ادبیات و فرهنگ
پنج شنبه 27/11/1390 باد . باد . توفان . گردوخاک . بااحتیاط وچراغ روشن بخشی از راه را طی کردیم و به بوشهررسیدیم. ساعت 4عصر . سینما بهمن . همسرم و دخترم غزل .درسالن دیدارها شروع شد . حمید عمرانی و علی اسپرغم که تشنه ی دیدارشان بودم . سید اسماعیل بهزادی که رویش را بوسیدم . شاهرخ سروری با همه ی صمیمیتش که اجرای برنامه را نیز به عهده داشت . مرتضی احمدی با سرو ِ خمیده ی قامتش اشک مرا درآورد. بازیگر سالیان تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون . امید غضنفر همیشه عزیز ، معصومه ی خدادادی وآقای متوسلی و فرزند خردسالشان و ...
با تأخیری معمول برنامه ی اختتامیه ی چهارمین جشنواره ی طنز نوشتاری « طنزوک » آغاز شد با متن زیـبا و اجرای آقای سروری. شعرخوانی چند تن از دوستان و خاطره ی استاد احمدی که همه را خنداند . از استاد سید اسماعیل بهزادی هم به طور ویژه تجلیل شد.این یکی را درجریان نبودم و افسوسی که دست خالی آمده ام . آقای شاهین بهرام نژاد هم بیانیه ی هیئت داوران را خواند . خودش نیز از داوران جشنواره بود .وقتی اسم مرا خواند تا لوح تقدیر مقام دوم شعر را دریافت کنم ، خواست تا شعری نیز بخوانم . داوران ایستاده بودند ومردم نیز منتظر ادامه ی بیانیه . ازاستاد مرتضی احمدی اجازه گرفتم و بالای سن رفتم و دوبیتی تقدیمی به آقای بهزادی را خواندم تا ضمن رعایت وقت ، نامی از استاد برده باشم . نوبت به موسیقی که رسید، زمان برگشتن ما بود. با چند چشم ،امید غضنفر را پیدا کردیم وسلامی و لبخندی . درراهرو بودیم که خانم ها ابطحی و پوراکبری آمدند تا محبتشان را ابراز و خوشحالم کنند . عبدالصاحب کازرونی دوست دوران دبستان من نیز که همیشه با محبت است تا بیرون همراهی مان کرد . شام زود هنگامی منزل خواهرم خورده ، درحالی که دراندیشه ی برنامه ی شب شعرو شروه ی روستای مهربانم طلحه بودم وحسرتی که نتوانسته ام خواست عزیزم صادق خسروی را اجابت کنم ، همه با هم به برازجان رفتیم تا درمراسم خواستگاری خواهر زاده ام شرکت کنیم .