ادبیات و فرهنگ
پاسخی به اظهارات محمد غلامی در اهانت به جشنواره شعر فجر / محمد حسین انصاری نژاد عطش به حرمت اصحاب آب توهین کرد به موج موج صداقت سراب توهین کرد دلی که روشنی آب را نمی فهمید به حرمت عطش انقلاب توهین کرد قرارمان نه چنین بود نه! برادر من به رسم خون شهیدان خضاب توهین کرد دوست ارجمند جناب آقای محمد غلامی با سلام و عرض احترام قبل از هر سخن از این که سکوت را شکسته و ناگزیر قلم به دست گرفته ام تا چند سطری شتاب آمیز خطاب به شما بنویسم ـ که آزردگی و تکدر خاطرتان را به دنبال دارد ـ شرمنده ام. من هیچ گاه فراموش نمی کنم که یازده سال پیش، وقتی اولین دفتر شعر من انتشار یافت شما جزء اولین کسانی بودید که یادداشتی محبت آمیز نوشته و مرا که بیست و یک سال بیش نداشتم و در آغاز جاده ی شاعری بودم به ادامه ی راه امیدوارتر کردید. همین لطف شما باعث شد که موج اعتراض خود را به بعضی رویکردها و قضاوت های غیر قابل قبول تان در قلمرو ادبیات با پرده ای از شرم پوشانده و در مخفیگاه قلب خود نگه دارم. از آن جمله انتشار کتاب «رها ز منت باران» توسط شما، گذشته از آن که در نفس کار حرکت ارزنده ای بود، اما نگاه حاشیه ای مولف از جهات بسیار قابل تامل و سوال برانگیز بود. اولا نگارش مقدمه این کتاب توسط سراینده ای محلی که آشنایی ای با شعر امروز و مولفه های مدرن آن ندارد، چه سنخیتی با این کتاب داشت؟ ثانیا چاپ چندین شعر سرقتی در این کتاب که بارزتر از همه غزلی مشهور از غزل پرداز خوب نیشابوری «خدابخش صفادل» بود که عصبانیت و اعتراض شدید آن شاعر سپید موی متواضع را در پی داشت چگونه توجیه می کنید؟ آیا بهتر نبود با یکی از اصحاب فن هم چون شاعر بزرگ شهر و هم اقلیمی مان «حسین دارند» مشورت می کردید تا چنین دسته گلی به آب داده نمی شد؟ از همه ی اینها گذشته همه می دانیم که این تالیف شما با حمایت شایسته مدیر کل به زعم شما دولتی! فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر که به علت تن ندادن به خواسته های باندی و بعضا ارزش ستیز پاره ای از اصحاب فکری تان سایه اش را با تیر می زنید، به چاپ رسیده است که شرح این یک بام و دوهوا را « این زمان بگذار تا وقتی دگر». دوست ارجمند جناب آقای غلامی صریح و روشن بگویم وقتی قضاوت عجیب و غیر منصفانه تان را درباره جشنواره شعر فجر که اتفاقی قشنگ و بی سابقه درحوزه ادبی استان بود در هفته نامه نصیر دیدم سکوت را جایز ندانسته، بلادرنگ قلم به دست گرفتم تا تلنگری به حافظه شما بزنم. به احترام تمام احساسات زلالی که از سیاه نمایی قلم شما و محدود همراهانتان جریحه دار شدند و به احترام همه شانه های درد آشنایی که کوله بار سنگین و مقدس هنر متعهد و اصیل را بر دوش دارند و پنجره ی ذهن ها را به سمت باغ گل محمدی می گشایند و دلها را با آسمان پیوندی ناگسستنی می زنند. کاش تحریم نمی کردید و دست کم از سر مهمان نوازی در جمع صمیمی و شور انگیز شاعران برجسته کشور چون محمد علی بهمنی، زکریا اخلاقی، مرتضی امیری اسفندقه، سعیدیوسف نیا، محمد سعید میرزایی و ... شرکت می کردید شاید زبان حالتان این شعر سهراب می شد که «چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید» شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد ای کاش بودی و می دیدی مرتضی امیری اسفندقه با کوله باری از تواضع و خاکساری و شاعرانگی چگونه خود را به آب و آتش می زد تا به انبوه مهمانان ـ که من و شما هم میزبان شان محسوب می شدیم ـ بد نگذرد و جشنواره به نحو مطلوب برگزار شود. کاش طبل تو خالی تحریم را به صدا در نمی آوردی و فارغ از هیاهوها از قطار خالی همفکران تان پیاده می شدی دست کم در شب گردی شاعران خوب کشورمان در حوالی نخل و دریا و درد همنفس