاشت.
او علاوه بر این که در کسوت پزشکی خدمات بزرگی به دشتستان کرد، در ادبیات دشتستان نیز سهمی غیر قابل انکار داشت و شعرهای ساده و دلنشینش اگرچه معدود ولی در کتاب ها آمد.
وی با رمان« فاطی »، خود را از پیشگامان رمان نویسی دشتستان معرفی کرد و طی عمر موثر خود برای بهداشت، سلامتی و ترویج انسانیت در دشتستان کوشید. با تسلیت به جامعه ی ادبی دشتستان و شاعر ارزشمند سرکار خانم فریده برازجانی. یادش گرامی باد