ادبیات و فرهنگ
برگی از زندگی / محمدغلامی |
تاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 -
برخورد من با موسیقی، برخوردی ذوقی است به همین جهت آن چه می گویم، بیان احساسات ساده ی من است. پس از مدت ها که دشتستان سکوت بود و سکوت، مژده ی فریاد سازی شنیدم. شتافتم تا آتش وجودم را شعله ورتر کنم. آتشی که باران آن را روشن کرده بود و قطره های زلال ساز را می طلبید. آنچه در بدو ورود به ذهنم آمد، این که چرا اندک جایی برای چنین برنامه ای بزرگ. جای سوزن انداختن نبود. به زحمت کنار دیوار ایستادم تا در مقابل هنر و هنرمند و هنر دوستان، دست به سینه باشم که این سعادت را از دست دادم و به اصرار دوستان به گوشه ای نشستم. اجرای موسیقی، اشک شوق در چشمانم رویاند و ساز و آواز دوستان و تنی چند از دانش آموزان سال های گذشته ام، پروازم داد. آن شب به یا ماندنی، بار دیگر به استعدادهای شگرف دشتستان شهادت دادم که توانسته بود نشان بدهد که هنر، هنرمند و موسیقی، جای در دل ها دارد و هرگز نمی میرد. حضور نوجوان تا پیر، بیان هنر دوستی و هنرخواهی و عشق بود و من خوشحال که آن شب قطره ای از آن دریا بودم تا موج موسیقی که بیاید، به رقص درآیم و جانم با سازها و زبانم با آوازها یکی شود. اندیشه هاتان را می ستایم. سازهاتان را، انگشت هاتان را و آوازهاتان را می بوسم.
__________________________
هفته نامه ی اتحاد جنوب / دوشنبه 23آبان 1390
|