می شدی. آنجا که سعید یوسف نیا از دریا می گفت و با ابیاتی از بیدل پرسه های شبانه را طراوتی دیگر می بخشید. محمد سعید میرزایی هم با غزل های شگفت تازه اش غافلگیرت می کرد. جناب آقای غلامی به روشنی آگاهید که به رغم تحریم جشنواره توسط شما و اصحاب فکری تان ـ که کم بضاعتی ادبی و شاعرانگی اکثرشان از آفتاب روشن تر است ـ شمار قابل توجهی از شاعران سبز سیرت و روشن اندیش استان در جشنواره حضوری پرشور و به یادماندنی داشتند. شاعرانی چون حسین دارند، محمد رضا احمدی فر، حمزه زارعی و ... آیا این اتفاق نباید باعث شود در سکوتی تفکر آمیز این اقدام تخریبی خود و همفکران تان را در معرض نقد گذاشته و این همه خلاف مسیر رودخانه متموج و خروشان ادبیات متعهد و اصیل شنا نکنید؟ تا خدای نکرده مصداق این بیت حافظ نشوید که: مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد دوست گرامی یادم نمی رود در دولت اصلاحات در قالب فرهنگ و هنر در همین استان چه تهاجم سهمگین و مرگباری به فرهنگ طیبه اسلام و انقلاب می شد. در شب شعرها و محافل به اصطلاح ادبی از شهداء سرودن و شمیم پرنده و پرواز پراکندن جرم نابخشودنی و واپس گرایی قلمداد می شد. در شب شعرها از حضور شاعران متعهد و آیینی استان معمولا خبری نبود اما نه تنها اعتراضی از شما نشنیدم که با حضور پر رنگ تان بر آن محفل مهر تایید می زدید. در محافل به اصطلاح ادبی ای می درخشیدید که هر چه شعرها کبوتر ستیزتر و مضامین آسمان گریزتر بود شاعرانه تر معرفی می شد. به انجمن شعری پر و بال می دادید که در آن به «قیصر امین پور» و «سید حسن حسینی» توسط شاعر نمایانی معلوم الحال برچسب شاعران درباری زده می شد و شما دم بر نمی آوردید اما قیصر و سید به جاودانگی پیوستند و در ذهن و ضمیر زیبا پسند دلدادگان حقیقی ادبیات مانا خواهند بود. فضا به گونه ای بود که ترجمه های غربی را بلغور کردن و آسمان و ریسمان به هم بافتن و ... شعر محض به حساب می آمد و شما... چه بگویم، قلم نارساست و مجال اندک. آری رفیق! با اندکی تصرف در یک بیت مولانا باید خطاب به شما بگویم: ای برادر خوب وبد آورده ای لیک سوراخ دعا گم کرده ای جشنواره شعر فجر درختی است که ریشه در چشمه سار زلال شعر اصیل و آگاه فارسی دارد و به رغم هیاهوی تبر به دوشان رشد خواهد کرد و به شجره ی طیبه ای که ریشه در خاک و شاخه در آسمان دارد تبدیل خواهد شد. ___________________________ هفته نامه ی دریای جنوب – شماره 334 – دوشنبه 3 اسفند ماه 1388 و سایت هفته نامه ی دریای جنوب .
آیا از نگاه شما ده ها تن از شاعران برجسته و تاثیر گذار کشور که نبض ادبیات امروز کشورند و قدم بر جشنواره شعر فجر گذاشته اند همه دولتی و وزارتخانه ایی هستند اما شما و انگشت شماری از همراهانتان ـ که از سرمایه ذوقی درخشش ادبی بسیارشان آگاهیم! ـ عصاره شاعران آزاده و مستقل، محسوب می شوید؟
آیا این سیاه نمایی شما توهین به انبوه شاعرانی که سرشار از ذوق شکفتن و تب و تاب خلاقیت در این جشنواره شرکت کرده اند نیست؟ غافل نشوید که:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
دوست من! شاعران جشنواره فجر به جز ستایش امام خمینی(ره) که ستایش همه ی زیبایی ها و آزادگی ها و سبز اندیشی هاست به مدح کدام یک از اربابان قدرت پرداخته اند که باید لقب دولتی و وزارتخانه ای دریافت نمایند؟
آیا در حکومت دینی ما ـ که زیر پرچم ولی فقیه که باغبان امین ارزش های الهی است ـ اداره می شود دولت از مردم جداست که با طرح این استدلال چوبین به فرافکنی می پردازید؟ کلام را با این جمله زیبای دکتر علیرضا قزوه به پایان می برم که «فجر شعر و شعر فجر را اگر درست ببینید تمام سرمایه سخن فارسی و انقلاب شکوهمند امام خمینی (ره) را دیده اید»