ادبیات و فرهنگ
با ما زمانه پا به رکابی بود
رفت آنچنان که برق ِ شهابی بود
تا نوبتی زعشق به ما دادند
ایام را دواسبه شتابی بود
عمری درانتظار به سر بردیم
افسوس آنچه بود سرابی بود
جامی که دستِ دوست به دستم داد
برموج های عمر، حبابی بود
جان با امیدِ وصل خیالی داشت
دیداین زمان که وصل ِ تو خوابی بود
هذیان ِ تلخ ِ شعر به لب دارم
چشمت ببین چگونه شرابی بود؟!!
_____________
هفته نامه ی اتحاد جنوب- شماره 37 – دوشنبه 15/9/78